پُر پرواز پَر پروانه
بیست و یک سال گذشت؛ بیست و یک بهاری که پیام زن در میان خطوط خاطراتش بارها برای خود زمزمه کرد؛ چه طور نهالش در فروردین سال1371 بر زمین همیشه سبز مطبوعات نشست و ریشه گرفت؛ و چه طور پس از انتشار پیششمارههایش، در روزی سبزتر از روح بهار، جوانهاش را به باغ گل نشریات اندک زنان پیوند زد.
مثل تمامی آنهایی که روز تولد فرزندشان آرزوهای خوب میکنند؛ برای آغاز بیست و دومین شکوفایی پیام زن، آرزوی داشتن روزهایی سرشار از طراوت و عطر بهار میکنی؛ تا بتواند با نوازش دستان مهربان خداوند، پویاتر از همیشه در میان دیگر نشریات زنان و خانواده، راه خویش را بپوید و بر خود ببالد. ببالد و عادتهای ناخوشایندش را فراموش کند و در میان عطر وجود دوستان جدید بیشمارش، نفسی تازه کند. عادت کردن به تمام روزمرگیها، بدترین عادتی است که میتواند شوق پریدن را از دختری بیست و یک ساله دریغ کند. بهار زیباست و زیباتر آنکه گذشتههای کدر را از ذهن پاک کرد؛ غبار عادت را از دل شست و با طبیعت پیمان ابدی بست.
باید که این دختر بهاری چو شکوفهای شاداب، سکوت خود را از دل شاخههای سبز زندگی فریاد کند تا صدای پژواک شاپرک آرزوهایش در گوش بهار بپیچد و همه جا پُر از پرواز پَر پروانه شود. باید که گلبرگهایش بر شاخسار بهار گشوده شود و هیجان درخت از این رویش را، در جان تکتک برگها نجوا کند. باید که چو نوای چکچک باران بر بام دلها بچکد و قلبها را به تپیدن وادارد.
باید خود را به طبیعت زیبایی که از نگریستن در وجود زیبای خالقش رنگی از فریبندگی گرفته است، بسپرد؛ تا گشایندهی هر گرهای از زندگیاش گردد. باید همگام با بوم رنگارنگ بهار طبیعت، زیر طلوع رنگینکمان بهار قدم بزند و تابلوی زندگی نو را نقش بزند. باید که بتواند در هر قدمی، دانهی شکری بکارد و ثمری بردارد.
ورودت به بیست و دومین بهار زندگیات خجسته باد؛ و عمرت به بلندای درختی صد و بیست ساله باد که سرشاخههایش، بیکران آسمان را میساید و دلش به محبت خالقش هنوز هر سال جوانه میزند.
سردبیر