مروری بر روند شکلگیری واقعهی پانزده خرداد
آغاز واقعه
فروردین 1340 با رحلت آیتالله بروجردی، مرجعیت مطلق در ایران از میان رفت؛ لذا محمدرضا شاه درصدد برآمد اصلاحات موردنظر آمریکا را که در زمان حیات آیتالله به تعویق انداخته بود، اجرا کند. در همینحال، نگرانی از آیندهی زعامت حوزه سبب شد تا مرحوم بهبهانی بزرگ از تمام عالمانی که در مظان مرجعیت بودند، دعوت کند در نشستی به اتخاذ تصمیم مشترکی دربارهی ادارهی حوزه اقدام کنند. از این جلسه امام خمینی(ره) در کنار عالمانی چون آیات عظام گلپایگانی و نجفی مرعشی قرار گرفت.
تغییرات در ایران با عنوان اصلاحات ارضی در بیستم دی ماه 1340 به تصویب رسید و به اجرا در آمد تا در صورت مخالفت احتمالی مراجع، آنان مخالف با اصلاحات ارضی و طرفدار زمینداران معرفی شوند. امام با توجه به احتمال این نیرنگ و از طرفی نظر به روشن نبودن ابعاد و نتایج علمی اصلاحات ارضی به انتظار تحولات بعدی نشست و مخالفتی نکرد. در مهر ماه 1341 وقتی لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در تداوم برنامههای جدید حکومت به تصویب رسید، مشاهده شد واژهی اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف شده است. همچنین در این مصوبه به زنان حق رأی داده شده بود.
امام خمینی که در پی فرصتی برای آغاز یک تحول بنیادین در نظام سیاسی بود، مبارزهی خود را از همین نقطه آغاز کرد. ایشان که تصویب لایحهی مذکور را مقدمهی برنامههای ضدقانونی و ضداسلامی رژیم شاه میدانست، از علمای طراز اول قم دعوت کرد تا دربارهی این لایحه به مشورت و تصمیمگیری بپردازند. در پایان جلسه، تصمیم گرفته شد طی تلگرافی به شاه، مخالفت مراجع و علما با لایحه اعلام و خواهان لغو آن شوند. شاه در تلگرافی این تغییرات را غیر مهم دانست. درگیری لفظی میان حکومت و علمای قم از همین نقطه اوج گرفت و در این میان، امام خمینی تلاش کرد با سخنرانیها، صدور اعلامیههای متعدد و ارسال نامهها و پیکهای بسیاری برای شخصیتهای سیاسی و روحانی شهرها، تحرکی گسترده ایجاد کند. استدلال ایشان این بود که تصویب لایحهی مذکور مخالف «شرع مقدس» و «مباین صریح قانون اساسی» است. (امام خمینی، ج 1، ص38)
حکومت از تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی قصد داشت سیاست تضعیف روحانیت را دنبال کند. همچنین برداشتن قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان و قرار دادن سوگند به کتاب آسمانی به جای قرآن، اقدامی در جهت تقویت بیگانگان و غیرمسلمانان در کشور به شمار میآمد و به گروههای صاحب نفوذ غیرمسلمان که در عمل سیاست کشور را در اختیار داشتند، فرصت میداد تا موجودیت خود را اعلام دارند. چنانچه، امام خطر نفوذ صهیونیستها و عمال بهایی آنها را در ایران بارها تذکر داده بود. عاقبت با توجه به شرایطی که در جامعهی آن روز حاکم شد، لایحهای که در مهر 41 به تصویب دولت رسید، دو ماه بعد لغو شد.
انقلاب سفید یا سرکوب خونین؟
مصوبهی مورد مناقشه لغو شد، ولی تعهداتی که محمدرضا شاه به آمریکا داشت، میبایست صورت میپذیرفت. بنابراین شاه تصمیم گرفت خود مجری آن باشد تا شاید با مخالفت جدی روبهرو نشود. به این ترتیب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی با حذف و اضافاتی بازگشت و شاه در نوزدهم دی ماه 1341 به طور رسمی اعلام کرد قصد دارد اصول ششگانهای را به رفراندوم بگذارد و نام «انقلاب سفید» را بر این اصول نهاد.
پس از تشکیل جلسات متعدد و شکست مذاکرات میان نمایندگانی از سوی علما با شاه، بالاخره امام خمینی طی اعلامیهای در دوم بهمن 41 در واکنش به اصرار شاه برای رفراندوم، آن را اجباری خوانده و تحریم کرد. به دنبال انتشار این اعلامیه، بازار تهران تعطیل شد و کسبه با سر دادن شعارهایی علیه رفراندوم به تظاهرات پرداختند. حکومت از ابتدای بهمن ۱۳۴۱ و در آستانهی برگزاری رفراندوم ششم بهمن به بازداشت تعداد زیادی از فعالین سیاسی و دانشجویی و حتی سران جبههی ملی و نهضت آزادی اقدام کرد. با تمام مخالفتهایی که صورت گرفت سرانجام رفراندوم در ششم بهمن ماه 1341 برگزار شد و بنا به اعلان رسانههای گروهی آن زمان، پنج میلیون و ششصد هزار نفر به لوایح مذکور رأی مثبت دادند. پس از آن شاه در 23 اسفند 41 در پایگاه وحدتی دزفول طی سخنانی از مراجع و روحانیان به زشتی یاد کرد و نسبت به یک سرکوب قریبالوقوع هشدار داد؛ امام نیز با صدور اعلامیهای، نوروز سال 42 را عزای عمومی اعلام کرد. (امام خمینی، ج 1، ص336)
شهر قم در روز اول فروردین همواره پذیرای تعداد زیادی از مردم برای زیارت حضرت معصومه(ع) است. آن سال به دلیل شرایط سیاسی کشور، حضور مردم بهانهای برای اعتراض علیه رژیم پهلوی شد. شاید به همین علت دوم فروردین که مصادف با سالگرد شهادت امام صادق(ع) بود و مراسم عزاداری در مدرسهی فیضیه برگزار میشد؛ تعداد زیادی مأمور به طور ناشناس وارد قم شدند. آنها به مدرسهی فیضیه یورش برده و طلاب و مردم شرکتکننده در مجلس را مورد ضرب و شتم قرار دادند و تعدادی از آنها را مجروح کرده و به شهادت رساندند. فاجعهی فیضیه، دلیل دیگری بر شدت ایستادگی امام خمینی در مقابل اقدامات غلط حکومت پهلوی شد. با فرارسیدن ماه محرم در خرداد ماه آن سال، ساواک که خطر خیزش مردمی را احساس کرده بود، اقدام به احضار تعدادی از وعاظ کرد و آنان را ملزم ساخت تا علیه شاه سخن نگویند، علیه اسرائیل مطلبی به زبان نیاورند و به مردم نگویند اسلام در خطر است.
از سیزده تا پانزده خرداد 42
امام خمینی(ره) در نشستی با مراجع و علمای قم خواستند تا روز عاشورا از جنایات رژیم بگویند و خود نیز بعدازظهر عاشورای 42 که مصادف با سیزده خرداد بود، به ایراد سخنرانی در مدرسهی فیضیه پرداختند و حملهی مأموران شاه به فیضیه را تشبیه به واقعهی کربلا و به تحریک اسرائیل دانستند و گفتند اسرائیل نمیخواهد در این مملکت، علمای اسلام باشند، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت، احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسهی فیضیه را کوبید... .
این سخنان افشاگرانه سبب شد که دو روز بعد، روز پانزده خرداد، امام را در منزل مسکونی خود در قم دستگیر و به تهران ببرند. به دنبال انتشار خبر بازداشت امام، همان روز اعتراضات گستردهای در قم، تهران، ورامین، مشهد و شیراز برگزار شد. این تظاهرات با شعارهایی بر ضد شاه و در طرفداری از امام همراه بود. مأموران نظامی که در نقاط مرکزی و حساس شهرهای قم و تهران مستقر بودند به روی تظاهرکنندگان آتش گشودند و مردم نیز با چوب و سنگ به دفاع از خود برخاستند. تظاهرات در آن تا دو روز بعد ادامه یافت و هزاران نفر از مردم کشته و مجروح شدند. فجیعترین حادثه، قتلعام دهقانان کفنپوش ورامینی بود که در پشتیبانی از امام راهی تهران شده بودند و از سوی مأموران نظامی در سر پل باقرآباد با سلاحهای سنگین مورد حمله قرار گرفتند. پس از فرو نشستن قیام، اسدالله علم، نخستوزیر، در هفده خرداد طی مصاحبهای با روزنامهی هرالدتریبون تهدید کرد که امام و برخی دیگر از علما، محاکمهی نظامی خواهند شد و ممکن است حکم اعدام آنها صادر شود. شاه نیز طی یک سخنرانی، بیانات امام و تظاهرات مردم را به تحریک و متکی بر پول بیگانگان دانست.
چند روز پس از دستگیری امام، دهها نفر از مراجع و علما به این بازداشت اعتراض کردند. سرانجام بر اثر اعتراض علما و فشار افکار عمومی، امام پس از دو ماه بازداشت در پادگانی نظامی، به منزلی در شمال تهران منتقل شد و تحت نظر قرار گرفت.
تبعید؛ نتیجهی ایستادگی بر مواضع
در فروردین ماه سال 43، حکومت مجبور به آزاد کردن امام خمینی شد؛ اما در عین حال تبلیغات وسیعی به راه انداخت که ایشان و روحانیت با شاه به تفاهم رسیدهاند. روزنامهی اطلاعات در تاریخ هجده فروردین با تیتر درشت «اتحاد مقدس» مجری این توطئه شد؛ اما امام در اولین سخنرانی خود در 21 فروردین گفت: «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد.» با شکست توطئهی نظام و افزایش محبوبیت امام، حکومت تصمیم گرفت سناریوی بعدی را اجرا کند؛ یعنی از طریق تبعید، حضرت امام(ره) را از صحنهی مبارزه حذف کند. (عارفیان، ص154) از سوی دیگر، لایحهی مصونیت مستشاران و تبعهی آمریکا در ایران که در 13/7/42 در مجلس شورای ملی به تصویب رسیده بود، در 21 مهرماه 43 دوباره به تصویب مجلس رسید. این مصوبه به صورت قانونی سند اسارت ملت و دولت ایران در دست آمریکا به حساب میآمد. امام خمینی، دیگر بار با اقتدار و صلابت در مقابل این مصوبه موضع گرفت و حکومت هم که منتظر بهانهای برای دستگیری و تبعید ایشان بود، وارد عمل شد.
در چهارم آبان ماه 1343 امام طی نطقی، رئیس جمهوری آمریکا را منفورترین فرد نزد ملت ایران خواند و هشدار داد که: «اسلام در خطر است و آمریکا میخواهد از طریق قطع نفوذ روحانیت، نقشههای خود را عملی کند. زیرا که میداند با وجود نفوذ روحانیت هرگز نمیتواند کاری از پیش ببرد.» به دنبال این سخنرانی، اعلامیهای هم از ایشان در سطحی گسترده پخش شد که در آن تصویب کاپیتولاسیون را اقرار به مستعمره بودن ایران نامیده و رأی ننگین مجلس مخالف اسلام و قرآن قلمداد شد. امام از مدرسین حوزههای علمیه و جوانان دانشگاهی داخل و خارج کشور خواست با شدت هرچه بیشتر با این طرح مقابله کنند و سیاست دولت را در زندانی کردن علما، مبلغان، طلاب و بسیاری از مسلمانان بیگناه، هرج و مرج ارتجاعی قرون وسطایی نامید. پس از آن در شب سیزده آبان 43 حکومت به اقامتگاه امام در قم هجوم برد و ایشان را بازداشت و صبح روز بعد به ترکیه تبعید کرد. همزمان فرزند امام، حاج آقا مصطفی نیز دستگیر شد و به زندان قزل قلعه انتقال یافت. مخالفت با حق رأی زنان؛ چرا؟ اعطای حق رأی به زنان، یکی از بخشهای مصوبهی انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که از نظر طرفداران شاه اهمیت بسیار داشت و اشرف پهلوی آن را مهمترین تحول تاریخی برای زنان خواند. امام خمینی در روند انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی همواره بر حق رأی زنان چه به عنوان رأیدهنده و چه رأیگیرنده، تأکید داشتند؛ اما در آن مقطع تاریخی با این موضوع مخالفت کردند؟ برای نسلهای بعدی که شاهد واقعه یا عملکرد شخصیت تاریخی نبودند، میبایست ارائهی تصاویر بیطرفانه، واقعبینانه و جامع صورت گیرد. اگر تحلیلگران بخشهایی از واقعه را بازگو و بخشهای دیگری را رها کنند، نه تنها امانتداری نکرده، بلکه در مسیر تحریف تاریخ گام برداشتهاند. به عبارت دیگر، حق مطلب فقط در نگاه جامع و بیطرفانه ادا خواهد شد. تأثیر زمان بر وقایع تاریخی و شخصیت افراد برجسته انکارناپذیر بوده، دارای فواید و هم آسیبهای بالقوه است. از فواید گذر زمان، امکان ارزیابی واقعبینانهتر است و دوستان و دشمنان میتوانند دور از جبههبندی و تعصب و براساس نتایج اقدامات به ارزیابی موضوع بپردازند. مهمترین آسیب و آفت گذر زمان نیز میتواند تحریف، تأویل و القای غیرواقع باشد. در مورد امام خمینی مسألهی تحریف دیدگاهها یا نگاه تکبُعدی و تحلیلهای نادرست از کلام ایشان که با مجموعه افکار و مشی سیاسی و اجتماعی آن رهبر بزرگ انطباق ندارد، میتواند منشأ نگرانیها قرار گیرد. چنانچه در برخی مفاهیم کلیدی مانند اصل جمهوریت، برخی تلاش کردهاند اینگونه القا کنند که اعتقاد امام به رأی مردم واقعی نبوده، بلکه از روی ملاحظهکاری صورت گرفته است. در حالی که سیرهی عملی ایشان، نشان از پایبندی به اخلاق داشته و اینچنین نبود که به خاطر مصلحت به عوامفریبی یا دورویی با مردم روی آوردند؛ یعنی امری را مطرح کنند که به آن اعتقاد ندارند. برخی در سال 57 اعتقاد داشتند که نظر امام در مورد حضور زنان و حق رأی ایشان همچنان، همان نظر سال 42 مبنی بر مخالفت با این امر است؛ ولی در شرایط انقلاب وقتی دیدند زنان به عنوان پشتوانهای برای رأی به جمهوری اسلامی محسوب میشوند، نظر فقهی خود را تغییر دادند. به نظر میرسد در سال 42 ادعای گشودن راه ورود بانوان به صحنههای اجتماعی، در حالی که زنان نیز همانند مردان از ابتداییترین حقوق انسانی محروم بودند، ماهیتی فریبکارانه داشت. در کشوری که انتخابات آزاد وجود نداشت و فهرست کاندیداها به وسیلهی دولت و ساواک تعیین میشد، رأی دادن یا راه یافتن زنان به مجلس چه اهمیتی میتوانست داشته باشد؟ در واقع مخالفت با تصویبنامهی انجمنهای ایالتی و ولایتی، نه مخالفت با آزادی زنان، بلکه مخالفت با توسعهی فریب و فساد حکومتی بود. امام خمینی(ره) اعلام داشت: «ما با ترقی زنها مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم، مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزادی مرد و آزادی زن با لفظ درست میشود.» (امام خمینی، ج 1، 80) اگر امام به حقیقتی دست مییافتند، حتی اگر پیش از آن به ضد آن اعتقاد داشتند، نظر خود را ابراز و در جهت عکس حرکت پیشین خود اقدام میکردند. از سوی دیگر، ایشان به عنوان یک مجتهد به شرایط زمان در روندهای اجتماعی و سیاسی توجه داشت و نگاهش ضمن پایبندی به اصول، اصلاحطلبانه بود. نمونهی بارز آن نیز همین تغییر مواضع نسبت به نحوهی حضور زنان در جامعه بود. برای امام، مهم پایبندی به حقیقت بود، نه اینکه دربارهی او با توجه به مواضع قبلی چگونه قضاوت کنند. به همین دلیل در چرخشی آشکار طی دوران انقلاب و پس از آن در جمهوری اسلامی بر حضور فعالانه و مؤثر زنان در همهی عرصههای سیاسی اجتماعی و حتی اقتصادی و صنعتی با وجود مخالفتهای جدی برخی علمای سنتی اصرار داشتند. آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود که در روزنامهی جام جم نوزده بهمن ۱۳۸۱ به چاپ رسید، مینویسد: «از امام خواسته شده بود مانند سال ۱۳۴۱، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان را برای مجلس تحریم نمایند... ولی امام به من دستور دادند که این آقایان را در مجلس بخواهم و به آنها بگویم سلب حق رأی از زنان، خلاف شرع است و در زمان شاه، ما کل کارهای مجلس را حرام میدانستیم، از جمله این را، نه اینکه اشکالی در انتخاب شدن و انتخاب کردن زن میدیدیم و امروز که همهی امور مجلس شرعی است، شرکت آنان هم مثل مردان، شرعی، عقلی و انسانی است.» حاصل قیام پانزده خرداد قیام پانزده خرداد آثاری جدی بر جای گذاشت. شاه که تا آن زمان تقصیرها را به گردن نخستوزیران میانداخت، رسوا و از اجرای سیاست دموکراسی کنترلشدهی کندی که در دیگر کشورهای وابستهی جهان سوم در حال اجرا بود، پرده برداری شد. در واقع قیام پانزده خرداد، اگر چه در ظاهر با شکست روبهرو شد؛ اما تأثیراتی بلندمدت بر روند سیاسی و اجتماعی ایران باقی گذاشت که عبارت بودند از فراگیری نهضت و حضور همهی قشرها و طبقات اجتماعی در روند مبارزه، مذهبی بودن نهضت و حضور نیروهای مذهبی در آن که موجب حضور گستردهی مردم در جریان مبارزه شد، پیروی از آموزههای اسلام در جریان مبارزه و مشخص بودن رهبری مبارزه که در وجود امام خمینی تجلی یافته بود. همچنین تبیین اخلاص و قاطعیت رهبر نهضت و جنبهی بیگانهستیزی جنبش که لبهی تیز آن متوجه آمریکا، اسرائیل و شخص شاه بود. واقعهی پانزده خرداد توانست چهرهی منافقانه و ریاکارانهی شاه و ماهیت رژیم پهلوی را برای مردم روشن سازد؛ حکومتِ مدعی انقلاب سفید و بدون خونریزی، دست به سرکوبی خونین زده بود که نشان از بیتوجهی به اعتراضات تودههای مردم داشت. در واقع شاه در پانزده خرداد 42 سقوط کرد، نه در 22 بهمن 57. منابع: - حقیقت، صادق و دیگران، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، 1364. - عارفیان، محمدتقی، «تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه»، نشریهی گلبرگ، شمارهی 34. - امام خمینی، روحالله، صحیفهی نور، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361.