بر کوه که آبشار را میدوزی
بر دشت که جویبار را میدوزی
باران نخ و سوزنیست در دستانت
بر روی زمین بهار را میدوزی
امسالم و پیرارم و پارم رد شد
از شهر جوانیام قطارم رد شد
مانند زنی سبزه بهار عمرم
زنبیل به دست از کنارم رد شد
دل بیتو درون سینهام میگندد
غم از همه سو راه مرا میبندد
امسال بهار بیتو یعنی پاییز
تقویم به گور پدرش میخندد
من نام کسی نخواندهام الا تو
با هیچکسی نماندهام الا تو
عید آمد و من خانهتکانی کردم
از دل همه را تکاندهام الا تو