ارغوان داغ




ای مسیر کاروانت تا ابد آیینه‌پوش

ارغوان داغ تو زد در بهار سینه جوش

رفتم از دل تا بپرسم قصه‌ی اندوه چیست؟

این که در من شعله‌ها افروخته از داغ کیست؟

عشق و عقل آیینه‌سان، فانوس دل افروختند

اشک و مژگان، هر دو با هم در تماشا سوختند

وسعت اندوه را در داغ تو اندازه نیست

این ارادت از ازل مانده، که رسمی تازه نیست

ای فدای لحظه‌های سرخ یادت زندگی

زندگی بی یاد تو، می‌افتد از تابندگی!

با تو هر قومی بلند‌آوازه از بیداری است

بی‌تو، نام زندگی محکوم ذلت‌واری است

اربعین تا اربعین، صد قافله مهمان توست

 معرفت جوی حریم عشق بی‌پایان توست

اربعین تا اربعین، صد پیر با جابر قرین

با تو می‌گیرد به یاد اربعینت، اربعین

با تو می‌گیرد عزا همراه فرزندان، خلیل

با تو می‌گیرد عزا همراه خاتم، جبرئیل

با تو می‌گیرد عزا، معصومه‌ی خلقت، بتول

با تو می‌گیرد عزا، هم عترت آل رسول

با تو می‌گیرد عزا، در اربعینت مرتضی

با تو می‌گیرد عزا، تا جلوه‌ی روز جزا

خیمه برپا کرده با یادت، غمین بانو، رباب

می‌کند همراه زینب، هم دل عالم کباب

در شهودی آشکارا، جلوه‌گر از مشرقین

آسمان پر می‌شود از بانگ ذکر: یاحسین!

یاحسین و یاحسین آهنگ دل‌ها می‌شود

سینه سینه، این نوا تا ناکجاها می‌رود

ای مسیر کاروانت تا ابد، آیینه‌پوش

نغمه‌ی تنهایی‌ات می‌آید از میدان به گوش

 آن‌که در شطّ فرات، از دست، خالی کرد آب!

مهر تو در سینه‌اش بود از ازل، با بوتراب!

شوق و ذوق اکبر و قاسم از انفاس تو بود

جلوه‌ی آیینه‌هاشان، عشق و احساس تو بود

جرعه‌ای از جام صبرت، حضرت زینب چشید

لحظه‌ای حتی از او درماندگی دشمن ندید

غیرت مردان حق، از حق آیین تو بود

هر چه بود آن‌جا، فقط آیینه‌ی دین تو بود

آن‌که در میدان، به نام نامی‌ات تعظیم کرد

از شهادت در ره اندیشه‌ات، کی بیم کرد؟

هفت ایوان فلک، هم قافیه با پله است

تا ردیف شعر، من «هیهات من الذله» است!