وقتی به چشمهای سیاهت دچار شد
غلتی زد آسمان و زمستان بهار شد
هر چوب خشک نی شد و هر شاخه عود شد
آوندهای یخزده سیم سهتار شد
هر سیب نارسی که سر شاخه مانده بود
دستی به گونههات کشید و انار شد
هر جوجهی کلاغ کبوتر شد و پرید
در باغ هر پرنده که پر زد هزار شد
بادی وزید و خرمن موهای قهوهای
بر شانههام مزرعهی کوکنار شد
تو آمدی و برکهی من رودخانه شد
رود عظیم خم شد و یک آبشار شد
آبی به زیر پوست دنیا دوید و بعد
غلتی زد آسمان و زمستان بهار شد