هوا گرم است و صحرا تشنه! آسمان هنوز به کاروانی مینگرد که چند روزیست میهمان این صحرای تشنه شده است. هوا گرم است و تنها نُه روز از محرم گذشته است؛ نُه روز از آغاز سالی که خونینترین فصل در کتاب تاریخ اسلام خواهد شد.
نگاههای امروز از حسی عاشقانه سرشارند؛ چرا که چشمها هنوز غبار خون به خود ندیدهاند. عطر لبخندهای دلانگیز، شادابیِ خیمهها را دوچندان کرده است. هر چند هوا گرم است و لطافت صحرا هر لحظه تبخیر میشود. آه که آنسوتر از این خیمهها صدای امواج آب چقدر ناخواسته دلانگیز است.
هوا گرم است، اما فرات سرگرم خویش است؛ همانگونه که امت اسلام گرد خانهی کعبه سرگرم خویشاند و مردمان تازه مسلمان بلاد دور بدون امام هر روز تمرین نماز جماعت میکنند.
هوا گرم است، گرمای آسمان امروز این جمع را به هم نزدیکتر کرده است. کاروانیان نمیدانند که امروز تنها واپسین روز عاشقانه زیستن است؛ عارفانه بودن و عالمانه اندیشیدن.
امروز، روز حضور است و فردا روز شهود! امروز نگاه تاریخ خود را محو قامت مردی ساخته است که روزی تمام قلههای شهامت را پشت سر خواهد گذاشت و با پرواز در مسیر وفا و غیرت حیرت ملکوتیان را برخواهد انگیخت.
جوانمردانه با اسب خویش دل به امواج فرات خواهد زد و از دریای زلال تشنه بیرون خواهد آمد. او تشنه خواهد بود و تشنه شهید خواهد شد، ولی روح آزادگی همیشه سیراب از جوانمردی او خواهد شد.
امروز، روز تاسوعاست؛ تاسوعایی که تا نامی از جهان باقیست با نام مبارک قمر بنیهاشم(ع) عجین خواهد شد و با سوز اشک سکینه(س) قرین! این روز در دیوان شهادت چون دیباچهایست که با آراستگی مخاطبش را به غزلخوانی اشک و عطش میبرد.
تاسوعا، دیباچهی عاشوراست! شیرازهی لشکری که در نهایت کمیت به غایت کیفیت رسید. تاسوعا، فروردین نویدبخش اردیبهشت عاشوراست! آیینهی گذشتن از دنیایی که تحمل امامش را ندارد؛ دنیایی که آمادهی ستم به علیاصغر(ع) است. دنیایی که به قامت علیاکبر(ع) رشک میبرد. دنیایی که برای قاسم(ع) به تلخی زهر است. دنیایی که برای زینب(س) صحنهی امتحانی شگرف است. دنیایی که جز اندوه و اشک برای امام سجاد(ع) ارمغانی به همراه نخواهد داشت. چشمانی که شاهد شهادت تمام خویشانش بوده است، چگونه میتواند یک عمر به ناخواستهها بنگرد و پر از آشوب گریه نشود!
آری، امام سجاد(ع) بیش از دیگران در داغ شهیدان عاشورا گریست: هر گاه آب دید، گریست. هر گاه تشنه دید، گریست. هر گاه کشته دید، گریست. هر گاه نامی از کربلا برده شد، یعقوب چشمانش در سوگ یوسف عاشورا گریست و گریست و گریست ... .
او از همان صبح تاسوعا تمام دلش را تا شام عاشورا گریست، اما در نهانخانهی دل؛ همان دلی که در غروب عاشورا جز صدای گرفته و حزین عمه، همراهی نداشت. تنها زینب بود که صدایش مرثیهگر غروب عاشورا و شام غریبان میشد. امان از دل زینب(س)! امان از دل زینب(س)! در دنیایی که هیچ گاه مجال شادی به زینب(س) نداد، تنها ارمغانش برای دختر علی(ع) اندوه بود و اندوه و همیشه ماجرای کربلا با زینب(س) تمام میشود؛ زینب!