نویسنده


 (قسمت دوم)

نگاهی به نقش شانس و توفیق در زندگی

دکترای معارف و تبلیغ

در بخش اول این مطلب مشخص شد در اسلام چیزی به نام شانس وجود ندارد؛ اما واقعیت دیگری به‌چشم می‌خورد که مشکل‌گشای بسیاری از ابهامات درباره‌ی اعتقاد به شانس است، که «توفیق» نام دارد.

گاه فردی کاری را که در انتظار اطرافیان باید طی چندین روز انجام دهد، در فاصله‌ی کوتاهی و به‌طور اعجاب‌آوری انجام می‌دهد؛ به طوری که هر کس می‌فهمد یا می‌بیند، ناخودآگاه به شانس ربط می‌دهد و می‌گوید: «عجب آدم خوش‌شانسی است!» این‌گونه موارد در زندگی بسیاری اتفاق افتاده و حکایت از واقعیتی به نام «توفیق» دارد؛ آن‌جا که خداوند در چارچوب علت و معلول نظر لطف به بنده‌ی مطیع خود می‌کند و سختی‌های او را برطرف می‌سازد. «ثم السبیل یَسَّره؛ سپس راه را بر او آسان کرد.» (عبس، آیه‌ی20)

انسانی که به تعهدات دینی خود پای‌بند است و به آن‌ها عمل می‌کند و صد البته از علل ظاهری موفقیت و رموز آن نیز غفلت نمی‌ورزد، توفیق نصیب او می‌شود. گاه دعای خیر پدر و مادری یا مظلوم و ستم‌دیده‌ای و یا بنده‌ی صالح و شایسته‌ای توفیقی چنان درخشان به فردی می‌دهد که چونان آبشاری ریزان از او خیر صادر می‌شود.

در برابر توفیق، بی‌توفیقی یا «خذلان» است. در عرصه‌ی توفیق، با هر عمل عبادی قلب انسان آمادگی بیش‌تری برای کارهای نیک می‌یابد؛ زیرا خداوند فرشتگانی را بر وی گمارده، که اعمال صالح را به او الهام می‌کنند و راه را بر وسوسه‌های شیطان می‌بندند. اما در بی‌توفیقی یا خذلان با هر گناه و معصیتی، شیاطین بر فرشتگان مسلط می‌شوند و او را به خطا و انحراف کشانده، نسبت به امور عبادی بی‌میل می‌کنند.

ریشه‌های توفیق در زندگی

برخی با رنگ و لعاب مذهبی آرزوی توفیق می‌کنند، ولی برای رسیدن به خواسته‌ی خود هیچ کوششی نمی‌کنند. آنان در پاسخ به نبودشان در محافل مذهبی و معنوی و یا عدم کمک به امور خیر تنها می‌گویند: توفیق نداریم!

امام علی بن موسی‌الرضا(ع) درباره‌ی این افراد می‌فرمایند: «من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزأ بنفسه؛ کسی که از خداوند توفیق بخواهد ولی هیچ کوشش جدی نداشته باشد، همانا خود را مسخره کرده است.» (مجلسی،1404، ج75، ص365) علاوه بر «فعل»، «فکر» نیز باعث فراهم شدن توفیق در زندگی است، چنان‌که علی(ع) می‌فرمایند: «من حسنت نیّته امده التوفیق؛ کسی که نیت او نیکو باشد، توفیق او استمرار می‌یابد.» (تمیمی، 1366، 153)

گرچه بزرگان ما در گفتار و رفتار خود پیوسته از خداوند توفیق می‌خواهند و در لابه‌لای سخنان خویش می‌گویند: «من الله التوفیق». دعا و درخواست از خداوند (اللهم ارزقنا توفیق الطاعه...) نیز خود نوعی تلاش برای کسب توفیق در زندگی برای سعادت و رستگاری است. «التوفیق اقبال» توفیق (مهیا بودن اسباب کار خیر برای فردی) روآوردن بخت و سعادت است و یا «بالطّاعه یکون الاقبال» اقبال و بخت بلند با طاعت و فرمانبری از خداوند فراهم می‌شود.

اگر دنیا به کسی رو کند، بی‌آن‌که در مسیر بندگی پروردگار خویش باشد، «اقبال» نیست؛ بلکه «وبال» است. رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «الشقی من شقی فی بطن امّه و السّعید من سعد فی بطن امّه؛ بدبخت کسی است که در رحم مادر گرفتار شقاوت شود؛ و خوش‌بخت کسی است که در شکم مادر سعادت‌مند باشد.» (مجلسی، 1404، ج3، ص44) برخی با شنیدن این روایت مجبور بودن در دنیا و نبود اختیار و اراده در انتخاب را مطرح می‌کنند و می‌گویند چون سرنوشت و فرجام یا عاقبت کار هر کسی در شکم مادر رقم زده شده است؛ پس تحصیل، تلاش و تدبیر یا احتیاط و مراقبت و مواظبت در زندگی هیچ تأثیری در سرنوشت ندارد و انسان باید به تقدیر تن دهد و تسلیم باشد.

با مروری دوباره بر این روایت و دیگر سخنان معصومان(ع) مشخص می‌شود:

*یکی از قواعد قطعی و خدشه‌ناپذیری که همانند «اصول» در زندگی انسان‌هاست، موضوع «اراده و انتخاب» است. زیرا در غیر این صورت بسیاری از بنیان‌های فکری- اعتقادی فرو می‌ریزد و آواری از لرزش‌ها و لغزش‌های روانی و شخصیتی ایجاد می‌شود.

*روایت رسول خدا(ص) اهمیت دوران بارداری و نقش پررنگ مادر را به تصویر می‌کشاند تا همه بدانند، ریشه‌های شخصیتی هر فردی در شکم مادر پی‌ریزی می‌شود. مادر از نظر رفتاری، گفتاری، اخلاقی، اعتقادی و حتی نوع تفکر در شخصیت فرزند خویش تأثیرگذار است.

خوش‌شانسی راستین در زندگی

در باور برخی خوش‌شانسی راستین و واقعی، نه در قدرت و شهرت است، نه فرزند و عیال و ثروت، بلکه «فرصت» است؛ فرصت طلایی که باید آن را شناخت و قدر و قیمتش را نگاه داشت. «رهبران بزرگ به نظر برخی از افراد، آدم‌های خوش‌شانسی هستند؛ اما آن‌ها در اثر بصیرت، شانس را می‌آفرینند.» در یک نگاه هوش‌مندانه، «شانس» یعنی فرصت؛ و «خوش‌شانسی» یعنی شناسایی فرصت‌های پیش رو و تصمیم‌های سازنده و به‌هنگام در حوادث روبه‌رو. برای این‌که بتوان به فرصت‌های طلایی دست پیدا کرد، باید نکات ذیل را مد نظر داشت:

زیرکی و هوش‌مندی در زندگی

«زیرکی» و «هوش‌مندی» ویژگی افراد دقیق و داناست و محصول دانش و تجربه‌های آن‌هاست. رسول خدا(ص) با نگاه نورانی خویش ویژگی‌های والای زیرکان را این‌گونه بیان می‌فرمودند: «ای اباذر! خردمند و زیرک کسی است که نفس خود را به عبادت و پرستش خدا خوار و ذلیل گرداند و برای پس از حیات دنیوی خویش کار و کوشش بسیار نماید. نادان و کم‌خرد کسی است که خواسته‌های خود را از خدا، آرزوهای باطل و بیهوده قرار دهد و تنها به هواها و هوس‌های زودگذر زندگی مشغول باشد.»

اصلاح نگاه به خود و خلقت

جهان بازتابی از خود ماست؛ وقتی خود را دوست داریم، همه را دوست می‌داریم و آن‌گاه که از خویش بیزاریم، به هیچ کس عشق نمی‌ورزیم. گام دوم خوش‌شانسی در زندگی آن است که همیشه از خود به خوبی یاد کرده و از کلمات زیبا و دل‌پذیر در سخنان خویش استفاده کنیم. با نگاهی به موفقیت‌های گذشته و توان‌مندی‌های امروزمان، زندگی را مطلوب و مورد علاقه‌ی خود بدانیم. تصویر جالب و دل‌نشین از خویشتن و پدیده‌های اطراف موجب می‌شود که جهان به نظر ما دوست‌داشتنی و مورد علاقه‌ی قلبی گردد.

توجه به زمان حال

روزهای زیبای زندگی با ایام شیرین کودکی آغاز می‌شود که در آن بی‌خبر از گذشته و بی‌توجه به آینده، تنها در «زمان حال» زندگی می‌کنیم. بی هیچ دلهره نسبت به آینده، شاد و شادمان به دنیای اطراف خود می‌نگریم. اما گاه بی‌اعتنا به «حال»، تنها در «آینده» زندگی می‌کنیم و به جای درک لحظه‌های جاری و جالب امروز، به فردا می‌اندیشیم.

خوش‌بینی و مثبت‌نگری

به هر چیزی که فکر کنیم به طرف آن کشیده می‌شویم، گر چه آن‌ها افکار مطلوب نباشند. مسیر حرکت ذهن همیشه به سوی تفکرات است، نه در جهت گریز از آن. در این میان تفکرِ مثبت، سازنده است و صاحبان آن تنها به موارد مطلوب می‌اندیشند و به سوی آن اهداف و دیدگاه‌ها کشیده می‌شوند. پس همیشه به آنچه می‌خواهیم، فکر کنیم و تفکرمان پر از آرامش، آسایش روحی و جسمی باشد، تا خوش‌شانسی واقعی نصیب ما شود.

از دست ندادن اهداف و آرمان‌های زندگی

هدف آن چیزی است که ما را همیشه در حرکت، تلاش و جوشش نگه می‌دارد و زندگی را همراه با نشاط و پویایی در آینه‌ی اندیشه‌ی‌مان ترسیم می‌سازد. انسان‌های هدف‌مند با امید و اطمینان نسبت به آینده، زندگی خویش را سپری می‌کنند و گاه در سخت‌ترین شرایط با روحی سرشار از امید و عشق، لحظه‌ای از آرمان‌های خود دست برنداشته‌اند.

خود بودن در زندگی

هر فردی سه شخصیت دارد: شخصیتی که «نشان می‌دهد»؛ شخصیتی که «واقعاً دارد» و شخصیتی که «خیال می‌کند دارد». در یک نگاه، خوش‌شانسی واقعی برای کسانی است که حقایق  پایدار و ماندگار زندگی را درک کنند؛ و به‌خوبی از ایفای نقش، دورویی، ریا و یا فریب پرهیز می‌کنند. چنین افرادی هرگز برای لحظه‌ای هم در اضطراب رسوایی و دل‌مشغولی‌های بی‌آبرویی به سر نمی‌برند؛ زیرا همیشه «خود» هستند، بدون چهره‌ای ظاهری همراه با رنگ و نیرنگ و چهره‌ای باطنی آمیخته با دروغ و ریا!

صمیمی بودن با اطرافیان

ارتباط با دوستان و اطرافیان و عموم مردم، پس از تولد و ارتباط با پدر و مادر، بیش‌ترین سهم را در شخصیت ما ایفا می‌کند و باعث خوش‌بختی یا خوش‌شانسی می‌شود.

بی‌شک شناخت «روش گفت‌وگو و نشست و برخاست با مردم» و در پی آن «صمیمیت، مهربانی و محبت به آنان» سهم بسیاری در رهایی از فکر مشغولی، دغدغه‌ی خاطر و آزردگی روحی دارد؛ و بستر مناسبی برای شادکامی و خوش‌شانسی فراهم می‌سازد. امام علی(ع) می‌فرمایند: «با مردم آن‌گونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک ریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما آیند.» (نهج‌البلاغه، حکمت 10)

بزرگ و باعظمت بودن

انسان‌های بزرگ و باعظمت، همانند کوه‌اند که هر چه بیش‌تر به آنان نزدیک شویم، عظمت‌شان بیش‌تر آشکار می‌شود. اما افراد کوچک و حقیر، چونان سرابند که هرگاه به آنان نزدیک شویم، به گونه‌ای سریع، حقارت خود را نمایان می‌کنند.

بی‌نیازترین مردم

بهره‌مندی از مال و دارایی و مصون ماندن از فقر و تهیدستی، برداشت ابتدایی نسبت به «غنا و بی‌نیازی» است که برای انسان‌های فهیم و بصیر، پلکان آرامش روحانی و آسایش جسمانی است؛ چنان‌که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «نعم العون علی تقوی الله الغنی؛ غنا و دارایی کمک‌کار خوبی برای تقوا و پرهیزگاری است.» (الکلینی، 1365، ج5، ص71)

اما عالی‌ترین راه‌کار دست‌یابی به بی‌نیازی یا خوش‌شانسی مادی و اقتصادی، آراستگی باطنی به گنج بی‌پایان «قناعت» است؛ یعنی راضی بودن به امور گذرای زندگی و بسنده کردن به اندک مادیات دنیوی، که نشانه‌ای نورانی برای خوش‌شانسی واقعی است. «من قنع بما رزقه الله فهو من اغنی النّاس؛ کسی که به آنچه خداوند روزی کرده، قانع باشد، همانا او از غنی‌ترین مردم است.» (همان، ص51 )

 عقل فرصت خوش‌شانسی واقعی یا دست‌یابی به برترین‌های خردمندی در زندگی را به انسان می‌دهد، تا با تلاش جدی به عالی‌ترین مدارج رشد و شکوفایی عقلانی دست یابد. رسول خدا(ص) عاقل‌ترین افراد را بهره‌مندترین آنان از ابزار مدارا یعنی نرم‌خویی، دریادلی، رازداری، شرح صدر و شکیبایی دانسته و می‌فرمایند: «اعقل الناس اشدّهم مداراه الناس؛ عاقل‌ترین مردم بیش‌ترین مداراکننده با مردم است.» (صدوق، 1413، ج4، ص394) بدون شک مدارا و مدیریت داشتن، یکی از بهترین شیوه‌های آرامش روحی و آسایش جسمی است که بنیان خوش‌بختی و خوش‌شانسی حقیقی قلمداد می‌شود.

عالم‌ترین انسان‌ها

علم و دانش جلوه‌ی جلابخشی از مثلث شخصیت انسان‌هاست که همراه با «تقوا» و «جهاد» ترسیم‌کننده‌ی کمال افراد محسوب می‌شود و نشان روشنی از خوش‌شانسی در زندگی است. رسول گرامی اسلام(ص) با بینش ناب نبوی درباره‌ی عالم‌ترین مردم می‌فرمایند: «اعلم الناس من جمع علم الناس الی علمه؛ عالم‌ترین مردم کسی است که علم خود را با علم مردم جمع کند.» (همان)

صالح‌ترین افراد

جهان هستی بر اساس «صلح و رستگاری» بنا شده است، آنان که در این سرا اهل صلح باشند، از عادی بودن فراتر رفته، فقیهان و حکیمانی می‌شوند که سرآمد دیگران در درک و درایت می‌شوند. امیرمؤمنان علی(ع) درباره‌ی این افراد فرهیخته می‌فرمایند: «فقیهان و حکیمان هر گاه مکاتبه‌ای با هم دارند، سه چیز را مطرح می‌کنند که چهارمی ندارد:

1.کسی که هم و غم او آخرت باشد، خداوند غصه و اندوه او را درباره‌ی دنیا برطرف می‌سازد.

2.کسی که باطن و درون خود را اصلاح کند، پروردگار ظاهر او اصلاح می‌نماید.

3.کسی که بین خود و خداوند را اصلاح کند، خداوند بین او و مردم را اصلاح می‌کند.» (الکلینی، 1365، ج8، ص307)

به ما اندیشه داده‌اند تا کار نیک انجام دهیم؛ به ما کارهای نیک پیشنهاد شده تا به فکر فرو رویم و اندیشمند شویم. ما را انسان آفریده‌اند تا اعمال صالح داشته باشیم و ما را به عمل صالح امر کرده‌اند، تا انسان باشیم. برتر از انسان «صالح»، انسان «اصلح» است که بهره‌ی بیش‌تر و برتری از اصلاح و آبادانی در درون خویش دارد. وی از لحظه‌های حیات خود بهترین بهره‌ها را نصیب خویش می‌سازد که نمونه‌ای نورانی برای خوش‌شانسی ماندگار در زندگی است. رسول اکرم(ص) درباره‌ی این افراد می‌فرمایند: «اصلح الناس اصلحهم للنّاس؛ صالح‌ترین مردم کسی است که برای مردم صلاحیت بیش‌تری (در خدمت‌رسانی و گره‌گشایی) داشته باشد.» (الاربعون حدیثاً، ص56)

منابع:

- قرآن کریم.

- نهج‌البلاغه.

- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، الوفاء، بیروت، لبنان، 1404ه.

- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، دفتر تبلیغات، قم، 1366ق.

- شیخ صدوق، من لایحضره‌الفقیه، جامعه‌ی مدرسین، قم، 1413ه.

- الکلینی، ثقه‌الاسلام، الکافی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، 1365ه.