نویسنده

نگاهی به زندگی بنت‌الهدی صدر، به مناسبت شهادتش در 19 فروردین 1359

«آمنه حیدر» معروف به «بنت‌الهدی» از خانواده‌ی معروف صدر در سال 1937میلادی در کاظمین عراق به دنیا آمد. مادرش که تا آن زمان یازده فرزند خود را از دست داده بود، علاقه‌ی شدیدی به سه فرزندش؛ سیداسماعیل، سیدمحمدباقر و آمنه داشت. آمنه شش ماهه بود که پدرش را از دست داد. جامعه‌ی آن روز عراق وضعیت مناسبی نداشت. تبلیغات وسیع حزب بعث و عفلقی‌ها بر زنان و دختران متمرکز بود. ورود به دانشگاه و تحصیل مترادف با بی‌حجابی و از دست دادن دیانت بود. در نجف وضعیت فرق می‌کرد و به‌دلیل تمرکز مراجع و وجود حوزه‌های علمیه، وضعیت مناسب‌تر بود؛ اما به‌خاطر وجود خانواده‌های متعصب و مرتجع، زنان و دختران از رفتن به مدارس منع می‌شدند. حوزه‌ی علمیه و حتی جلسات درسی، خاص زنان وجود نداشت. بنت‌الهدی شش ساله بود که به همراه خانواده به نجف آمد. او خواندن، نوشتن و دروس حوزوی را از برادرانش فرا گرفت و در این راه تا خواندن رسائل و مکاسب که با خواندن آن به درجه‌ی اجتهاد می‌رسند، پیش رفت.

شوق تحصیل و علم‌آموزی

شوق بنت‌الهدی به علم‌آموزی و نشر آن به حدی بود که حتی در آشپزخانه هم کتاب و دفتر همراهش بود و نمی‌گذاشت حتی یک دقیقه وقتش به هدر رود. وی از کودکی به حفظ شعر مشغول شد و بعد از مدتی به آسانی ­توانست احساسات خود را در قالب ابیات شعری موزون و با احساس بیان کند. از جمله ابیاتی درباره‌ی عشق به خداوند متعال و محبت اهل بیت­( a )، و قصیده‌ای در رثای برادرش آیت‌الله سیداسماعیل صدر( q ) سرود.

او ناظر، مشاور و مربی مدرسه‌ی «الزهرا» در کاظمین و مدیر مدرسه‌ی «جامعه تعلیمات اسلامی» در نجف بود و با اشعار آهنگین خود سعی می‌کرد تا در کودکان ایجاد انگیزه کند. کودکان با خواندن شعر، وضو می‌گرفتند و خود را برای خواندن نماز آماده می‌کردند. شعر اهلاً اهلاً (خوش آمدی) را برای میهمان سرود یا شعر صلوه را به دانش‌آموزان یاد داد تا هنگام نماز بخوانند. البته مدرسه‌ی «جامعه تعلیمات اسلامی»، مدرک تحصیلی به دانش‌آموزان نمی‌داد و تلاش‌های علویه بنت‌الهدی برای برگزاری امتحانات نهایی و دادن مدرک به خانم‌ها به جایی نرسید.

نگارش و تألیف

روش دیگری که او برای تبلیغ دین و اشاعه‌ی فرهنگ اسلامی، علاوه بر اشاعه‌ی تحصیل دختران و سخنرانی انتخاب کرده بود، نوشتن بود. وی ابتدا مقالاتی با نام مستعار «بنت‌الهدی» و «اُمّ‌الولاء» در روزنامه‌ها و نشریات به چاپ رساند. هم‌چنین اولین مقالات او در مجله‌ی «اَلاَضواء» با نام «علویه بنت‌الهدی» منتشر ­شد.

افکار بعضی از علمای حوزه‌ی علمیه، طوری بود که شرکت خانم‌ها را در امور خارج از منزل شرعی نمی‌دانستند و اشکال می‌گرفتند. آنان حتی با انتشار نوشته‌های وی در مجله‌ی «الاضوا» هم مخالفت ­کردند و وقتی بر اثر فشارهای زیاد، با چاپ آن‌ها موافقت شد، آن‌ها را با نام اختصاری منتشر کردند. چاپ اول کتاب «الفضیله تنصر» نیز با نام اختصاری (آ. ح) چاپ شد. در نهایت مسئولان غیرمستقیم از چاپ مقالات او در مجله عذرخواهی کردند.

«علویه بنت‌الهدی­صدر» سعی ­کرد با نوشتن کتاب‌هایی به روش معاصر و مطابق با مذاق روز جوانان، به عنوان اولین زن شیعه‌ای که دست به این شیوه‌ی مبارزه می‌زد، وارد عرصه‌ی فعالیت‌های ادبی در راستای اشاعه‌ی فرهنگ و دین شود. تألیفات علویه بنت‌الهدی عبارت‌اند از : فضیلت پیروز است (الفضیله تنتصر)، خاله‌ی گم‌شده (الخال هالضائعه)، دو زن و یک مرد (امرأتان و رجل)، درگیری (صراع)، دیدار در بیمارستان (لقاء فی المستشفی)، خاطرات حج (مذاکرات حج)، کاش می‌دانستم (لیتنی کنت اعلم)، شخصیت زن مسلمان (بطوله المراء المسلمه)، یک سخن و یک دعوت (کلمه و دعوه)، کسی که در پی حقیقت است (الباخته عن الحقیقه)، زن در حضور پیامبر (المرأه مع النبی( j )). 

وی ابتدا تنها در عراق برای زنان مطالب اسلامی می­نوشت. تبلیغات در عراق به قسمی بود که پیش‌رفت علمی و تکنولوژیکی را با تیپ بی‌دینی و بی‌حجابی عجین کرده ­بودند. علویه از فاصله‌ی طبقاتی، از دوری از اسلام و نتیجه‌ی آن، می‌نوشت و به طور دقیق دست بر حساسیت‌های جامعه، و مسائلی که موجب دوری از اسلامی شده بود، می‌گذاشت. علویه گاه با زبان قرآنی، گاه با زبان حدیثی، گاه با زبان ساده‌ی داستان‌نویسی و گاهی هم با زبان پند با مخاطب خود صحبت می­کرد. مجموعه داستان‌های وی معمولاً حاوی آیات و روایات و احادیث اهل بیت­( a ) هستند و به شکلی منسجم در داستان گنجانده شده‌اند و با نگاهی جالب و مفید به دین و دنیا تمام می‌شوند. 

علویه در مقدمه‌ی کتاب «نبرد با زندگی» در مورد هدف نگارش نوشت: هدف از نگارش این داستان‌های کوتاه، تبیین جلوه‌های عملی از مفاهیم کلی زندگی از نگاه اسلام است.... این داستان‌های کوتاه با وجود آن که زاییده‌ی پندار هستند، از دل واقعیت‌هایی اقتباس شده‌اند که دختران جوامع اسلامی امروزه با آن سر و کار دارند. خوانندگان این قصه‌ها با وقایع و روی‌دادهایی مواجه می­شوند که در زندگی به نوعی آن را تجربه کرده، با آن روبه‌رو شده و یا از کنار آن گذر کرده‌اند. به این ترتیب با خواندن این داستان‌ها، روی‌کرد مثبت مفاهیم اسلامی در عرصه‌ی زندگی قابل لمس خواهد بود و جایگاه والا و متعالی روی‌کرد اسلامی در مقایسه با ضعف و بی‌ثباتی دیگر روی‌کردها، آشکار خواهد شد.» در واقع این قصه‌ها بر اساس واقع‌بینی تاریخی و اجتماعی نوشته شده­‌اند.

 او از طریق قصه‌هایش، طرز تفکر خود را که حاوی اندیشه‌های اسلامی است، معرفی و سعی کرد تا با بیان داستان‌هایش از اندیشه‌ها و تفکرات ­اسلامی، راه اصلاح و تربیت یک شخصیت مسلمان را نشان ­دهد.

«علویه بنت‌الهدی»، با قلم روان و جذاب به تبیین فرهنگ ناب اسلامی و مفاسد و معایب فرهنگ غرب و مسائل مهم روز در جهان اسلام پرداخت. مسائل و موضوعاتی مثل ماجرای اندوهناک فلسطین و لزوم مبارزه برای آزادی آن، لزوم مقابله‌ی مسلمانان با جهان غرب، لزوم مبارزه‌ی مسلمانان با مزدوران و عوامل فرهنگ و سیاست غرب در میان جوامع اسلامی، در واقع داستان‌نویسی برای او نوعی مبارزه‌ی فرهنگی و بخشی از مبارزات وی محسوب می­شد. وی از طریق داستان‌های کوتاه و بلند سعی داشت تا به اذهان عموم مردم عادی به‌ویژه دختران و پسران جوان راه‌ یافته و مبارزه‌ی فرهنگی مؤثری را سامان دهد. علویه حتی در بیان داستان‌هایش نام‌های ویژه‌ای را معرفی می‌کرد که معانی و صفات خاصی را به یاد می‌آورد. اسم‌هایی چون وفاق (دوستی)، رحاب (سرزمین‌های سرسبز)، بیداء (بیابان)، نقاء (پاکیزگی و طهارت)، ورقاء (کبوتر)، وفاء (محبت)، عفاف (پاکی) و...  بعدها بسیاری از مردم، همین نام‌ها را بر دختران خود می‌گذاشتند.

یکی از دوستان بنت‌الهدی به نام «امّ تقی موسوی»، که هم اکنون سردبیر و مدیرمسئول نشریه‌ی عربی زبان «الریاحین» در عراق است، می‌گوید: «در همان ابتدای آشنایی به من کتابی داد و گفت: می­خواهم بخوانی و نظرت را به من بگویی. اگر بتوانی مثل آن را بنویسی، خیلی خوب است. به او گفتم: من چیزی نوشته‌ام. اگر مایلید آن را برای شما بیاورم. بسیار استقبال کرد. مطلب در مورد زنی بود که بعد از مشاهده‌ی نماز خانم مسلمان، توبه می­کند و یکی از یاران امام صادق( a ) می­شود. بعد از خواندن مطلب گفت: این مطلب را از کجا پیدا کرده‌ای؟ گفتم: آن را در جایی خوانده ­­بودم و به صورت داستان درآوردم. خیلی مرا تشویق کرد و گفت: خیلی خوب است. در این زمینه کار کن. این آغاز کار نویسندگی من بود.»

علویه در کتاب‌هایش و در لابه‌لای سخنان به معرفی کتاب‌های مفید اقدام می‌کرد. یکی از دوستانش اعتراض کرد که تو کتاب نوشته‌ای یا لیست کتاب معرفی کردی؟ او در پاسخ گفت: وقتی نمی‌گذارند کارم را انجام دهم، مجبورم در میان سخنانم کتاب‌های دیگری را معرفی کنم تا مردم استفاده کنند. او کتاب‌هایی چون: کتاب «العفاف بین السلب و الایجاب» نوشته‌ی زین‌الدین، داستان «ایمان، قافله‌ی نور» (داستان زندگی پیامبر( j ))، «ایمان و عقل، عقل و آخرت» نوشته‌ی محمدجواد مغنیه، «علم به سوی خدا فرا می‌خواند»، «طب جلوه‌گاه ایمان» و...  را در لابه‌لای داستان برای خوانندگان معرفی کرد. در مورد دیگر توصیه به خواندن بینوایان ویکتور هوگو کرد.

در حالی که برخی از علما بر وجوب استفاده از چادر و روبنده یا پوشیه تأکید می‌کردند، علویه بنت‌الهدی با بیان عقاید «امام خمینی( q )» و «آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر» بر استفاده­ از پوشش‌هایی که آن زمان متداول نبود؛ چون مانتو و مقنعه‌ی بلند، لباس‌های پوشیده و گشاد، استفاده از روسری‌های بلند و رعایت اصل حجاب، توصیه به ادامه‌ی تحصیل با تأکید بر نماز، روزه و حجاب را مد نظر قرار داد، تا فصل دیگری را در زندگی دختران عراقی باز کند.

علویه با امتزاج اصولی منطق و احساس و ترکیب عقل و خیال بسیاری از شبهات اعتقادی را در قالب داستان و مثال‌های عرفی ساده پاسخ داد، تا قلب و ذهن مخاطب را آماده‌ی پذیرش پیام آسمانی اسلام کند. در کتاب «مرئتان و رجل» که در ایران با نام «سرنوشت دو خواهر» ترجمه شده است، حسنات دختری فرزانه است که نامزدی عاقل به نام مصطفی دارد و رحاب که دچار تردیدهای اعتقادی است به خواهرش حسادت می‌کند و تلاش می‌کند رابطه‌ی او و نامزدش را به هم بزند؛ لذا با فرستادن نامه‌هایی که حاوی سؤالات اعتقادی خاصی است، می‌کوشد مصطفی را به حسنات بدبین کند. مصطفی با سعه‌ی صدر پاسخ پرسش‌های رحاب را می‌دهد و از آن سو حسنات نیز با راهنمایی خود سبب می‌شود رحاب از ورطه‌ی تردید و حسادت خارج شود و زندگی تازه‌ای را آغاز کند.

رحاب می‌پرسد: آیا حجاب رسمی نیست که از ایران قبل از اسلام، وارد اسلام شده؟ حسنات در پاسخ می‌گوید: نه، قبل از این‌که مسلمین، ایران را فتح کنند، آیه‌ی حجاب نازل شده بود. از این گذشته، آن حجابی که اسلام واجب کرده است با حجابی که در ایران معمول بوده است، فرق دارد . آنچه اسلام می‌خواهد، ستر و پوشش بدن است، نه حجاب به معنی بازداشتن و محروم کردن زن از زندگی، چنان‌چه حجاب در ایران قدیم، به معنی محروم کردن زن از زندگی بود. اگر به سوره‌ی نور و آیات حجاب مراجعه کنی، از گفتار من مطمئن خواهی شد . روی این آیه‌ی کریمه تأمل و دقت کن که می‌فرماید: «به مردان با ایمان بگو، چشم خود را فرو نهند و نگاه نکنند...» تا آن‌جا که می‌فرماید: «وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن؛ و به زنان باایمان بگو که چشم خود را فرو نهند و نگاه نکنند.» اگر حجاب و پوششی که اسلام واجب کرده است به منزله‌ی محروم کردن زن از زندگی است، پس چرا، اسلام امر به نگاه نکردن زنان به مردان می‌کند؟ چون نگاه نکردن مرد به زن، یعنی در جایی که مرد در کنار زن باشد؛ و نگاه نکردن زن به مرد نیز یعنی در جایی که زن در کنار مرد باشد. از این دستور فهمیده می‌شود که زن نیز می‌تواند در کنار مرد در جامعه کار کند، بنابراین حجاب اسلامی، به معنی برکنار کردن زن از زندگی اجتماعی نیست. بیش‌تر بدبختی‌ها و مشکلات اجتماعی از همین اختلاط بی‌قید و شرط زن و مرد است؟

«علویه بنت‌الهدى» در نویسندگى از قرآن سرمشق گرفته ­است. قصه‌هاى وی مخاطب‌هاى خاص خود را داشت. او از طریق تمسّک به مفاهیم قرآنى، با مخاطب خود رابطه برقرار مى­کرد. شکى نیست نویسنده‌اى که قضایاى نظرى و تخصصی را به صورت انتزاعى در قالب قصه‌هاى خود مطرح مى­کند، نمى‌تواند تمام خوانندگان را جلب کند و بیش‌تر مورد استفاده افراد و مخاطب‌هاى خاص واقع مى­شود. در داستان بلند «سرنوشت دو دختر» می‌نویسد: «سرچشمه­ی همه‌ی بدبختی‌های زنان و دختران امروز این است که رفتار و زندگی خود را براساس آداب و فرهنگ غرب تنظیم می­نمایند. در نهایت به گودال بدبختی‌ها، پستی‌ها، ناکامی‌ها و حقارت‌ها سقوط می­کنند و همه‌ی ارزش و اعتبار انسانی خود را از دست می­دهند. بدبختی زن مسلمان، از زمانی آغاز می­شود که فرهنگ و تمدن اصیل و انسانی اسلام را رها کند و به فرهنگ غرب که تکرار جاهلیت قرون پیش از اسلام است روی بیاورد. زنان هر قدر به فرهنگ غرب نزدیک شوند، به همان میزان سقوط می­کنند... زن غربی را به اسم آزادی فریب داده‌اند و شخصیت و وجودش را ربوده‌اند.»

قصد وی از داستان‌نویسی، دفاع از دین و دیانت بود. علویه در داستان‌های خود پایداری زن، در مقابل فریب‌کاری‌های دنیا و امواج متلاطم زندگی و نیز امر به معروف و نهی از منکر را جهاد به شمار می­آورد؛ زیرا جهاد با نفس از مقدس‌ترین و کامل‌ترین جهادها است. او در این راه از دیدگاه «امام شرف‌الدین» پیروی می‌کرد که اعتقاد داشت هدایت منتشر نمی‌گردد، مگر از راهی که گمراهی انتشار یافته است. هدف او در قصه‌هاى کوتاهش، مجسم کردن مفاهیم عمومى در زندگى از منظر اسلامی است. این روشى است که قرآن کریم، با بیان داستان‌هایى از زندگانى پیامبران الهی به آن اهتمام داشته ­است. وی در داستان‌ها، سعى در حقیقى جلوه دادن قهرمانان خود داشت، هر چند که داستان‌ها همه غیرحقیقى هستند و تقریباً چهره‌ی انتزاعى و خیالى هم دارند. با این همه، نویسنده سعی در مسلح کردن دختر مسلمان به تفکر اسلامى و واجب کردن این خط‌مشى براى دختران مسلمان و منعکس کردن افکار منحرف در کشورهاى غربى دارد. داستان‌های او در تیراژ وسیع چاپ و توزیع می­شد. اما وقتی اثرات آن بر خانم‌ها آشکار می­شد، ناگهان ممنوع می‌شد!

علویه وقتی متوجه شد که می­تواند راه‌های درمان و اصلاح جامعه را در قالب تصاویر و داستان‌هایی مناسب با زمان حال و با مضامینی دینی و اخلاقی عرضه کند، با پیش‌بینی تمام مشکلات و خطرات و نتایجی که این مسأله می­تواند داشته ­باشد وارد این عرصه شد. با توجه به این‌که وی نویسنده حرفه‌ای نبود، دو جبهه در برابر این حرکت او تشکیل شد. جبهه‌ی اول شایعه و اتهاماتی بود که از سوی متحجران و کینه‌توزان پخش می­شد تا جایی که حتی یکی از علمای سالمند از ایشان خواستگاری می­کند تا بعد از ازدواج او را مجبور به خانه‌نشینی و ترک فعالیت‌های اجتماعی کند و همه را از این قیل و قال راحت کند! جبهه‌ی دیگر حکومت بعث عراق بود که با ایجاد ترس و وحشت، ایجاد مشکل و سختی و حتی تهدید به دستگیری، قصد مقابله با ایشان را داشت.

شهادت

علویه بنت‌الهدی صدر، با روشن‌گری خود توانست جان برادرش را هنگام سومین دستگیری نجات دهد. پس از ده ماه محاصره‌ی خانواده‌ی صدر و قطع ارتباط با مردم در نجف که منجر به دستگیری آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در تاریخ 16 فروردین 1359 شد، علویه توسط مأموران رژیم بعث عراق دستگیر شد. این خواهر و برادر مبارز پس از تحمل شکنجه‌های سخت توسط مأموران امنیتی، به دستور صدام به شهادت رسیدند. گرچه محل دفن آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر با سه بار نبش قبر مشخص است؛ اما از محل دفن علویه‌ی بزرگوار خبر صحیحی در دست نیست. حتی خانه‌ی موقوفه‌ای که در آن ساکن بودند، تخریب شد و بعدها در طرح توسعه‌ی شهر، آثار آن از بین رفت. یادش جاویدان و راهش پر رهرو باد.