سخن نخست

نویسنده




استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی

34 سال گذشت، خیلی ساده، خیلی سخت، بدون آن‌که لحظه‌ای بی‌تشویش و دلهره گذشته باشد؛ بی‌آن‌که فکر کنی آن همه غیرت و هیجان انقلابی که در سینه‌ها حبس شده بود، کجا و چه‌طور می‌خواهد خودش را نشان بدهد.

به آن سال‌ها که فکر می‌کنی تنها یاد و خاطره‌ای است، خاطره‌ای از گذشته‌ی دور و آینده‌ای نزدیک؛ خاطره‌ای از گذشته‌ای که آمده بود، آینده‌ات را بسازد؛ آینده‌ای که به تو به‌عنوان یک زن مسلمان، عزتی دوباره ببخشد. شور و شوقی که آمده بود چادر عفاف را بر سرت بیندازد تا در کنار سیاهی‌اش، سپیدی اندیشه‌ات را بازگو کنی. اما نمی‌دانی چرا، چرا به جای این‌که به آن خواسته‌ها و آرمان‌های انقلابی نزدیک شوی، روز به روز با ملقب شدن به زن چادری، از دید عوام و گاه خواص به حاشیه رانده شدی؟ نمی‌دانی چرا از دید اکثر مردم زن چادری، بی‌سواد و بی‌هنر است و در اکثر محافل شهرهای بزرگ، به‌ویژه پایتخت، همه به چشم یک غریبه‌ی متحجر به او می‌نگرند؟

نمی‌دانی چرا همه چیز به آرامی حرکت لاک‌پشت‌های منزوی و سرعت خرگوش‌های مدرن در هم گره می‌خورد؟ نمی‌دانی چرا کار به آن‌جایی می‌رسد که تصویر زنانی که سگ، گربه و خرگوش‌های تندروی تجدد را در آغوش گرفته‌اند، روی جلد نشریات را پر می‌کنند؛ عکس‌هایی که حتی نگین روی دندان‌های زنانش هم لبخند می‌زند و مخاطب را از چند فرسخی به سمت گیشه می‌کشاند! اما نمی‌دانی چرا وقتی در گیشه‌ی ناکجاآبادی، عکس یک زن محجبه روی جلدی یافت می‌شود و کسی نگاهش به آن می‌افتد، شعارهای جایگاه زن در انقلاب اسلامی از یادها می‌رود و دوباره زن چادری به انواع اتهام‌ها، متهم می‌شود؟ نمی‌دانی چرا باید چهره‌ی ساده و بی‌پیرایه‌ی او که در سیاهی چادر قاب گرفته شده است، در کنجی بخزد تا تصاویر رو و موی زنانی که به مدد وسمه و سرمه‌های مدرن می‌خواهند خود را زیبا نشان دهند، روی گیشه‌ها خودنمایی کند؟

نمی‌دانی چرا خودی‌ها، فقط به جان قیچی کردن خودی‌ها می‌افتند و در این میان اجازه می‌دهند غیرخودی‌ها به راحتی در تمامی رسانه‌ها جولان بدهند؟ نمی‌دانی پس کی قرار است این صورت‌های بزک شده از عکس‌های ثابت و متحرک رسانه‌های ایران اسلامی رخت بربندد؟ نمی‌دانی کی قرار است لی‌های پاره و پاره، آستین‌های کوتاه مانتوها و مقنعه‌های عروسکی از دانشگاه‌ها کوچ کند؟ کی قرار است یادتان بیفتد که تغییر و تحول و اصلاح باید همه جانبه باشد؛ که اگر نباشد، نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت که در کشور اسلامی و انقلابی دختران جوان از پوشیدن چادر خجل شوند و هر روز به تعداد زنانی که از این پوشش روی برمی‌گرداند، اضافه شود. نمی‌دانی تا کی باید انتظار بکشی؟ نمی‌دانی پس کی جواب این همه علامت سوال‌ را خواهی گرفت و چه وقت طعم استقلال و آزادی اسلامی را خواهی چشید؟

پس کجاست آن شوق انقلابی که برای امر به معروف به هم‌نوع، خودش را به در و دیوار می‌کوبید؟ کجاست آن شعوری که پوشش‌های غیرمتعارف و رنگ و روی غیر متعارف‌تر جوانان را نه تنها در بازار و کوچه و خیابان، که در پارک، پاساژ، کافی‌شاپ و بزرگراه‌ها می‌بیند و دم نمی‌زند؟ کجاست آن شور آزادی که زن محجبه حتی برای یک بودن ساده، باید از پس پرده، بودن خود را نجوا کند