کارشناس ارشد علوم ارتباطات
عوامل مؤثر بر ارتباط همسران
افزایش روزافزون اختلافات و تعارضات زناشویی و خطر بروز جدایی زوجین، موجب شده است تا محققان حوزهی خانواده، راهکارهایی برای کمک به زوجین ارائه دهند؛ راهکارهایی که به مدد آنها، همسران بتوانند در جهت تحکیم این پیوند مقدس بکوشند. یکی از راهکارهای مهم و اساسیکه در آثار و منابع علمی به چشم میخورد، تجهیز زوجین به مهارتهای مشارکت در گفتوگو یا مهارتهای ارتباطی است.
این نوشتار با تأکید بر تأثیر مهارتهای ارتباطی بر موفقیت زوجین، مقدمهای از مباحث اصلی؛ یعنی مهارتهای مشارکت در گفتوگوست. مهارتهای مشارکت در گفتوگو به سه مهارت صحبتکردن، گوشکردن و مهارت ارتباط غیرکلامی تقسیم میشود که در شمارههای بعدی به تفصیل، به هر یک از اصول این مهارتها پرداخته میشود.
اهمیت یادگیری مهارتهای ارتباطی توسط همسران
ارتباطات میانفردی، مبنای اولیهی پیوند با دیگران را تشکیل میدهد. ارتباطات مؤثر، موجب شکوفایی افراد و بهبود کیفیت زندگی میشود؛ این در حالیست که ارتباطات غیر مؤثر، مانع شکوفایی و حتی ابزاری برای سلب آسایش و آرامش روان انسان است. به صراحت میتوان گفت که یکی از موارد اساسی خوشبختی انسان، ارتباطات میانفردی وی است؛ حال اگر هدف ارتباط، کسب آرامش در کنار همسر و در زندگی مشترک باشد، «ارتباط» به خون حیاتبخش زندگی مشترک تبدیل میشود و در کیفیت زندگی زناشویی، نقش تعیینکنندهای مییابد. در این میان مجهز بودن همسران به مهارتهای ارتباطی مایهی سازگاری و رضایت آنها میشود و عدم آگاهی نسبت به این مهارت اساسی، به بروز بسیاری از سوءتفاهمها، تعارضها و تنشهای میان زوجین میانجامد.
بررسی زندگی همسران موفق و ناموفق نشان میدهد که «چگونگی ارتباط»، یکی از وجوه مهم در تمایز میان این دو گروه است. زندگی مشترک تحت تأثیر عوامل متعددی قرار میگیرد که پارهای از آنها ممکن است زوجین را به طرف اختلاف و درگیری، طلاق عاطفی و حتی طلاق رسمی سوق دهد.
تحقیقات مختلف نشان داده است که یکی از عوامل مشکلساز، اختلال در ارتباط، یا به عبارتی اختلال در فرایند تفهیم و تفاهم است. براساس گزارشی که توسط آژانس مشاورهی آلمان در سال1970تهیه شده است، مشکل اصلی 87 درصد زوجهای شرکتکننده در پژوهش، «مشکل ارتباطی» بوده است.
خوشبختانه، برقراری ارتباط مؤثر، مهارتی است که میتوان آن را فرا گرفت و این نشریه در صدد است برای آموزش مهارتهای ارتباطی به مخاطبان و خوانندگانش گام برداشته و همسران را به بازنگری در روابطشان سوق دهد.
اهمیت فزاینده ارتباط زوجین در سایر ابعاد اجتماعی
برای توضیح اهمیت ارتباط زوجین و تأثیر اجتنابناپذیر آن بر جنبههای مختلف زندگی، نگارندهی این سطور، این مهم را با نظریهی «سلسله مراتب نیازها» از «آبراهام مزلو» بنیانگذار روانشناسی انسانگرا ، آمیخته است تا اهمیت آموزش مهارتهای ارتباطی به همسران برای خوانندگان، ملموستر شود.
به اعتقاد مزلو، نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردار است که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر این نیازها قرار میگیرد. به عقیدهی وی هنگامی که ارضای هر یک از نیازها آغاز میشود، تغییر در انگیزش فرد رخ میدهد و به جای نیازهای قبل، سطوح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار میشود، نیازها به ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضا، فروکش کرده و نوبت به دیگری میرسد. در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شدهاند که به ترتیب عبارتند از:
1 .نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانی که ارضا نشوند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی، نیازهای آدمی برای حیات هستند؛ یعنی خوراک، پوشاک، و مسکن. تا زمانی که این نیازها به حدّ کافی ارضا نشوند، عمده فعالیتهای شخص، احتمالاً در این سطح بوده و بقیهی نیازها، انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد.
2. نیاز به ایمنی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت، از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده.
3. نیازهای اجتماعی یا نیاز به احساس تعلق و محبت: انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج میگیرد، برای روابط معنیدار با دیگران میکوشد.
4. نیاز به احترام: این احترام قبل از هر چیز، نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد ایجاد میشود. مزلو معتقد است اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، ممکن است برای ارضای نیاز به جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده دست بزنند.
5. خودشکوفایی: یعنی شکوفا شدن تمامی استعدادهای پنهان آدمی، حال این استعدادها هر چه باشد و در هر زمینهای که باشد. از نظر مزلو، شکوفا شدن یعنی آن چه انسان میتواند باشد، بشود.
این نظریه به شکل یک هرم ترسیم شده است. در پایین این هرم نیازهای اولیه قرار میگیرند و اساسیترین نیاز که در این نظریه در رأس هرم قرار میگیرد، با عنوان «خودشکوفایی» کاملترین و آرمانیترین نیاز انسان قلمداد شده است.
بنابراین نظریهی علمی، در ازدواجی که زوجین مجهز به دانش مهارتهای ارتباطی باشند و آن را در زندگی زناشویی به کار گیرند، میتوانند بالاترین سطوح نیازهای یکدیگر را (نظیر نیاز به احساس تعلق، نیاز به احترام و خودشکوفایی) در سایهی احترام و تقدیم آرامش به یکدیگر فراهم کنند.
مطابق آموزههای دینی میتوان خودشکوفایی را معادل صعود به کمال انسانی و یا حداقل زمینهی صعود به کمال دانست. شاید به این دلیل است که پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «آنکه همسری ندارد مسکین و بیچاره است، حتی اگر ثروتمند باشد.»
در توضیح این حدیث، میتوان گریزی به نظریهی مزلو زد و اینگونه گفت که ثروت شاید بتواند نیازهای اولیه نظریه مزلو، مانند نیازهای زیستی یا نیاز به ایمنی را برآورده کند؛ اما سطوح بالاتر نیازها، با ازدواج روشنبینانه، تحقق کاملتری مییابد. در سایهی ازدواج و همراهی همسر آرامشگر، این نیازها پیوسته ارضا میشود و به محقق شدن خودشکوفایی انسان میانجامد، در حالی که بدون ازدواج و با داشتن بیشترین ثروت، والاترین مشاغل و حتی بهترین و صمیمیترین دوستان هم، کمتر میتوان نیازهای بالایی هرم مزلو را ارضا کرد.
در قرآن کریم، ارتباط همسران بر اساس صلح و آشتی و همنوایی، توصیه شده تا زمینههای بروز تنش و نزاع در بین آنها کاهش یابد. در قرآن، معاشرت پسندیده با همسر حتی در جایی که وی مورد علاقه فرد نباشد، سفارش شده و سبب برخورداری از «خیر کثیر» به شمار آمده است. خیر کثیری که از ناحیهی سازگاری با همسر، نصیب فرد میشود، زمینهی خودشکوفایی وی را فراهم میسازد.
تعالی نفس و خودشکوفایی انسان، دستاورد ارزشمند ازدواج موفق است و موفقیت در ازدواج، بدون تجهیز زوجین، به دانش ارتباطی ممکن نخواهد بود. آرامش حاصل از ارتباط زناشویی، ضمن زمینهسازی برای تعالی نفس و خودشکوفایی انسان، پیامدهای دیگری نظیر سلامت روان، هدفمندی در زندگی، افزایش اعتمادبهنفس، کاهش افسردگی و احساس حقارت، کاهش پوچگرایی، افزایش امید، تربیت فرزندان موفق در خانوادهی موفق و... را در پی خواهد داشت که هر یک از این موارد و نتایج، چندین کارکردهای اجتماعی مؤثر دارند که در مجموع، افزایش «نشاط اجتماعی» را موجب میشوند.
در جامعهای که خانوادهها و زوجین، «واگرایی» را به جای «همگرایی» تجربه میکنند، بیشترین توان افراد صرف برطرف کردن اندوه و ناراحتی میشود و فرصتی برای تولید و توسعه باقی نمیماند.
بنابراین توجه به کانون خانواده و در پی آن، توجه به مهارتهای ارتباطی زوجین از سوی نهادهای اجتماعی، بسترهای توسعهی پایدار کشور را فراهم میکند؛ به این ترتیب که انسان بانشاط و باانگیزه، که آرامش روانی دارد به تکامل درونی خود میاندیشد و چنین انسانی پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا میشود و این یکی از عوامل بسترساز توسعهی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور است.
در چنین جامعهای، کاهش نابسامانیهای خانوادگی، ناهنجاریهای اجتماعی و افزایش سلامت جسمی و روانی اعضای جامعه؛ یعنی شاخصهای اصلی توسعه، ارمغان پویایی و تکامل درونی افراد جامعه خواهد بود که این مهم، برآیند ازدواجهای موفق و خانوادههای موفق است.
مهارتهای ارتباطی یا مهارتهای مشارکت در گفتوگو چیست؟
از مهارتهای مشارکت گفتوگو زیر عنوان بزرگتری بحث میشود که آن را «مهارتهای زندگی» مینامند. مهارتهای زندگی عبارتند از مجموعهای از تواناییها که زمینهی سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم میآورد. این تواناییها، فرد را قادر میسازد تا مسئولیتهای نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران، با خواستها، انتظارات و مشکلات روزانه، بویژه در روابط بین فردی، به شکل مؤثری روبهرو شود. فقدان این مهارتها موجب میشود فرد در برابر فشارها، به رفتارهای غیرمؤثر و ناسازگارانه روی آورد.
منظور از مهارتهای ارتباطی زوجین، مهارتهای مشارکت در گفتوگو است. اینکه زوجین بتوانند گفتههای خود را به شکلی مؤثر و قابل فهم بیان و متقابلاً صحبتهای دیگری را به دقت گوش داده و برداشت صحیحی از آن داشته باشند، مهارتهای خاصی را میطلبد؛ که به آن «مهارتهای مشارکت در گفتوگو» یا مهارتهای ارتباطی گفته میشود. مهارتهای مشارکت در گفتوگو همان طور که قبلاً ذکر شد، خود به سه دسته تقسیم میشوند: مهارت صحبتکردن؛ مهارت گوشدادن؛ مهارت ارتباط غیرکلامی.
عوامل مؤثر بر ارتباط زوجین
ارتباط در سادهترین مفهوم، ارسال و دریافت پیام است. این پیام میتواند افکار، عقاید، احساسات، آرزوها و نیازهای طرفین ارتباط باشد. ارتباط مؤثر همسران، ارتباطی است که در آن هر یک از زوجین، پیام یکدیگر را همانطور که منظور طرف مقابل است، دریافت کنند. عوامل مؤثر بر ارتباط یا آن چه سبب برقراری ارتباط نادرست و ناقص زوجین میشود، به عوامل زیادی بستگی دارد که میتواند هم بر ارسال و هم بر دریافت پیام اثر بگذارد. این عوامل عبارتند از:
الف) پیشزمینهها
پیشزمینهها یعنی یادگیری الگوهای ارتباطی که انسان، قبل از ازدواج و یا پس از آن، آنها را یاد گرفته است و بر روابط او با همسرش اثر میگذارد.
نویسندگان کتاب «مهارتهای ازدواج و ارتباط زناشویی کارآمد» معتقدند: یکی از راههای شناخت مردم، مشاهدهی تعامل آنها با والدین و دیگر اعضای خانواده است و نوع رفتاری که در خانوادهی اصلی فرد، مشاهده میکنیم اطلاعات زیادی برای درک و پیشبینی چگونگی ارتباط او در دوران بعد از ازدواج در اختیار ما قرار میدهد. آنها توضیح میدهند که اگر خانوادهی فرد، به صورت راحت و صادقانه با هم ارتباط برقرار کنند، آن فرد نیز احتمالاً بعد از ازدواج به همان شکل ارتباط برقرار خواهد کرد و از طرف دیگر، اگر خانوادهی اصلی شخص، پر از اختلاف و تعارض باشد، احتمالاً وی نیز همان الگو را در ارتباط زناشویی به کار خواهد گرفت.
نویسندگان کتاب مذکور، با مطرح کردن ضربالمثل «میوهی سیب»، دور از درختش به زمین نمیافتد، معتقدند: «نگرشها و رفتارهای افراد، معمولاً تفاوت زیادی با شجرهی خانوادگی آنها نخواهد داشت، گرچه انسان، قدرت تشخیص و تغییر آن چه را در خانوادهی خود آموخته است، دارد.»
کتاب، والدین، دوستان، رسانههای گروهی و نیروهای بیشماری بر سازگاری زوجین تأثیر میگذارند و البته نقش والدین و الگوی ارتباطی والدین بسیار تأثیرگذار است. با مطرح کردن تأثیر الگوی ارتباطی والدین بر زندگی زناشویی فرزندان، همسران را به بازنگری در روابط خود، تشویق میکنیم. یادگیری مهارتهای ارتباطی خانودههای کنونی را مستقیماً و خانوادههای آینده را به طور غیرمستقیم به سوی کیفیتبخشی در روابط سوق میدهد.
ب( تفاوتهای جنسیتی
بین سبک ارتباطی مردان و زنان، تفاوتهایی وجود دارد که نشناختن آن، میتواند موجب بروز سوءتفاهم و اختلاف شود. برخی از تفاوتهای مهم اینگونهاند:
مردان در گفتوگوها، کمتر گوش میدهند و بیشتر روی پاسخدادن و صحبتکردن تمرکز دارند. مردان اطلاعات شخصی کمی را دربارهی خود بیان میکنند، در حالی که زنان هم بیشتر دربارهی مسائل شخصی خود صحبت میکنند و هم بهتر گوش میدهند.
مردان تمایل کمتری به صحبتکردن دربارهی احساسات خود، بویژه احساسات منفی دارند؛ ولی زنان، پس از تجربهی احساسات منفی، تمایل دارند دربارهی آنها صحبت کنند و از این طریق احساس کنند مورد علاقهاند.
مردان به هنگام بروز مشکل تمایل دارند با سکوت به دنبال راهحل باشند و صحبت در این باره را بیفایده میدانند، ولی اغلب زنان تمایل دارند ابتدا دربارهی مشکل و احساسات خود با همسرانشان صحبت کنند و سپس به حل آن بپردازند.
زنان برای افزایش صمیمیت و نزدیکی، تمایل دارند دربارهی هر کاری که انجام میدهند و هر اتفاقی که در طول روز افتاده است، با همسرشان صحبت کنند. اما مردان چنین تمایلی را نشان نمیدهند و صحبت دربارهی جزئیات و مسائل کماهمیت را خستهکننده و بیهوده میدانند.
اما اینکه چرا این تفاوتها وجود دارد، باید پاسخ کلی را در نقشهای جنسیتی متفاوت جستجو کرد. مردان به طور معمول برای رقابت، کسب قدرت و استقلال تربیت میشوند و در روابط خود از جمله روابط زناشویی نیز خواهان استقلال و قدرت هستند؛ ولی زنان بیشتر به سمت صمیمیت و همدلی گرایش دارند تا قدرت و استقلال.
از آنجا که مسألهی تفاوتهای جنسیتی میتواند بسیاری از تفاوتهای زنان و مردان را در سبکهای ارتباطی توجیه کند، بر هر زوجی فرض است که به اینگونه تفاوتها توجه و خویش را برای آموختن خصوصیات روانشناختی خود و جنس مخالف یاری دهد. به این ترتیب زنان میتوانند بعضی تفاوتها را بپذیرند، بدون اینکه آن را ناشی از تمایل نداشتن مردان برای صمیمیت و همدلی ببینند و مردان نیز میتوانند از زنان بیاموزند که صمیمیت، تهدیدی برای استقلال و آزادی شخصی آنها نیست.
ج( وضعیت خُلقی و هیجانی
وضعیت خُلقی و هیجانی، تأثیر زیادی بر ارتباط میگذارد. وقتی زوجین در وضعیت خلقی منفی مثل عصبانیت، نگرانی، اضطراب، غم و خستگی قرار میگیرند، بیشتر احتمال دارد که حرفها و کارهای همسرشان را به صورت منفی دریافت کرده و حرفهای معمولی و حتی مثبت همسر را نیز به اشتباه درک کنند. بهترین کاری که همسران میتوانند در این شرایط انجام دهند، آن است که وقتی در وضعیت خُلقی خوبی نیستند و یا روز بدی داشتهاند، به آن اعتراف کنند.
د( باورها و انتظارات
باورها و شناختهای زوجین در نحوهی ارتباط آنها بسیار تأثیرگذار است. باورها و طرحوارههای غیرمنطقی بر هم زنندهی کارکرد خانواده و سازگاری زناشویی هستند. مسلماً باورهای مثبت دربارهی خود و زندگی به ارتباطی میانجامد که شادی و رضایت را به همراه میآورد و باورهای منفی، یأس، سرخوردگی و خشم را به دنبال دارد. برخی باورها و نگرشهای نادرست، دقیقاً رابطهی زناشویی را نشانه میرود و مهارتهای مشارکت در گفتوگو را بیاثر میسازد. بعضی از این نگرشها که میتواند در رابطهی زناشویی و گفتوگوی آنها خدشه وارد کنند، از این جملهاند:
همهی مردها (یا همهی زنها) غیرقابل اعتماد هستد. حق با من است. بنابراین لازم نیست به حرفهای او گوش دهم، چون چیزی که من میگویم درست است!
او باید بداند من چه میخواهم و چه احساسی دارم. بنابراین لازم نیست دربارهی احساسات و خواستههایم به او بگویم، بعد از این همه مدت، باید من را شناخته باشد، اینکه مرتب از خواستههایم بگویم، چه فایدهای دارد! من میدانم که او چه فکر و احساسی دارد. بنابراین نیت اصلی حرفها و رفتارش را میدانم و لازم نیست از او بپرسم که چرا فلان حرف را زد و یا فلان رفتار را انجام داد.
به طور معمول موارد بالا یکی از منابع اصلی اختلافهای زناشویی است؛ بویژه مورد آخر که «ذهنخوانی» نامیده میشود، موجب بروز بسیاری از سوءتفاهمها میشود.
در شمارههای آینده، سه جنبه و سه بُعد اساسی مهارتهای ارتباطی بررسی خواهد شد. گفتنی است موضوع مقالهی بعدی، بررسی مهارت صحبتکردن و اصول بیان نیازها و خواستهها از همسر است.
پینوشت
---------------------
1 . Jacobson , Toward a behavioral profile of material distress, 1980, p 25.
2 . محمد بنحسن حر عاملی، وسائلالشیعه، ج14، ص17.
3 . نساء، آیهی 19.
4. دیوید اچ السون، و جان دفرین ایمی کی السون، مهارتهای ازدواج و ارتباط زناشویی کارآمد، ص67.
منابع:
1 . قرآن کریم.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج14، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: مکتب الاسلامیه 1403.
3. السون، دیوید اچ و جان دفرین ایمی کی السون، مهارتهای ازدواج و ارتباط زناشویی کارآمد، ترجمه: احمدرضا مجیرایی و نادر فتحی، تهران، انتشارات روانشناسی و هنر، 1388
4. Jacobson, K.S, Waldron, H. & Moore. D, "Toward a behavioral profile of material distress", Journal of counseling and cilinical psychology, 49, 1980.