وقتی در ایستگاه منتظر اتوبوس بودم گفتوگوی دو دختر نوجوان توجه مرا به خود جلب کرد. از سر و قیافهی آنها معلوم بود که تازه از مدرسه تعطیل شدهاند و هرکدام بیشتر از چهارده یا پانزده سال سن نداشتند. یکی از آنها شاخه گلی در دست داشت و به دوستش میگفت : «این گل رو بهش بده، اگه گرفت و حاضر به دوستی شد، دفعهی بعد خودم میرم سراغش.» دوستش با اکراه پذیرفت. گل را گرفت و چند متر آن طرفتر جلوی در مغازهی پردهفروشی ایستاد و با دست به صاحب مغازه اشاره کرد که بیرون بیاید. چند لحظه بعد جوانی خوشسیما جلوی در ظاهر شد. دخترک به دوستش اشاره کرد و گفت: «عیدتون مبارک. این شاخه گل رو اون خانوم برای شما فرستاده.» جوان با تعجب نگاهی به دخترک انداخت و بدون آنکه گل را بگیرد، با تمسخر به داخل مغازه بازگشت. دختر بیچاره مانده بود چه کند. لحظهای مکث کرد و سپس گل را روی پاشنهی در مغازه گذاشت و به سرعت به طرف دوستش بازگشت و با ناراحتی به او گفت: «دیدی قبول نکرد.» چند لحظه بعد جوان از مغازه خارج شد؛ لگدی به شاخهی گل زد. کرکرهی مغازه را پایین کشید و سوار اتومبیل گرانقیمت خود شد. دختر با شنیدن صدای بوق اتوبوس به خود آمد، و در حالی که به طرف اتوبوس میرفت با حالتی محزون گفت: «بخشکی شانس!»
آسیبشناسی
دسترسی به اطلاعات درست و کسب مهارتهای لازم برای زندگی، در پیشگیری از آسیبهای روانی سهم عمدهای دارد. عوامل زیادی در بهوجود آمدن چنین رویدادهایی دخالت دارند که مهمترین آنها، به بیتوجهی و عدم اطلاع والدین از روحیات، هیجانات و احساسات دوران نوجوانی فرزندانشان، است. از دید روانشناسان مهمترین عاملی که یک نوجوان را تحریک میکند تا کاری را انجام دهد هیجانات مثبت و منفی موجود در این دوران است. هیجانات احساساتی درونی هستند که در پاسخ به محرکها در فرد بهوجود میآیند. هیجانات مثبت مثل شادمانی، علاقهمندی، خشنودی و دوست داشتن، احساس خوشایندی به آدمی میدهند و دایرهی تفکر و عمل وی را وسعت میبخشند. هیجانهای منفی موجب محدودتر شدن تفکر و عمل او میگردند. شیوهی عملکرد نوجوانان تا حدودی تحت کنترل احساسات آنها است. نوجوانانی که احساس محبت میکنند، آگاهانه یا ناآگاهانه، رفتار محبتآمیزتری نسبت به دیگران دارند. افرادی که عصبانی هستند ممکن است به دیگران حمله کنند یا به آنها آسیب برسانند. نوجوانانی که میترسند ممکن است از رویارویی پرهیز یا اقدام به فرار کنند.
با مطالعه و درک هیجانها و احساسات نوجوانان تا حدودی میتوان به علل رفتار آنان پی برد. حتی هیجانات والدین نیز، با کیفیت فرزندپروری آنان بستگی زیادی دارد، به نحوی که وجود گرمای عاطفی در والدین پیشبینی کنندهی تربیتی مطلوب، و وجود تخاصم در آنان پیشبینی کنندهی پیامدهای تربیتی نامطلوب در فرزندان خواهد بود. خانوادههایی که قادر نیستند توجه خود را بر مشکل فرزندشان متمرکز سازند و در گفتوگوهایی که به منظور مشکلگشایی انجام میشود فقط به تبادل هیجانهای دارای بار منفی میپردازند، نوجوانان آشفتهتری دارند. شرایط محیطی نامناسب و استرسزای خانه هم با مشکلات رشدی فرزندان در دورهی نوجوانی همبستگی دارد. محیط نامناسب یا استرسزا، اختلافات زناشویی، طلاق، فشارهای اقتصادی وارد برخانواده، وجود بیماری در والدین، کمبود ارزشهای اخلاقی و انسانی، و بالاخره تهی بودن خانه از روح معنویت، از عوامل تأثیرگذار بر تربیت فرزند خواهد بود. خطر بروز آسیبهای روانی در فرزند، در صورت وجود دو یاچند مورد از این شرایط استرسزا بیشتر خواهد شد.
بیتوجهی والدین به روحیات نوجوانی، آسیبهای فراوانی را بهدنبال خواهد داشت؛ از جمله پایین آوردن عزت نفس نوجوان. اگر ارزیابی که فرد از خودش به عمل میآورد به احساس خود ارزشمندی و تأیید، منجر شود، در این صورت فرد از عزت نفس بالایی برخوردار خواهد بود. اگر دیدگاه او نسبت به خودش منفی باشد، عزت نفس او کم خواهد شد. نوجوانی که عزت نفس وی کم است اغلب به احساس انزوا دچار میشود و از تنهایی رنج میبرد. از آنجایی که این افراد در موقعیتهای اجتماعی احساس آزار و تنش میکنند، برقراری ارتباط با دیگران برایشان مشکلتر است و چون میخواهند دیگران را از خود راضی و خشنود سازند، آسانتر تحت فرمان آنان در آمده و از آنان تأثیر میپذیرند. همچنین مشخص شده بین بزهکاری و عزت نفس کم در نوجوانان ارتباط معناداری وجود دارد. در واقع، بزهکاری گاه بازتاب تلاش نوجوان برای جبران عزت نفس کم است. بر اساس این نظریه افرادی که دارای عزت نفس کم هستند، گاه با انتخاب الگوهای رفتاری منحرف، میکوشند احساس طردشدگی خود را کاهش دهند.
حالات خصمانه که عمدتاً با احساسات کینهتوزانه مشخص میشوند، ممکن است به شکل خشم، نفرت، تحقیر و یا حسادت تظاهر کنند. «خشم» یک هیجان منفی است. نوجوانان ممکن است عصبانیت خود را در قالب فعالیتهای فیزیکی، مانند کار و ورزش، ابراز کنند. اما گاهی اوقات احساساتشان را بیرون نمیریزند، بلکه به بدعنقی،کنارهجویی، و دمدمی مزاجی روی میآورند. بیشتر نوجوانان، خشمشان را با پرخاشگری کلامی ابراز میکنند. گاهی نیز، خشم آنها به اعمال پرخاشگرانهی خشونتآمیز میانجامد که سبب وارد آمدن آسیب به اشیای بیجان، خود نوجوان، یا دیگران میشود. هرگاه خشمی مفرط و مهارناپذیر رفتهرفته در نوجوانان انباشته شود و از طریق روشهای اجتماعی سازنده راهی برای تخلیه نیابد، شکلی عصبی، غیرمنطقی، و ویرانگرانه به خود خواهد گرفت و نوجوان را به نوعی تهدید تبدیل خواهد کرد. برای مثال ممکن است پدری سالها فرزند خود را طرد و خوار کند و با او رفتار ظالمانهای در پیش گیرد تا سرانجام خشم فرزند در قالب عملی خشونتآمیز به مرحلهی انفجار برسد. طرد، محدودیتهای افراطی، انتقادهای غیرعادلانه و غیرمنصفانه، شرمساری و تحقیرکردن، خشم نوجوانان را بیشتر بر میانگیزد.
«نفرت» در مقایسه با خشم، هیجان جدیتری به شمار میآید، چون میتواند به مدت طولانیتری دوام یابد. اگر نوجوان در کنار والدینی رشد یابد که رفتار آنان را نمی پسندد، ممکن است به آنان احساس نفرتی پیدا کند که غلبه بر آن آسان نباشد. پنهان کردن نفرت دشوار و سرکوبی آن برای مدت طولانی تقریباً ناممکن خواهد بود و سرانجام این نفرت حضور خود را به شکلی ظریف، در رفتار یا گفتار نوجوان نشان خواهد داد. هیجانات منفی به مشکلات رفتاری دیگری نیز منجر میشوند از جمله: بزهکاری (به علت وجود تنش در روابط خانوادگی، فقدان انسجام در خانواده، کمبود کنترل شایسته توسط والدین و ....)، سوء مصرف دارو (مشروبات الکلی، داروهای مخدر، داروهای محرک...)، گریز (فرار از مدرسه یا فرار از خانه به علت کشمکشهای زیاد با والدین و مربیان، کتککاری، والدین آزارگر...) و رفتارهای پرخطر (ارتباطهای نامناسب و آسیبزا با جنس مخالف)
نوجوانان از والدین خود چه انتظاراتی دارند
طبق یافتههای پژوهشی، نوجوانان به بزرگترها میگویند: با ما مثل آدمهای بالغ رفتار کنید؛ ایمان داشته باشید رفتار درستی خواهیم داشت؛ همانطور که هستیم ما را دوست داشته باشید؛ با ما گفتوگو کنید؛ سعی کنید ما را بفهمید؛ به ما توجه داشته باشید؛ حس شوخ طبعی داشته باشید؛ و بتوانیم به شما افتخار کنیم.
آزادی و امتیازات معقول: یکی از اهداف تمام نوجوانان، پذیرفته شدن به عنوان بزرگسالی خودمختار است. نوجوان در آن واحد هم از والدین مستقل میشود و هم به آنان متصل میشود. اکثر نوجوانان برای کسب آزادیها و امتیازات بزرگسالان به والدین فشار میآورند. آنها دوست دارند، بدون آنکه والدین همیشه به آنها بگویند چه باید بکنند، بتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند و برای آینده برنامهریزی کنند. از طرفی والدین، باید خودمختاری را کمکم و ضمن یادگیری استفادهی مسئولانه از آن، به آنها اعطا کنند. نوجوانان آزادی میخواهند، ولی همهی آن را یک جا نمیخواهند. نوجوانی که ناگهان به آزادی دست مییابد به نگرانی دچار میشود؛ چون نمیداند باید چگونه از آن استفاده کند و همین باعث میشود که در سطح خانواده و یا اجتماع دست به رفتارهای نامناسب و آسیبزا بزند. یکی از مهمترین روشهایی که والدین از طریق آن میتوانند به نوجوان کمک کنند تا با موفقیت از نوجوانی به سمت بزرگسالی گذر کند، این است که بتوانند بین نیاز نوجوان به آزادی و استقلال، و نیاز او به ارتباط عاطفی با خانواده توازن ایجاد کنند.
داشتن الگوی مناسب: پدران و مادران اصول فکری خود را از طریق روشهای تربیتی که در رفتار و اعمالشان پیاده میکنند به فرزندان خود منتقل میکنند. برای مثال اگر والدین در ارتباط با فرزند نوجوان خود از روشهای انضباطی سختگیرانه استفاده کنند، وی همین روش را در زندگی خانوادگی و شخصی خود به کار خواهد برد. از نظر اسلام بهترین و مؤثرترین روش تربیتی، روش الگویی است. هر کاری را که والدین مایلند فرزندشان انجام دهد، باید خودشان انجام دهند. انسان آنچه را که میبیند و میشنود و با آن کسانی که همراه و همنشین میشود، به همان شکل شخصیتش شکل میگیرد.
خانوادهی شادکام: مهمترین نقشی که والدین میتوانند در زندگی فرزندان نوجوان خود ایفا کنند، خلق فضایی شاد در خانه برای پرورش آنها است. سازگارترین نوجوانان کسانی هستند که در خانوادهای شاد و پرمهر که در آن والدین و فرزندان اوقات لذتبخشی را با یکدیگر میگذرانند، زندگی میکنند.
تأیید و محبت: همهی نوجوانان دلشان میخواهد والدینشان، بهرغم خطاهایشان، آنان را دوست بدارند، تأیید کنند و بپذیرند. آنها دوست ندارند تصور کنند که تأیید والدینشان منوط به آن است که فردی بینقص باشند. هیچ نوجوانی در فضای آکنده از انتقاد و عدم تأیید دائم، رشد نخواهد کرد. اما از سوی دیگر، لزومی ندارد والدین هر آنچه فرزندشان انجام میدهد، بپذیرند. در وضعیت مطلوب، نوجوانان هم به پذیرش خانواده و هم به کنترل آن نیاز دارند.
احترام : والدین شکایت میکنندکه فرزندانشان هیچگاه حرف آنان را قبول نمیکنند. نوجوانان نیز میگویند که والدینشان به عوض گفتوگو در بارهی مشکل برای آنان سخنرانی یا وعظ میکنند. هنگامی که والدین به عقاید نوجوان احترام میگذارند، کشمکشها کاهش مییابد و حال و هوای خانه مثبتتر میشود.
وجود تفاهم بین والد و نوجوان: اکثر والدین خیلی خوب با فرزند نوجوان خود کنار میآیند. در مواردی که عدم تفاهم پیش میآید، اغلب دلیل آن وجود ناهماهنگی چشمگیر بین برآورد نوجوان از حدود مشروع قدرت والدین با برآورد خود والدین از این قدرت است.
فضای خانواده، تا حدود زیادی، تعیین کنندهی سطح تعارض والد، نوجوان است. فضای گرم و حمایت کننده و نیز تسهیل کنندهی مذاکرهی موفقیتآمیز در زمینهی ایجاد تفاهم بین والدین و نوجوان، کمک میکند که تعارض در حد پایین یا متوسط باقی بماند. اگر تعارض والدین و نوجوان بیش از اندازه شد، والدین باید در صدد جلب کمک از خارج برآیند. عدم تفاهم ممکن است در حیطههای رفتار اخلاقی، روابط با اعضای خانواده، امور تحصیلی، انجام مسئولیتها، فعالیتهای اجتماعی، کار در خارج از خانه و... رخ دهد.
توجه و حمایت والدین: نوجوانان دوست دارند والدین به کارهای آنان علاقه نشان دهند و در صورت لزوم از حمایت روحی و عاطفی آنان دریغ نکنند. نوجوانان از والدینی که برای فرزندشان وقت ندارند یا در لحظاتی که او به آنان نیاز دارد در کنارش نیستند، میرنجند. اکثر این نوجوانان پس از پایان مدرسه باید در خانه را با کلید باز کنند؛ چرا که هر دو والد بیرون از منزل کار میکنند. نیاز دختران نوجوان به حمایت، محبت کردن و محبت دیدن در طی دوران بلوغ به اوج خود میرسد و اگر این نیاز در خانواده برطرف نشود، آن را در جامعه و در میان همجنسان و یا جنس مخالف خود جستوجو میکنند. دلیل عمدهی این مشکل ناتوانی خانوادهها در ارضای نیازهای عاطفی و احساسی فرزندان است. اگر نوجوان در محیط خانواده به اندازهی کافی محبت دیده باشد، دیگر این محبت را در اجتماع و از دیگران گدایی نکرده و رهسپار خیابانهای ناامن و بیرحم و ناشناخته نمیشود. خیابانهایی که آرزوها و تب و تابهای او را در بیرحمترین گردابهای خشونت و سوءاستفاده خواهد بلعید و در نهایت او میماند و تجربهای که قیمت گزافی برایش پرداخته است.
عامل اصلی تأثیرگذار بر اجتماعیسازی نوجوانان، خانواده است. خانواده ناقل اصلی دانش، ارزشها، نگرشها، نقشها، و عادات یک نسل به نسل دیگر است. خانواده از طریق واژهها و الگوها به شخصیت نوجوان شکل میدهد و روشهای فکری و عملی را به او القا میکند. والدین باید در مورد، اصول اخلاقی مثل رعایت ادب در زبان و کردار، اطاعت از قانون، امانتداری، پرهیز از دخانیات و مواد مخدر، میخوارگی، پرهیز از رفتارهای پردرد سر جنسی و... به فرزندان خود آگاهی دهند. آنها باید در مورد آموزش اصول دینی و رعایت موازین آن نگرانی نشان دهند و آگاه باشند تربیت دینی فرزند جزو اصول اولیهی تربیت است.
دین مبین اسلام برای داشتن محیط سالم اجتماعی، برای انجام امور زندگی و تحکیم بنیاد خانواده، به حفظ حریم محرم و نامحرم تأکید و سفارش بسیاری کرده است. بیتوجهی والدین و عدم اطلاع جوانان از این آموزههای دینی و تأثیراتی که روابط دختر و پسر بر روح و روان افراد میگذارد، دلیل مهمی است برای افزایش روابط آنان در جامعه. به طور کلی عدم شناخت و عدم تفاهم در بین والدین و فرزندان، کمبود محبت، نبود الگوی مناسب، کاهش گرایشات مذهبی، تسلط غریزهی جنسی و عدم کنترل آن، نیافتن گزینهی مناسب برای ازدواج، عدم علاقه به تشکیل خانواده، افزایش سن ازدواج، افزایش وسایل ارتباط جمعی همچون اینترنت و تلفن همراه و ناآگاهی یا بیاعتنایی والدین نسبت به خطرات آن و افزایش اختلاط دختر و پسر در اجتماع با رعایت نکردن حدود شرعی در محیطهای علمی و کاری، از جمله عواملی است که ممکن است باعث شود نوجوان دست به رفتارهای ناصحیح اخلاقی بزند، بدون آنکه از عواقب و خطرات آن مطلع باشد.
نوجوان بلافاصله ممکن است نسبت به فردی احساسات شدید پیدا کند که به آن شیفتگی گویند. اما باید توجه کرد که بین شیفتگی که نوعی خاطرخواهی است و عشق عمیق تفاوتهای اساسی وجود دارد. شیفتگی با ناپختگی همبستگی دارد و در میان نوجوانان کمسال شایعتر است. ممکن است نوجوان شیفتهی فردی شود که حتی او را نمیشناسد و ماجرای عاشقانهاش جنبهی تخیلی داشته باشد. اما عشق پخته، بر شناخت فرد از دیگری مبتنی است. شیفتگی ممکن است نسبت به فردی نامناسب ایجاد شود، در حالی که عشق بیشتر در رابطه با شریکی مناسب به وجود میآید. شیفتگی ممکن است سبب سرخوردگی، ناامنی، آشفتگی و خشم شود؛ عشق بیشتر به احساس رضایت و شادمانی منجر میشود. شیفتگی در اغلب موارد خیلی سریع پیش میآید؛ ولی عشق آهستهآهسته رشد میکند. شیفتگی میتواند به همان سرعتی که اوج گرفته، فروکش کند؛ عشق پردوامتر است. شیفتگی بر محور هیجان شدید و احساسات جنسی قدرتمند میچرخد، عشق در برگیرندهی کل شخصیت است و علاوه بر کشش جنسی، دوستی، تحسین، دلسوزی و توجه را نیز شامل میشود و این عشق شکل نمیگیرد، مگر در پناه زندگی سالم و ازدواجی پاک؛ و این وظیفهی والدین دلسوز است که این موارد و نکات مهم را با کلامی محبتآمیز به دلبندان خویش تذکر داده و آنها را در این زمینه راهنمایی و یاری کنند.