صبح کعبه
فرشتگان فوجفوج از دل کهکشانها میرسند و صفبهصف پشت در کعبه میایستند. قلب تمام منظومهها با انتظار میتپد؛ همه منتظرند تا به استقبال منظومهای بیبدیل از بلاغت و عدالت بروند. شور و شوق نبض فروخفتهی خاک را بیدار میکند. گویی زمان از ازل منتظر است؛ منتظر نوری که تجلی صبح است در آیینهی کعبه!
آسمان و زمین غرق در حیرتند و شتاب. گویی در تقدیر لحظهها اتفاقی شگرف نهان است؛ اتفاقی به شکوه تولد! آری، زمان، زمان تولد بلاغت، عدالت، شجاعت و عدالت است. اتفاقی شگرف در راه است؛ اتفاقی که حتی کعبه از سر ذوق، گریبان چاک میکند تا با شوق و شعف در آغوش گیرد صبحی از نور را!
آری، اینسو فاطمه بنتاسد است که گام بر سریر کعبه میگذارد و آنسو عطر صلوات فرشتگان است که تمام هستی را پر کرده است. وه چه غوغایی در نگاهستان تمام خاک و افلاک برپاست. فقط لاهوتیان نیستند که از تماشای مولود کعبه شیدا شدهاند خاکیان نیز در بهت معجزهی کعبه نشستهاند.
ظهر عدالت
میآید او که رایحه عدالتش تمام مظلومان را سرمست خواهد کرد. حتی با آوردن نامش میتوان جان گرفت و ایستاد در برابر تمام غمها! میآید او که قافلهسالار کاروانی از نور است؛ کاروانی که مبدأش ازلستان سرشت و مقصدش ابدستان بهشت است. میآید او که آیینهای از حسن است و ایمان؛ ایمانی که از عارفانگیهای محراب آغاز میشود و تا عاشقانگیهای میدان جهاد و حماسه ادامه مییابد. میآید تا با فصاحت نهجالبلاغهاش راه رسیدن به معرفت را به انسانها نشان دهد و با بلاغت کلماتش، جهالت را از اندیشهها بزداید. میآید تا میدان جنگ برای «عمرو»ها، میدان شکست باشد و صولت حیدریاش ترس را بر چهرهی دشمنان اسلام بیاندازد تا کسی جرأت مقابله با اسلام را نداشته باشد.
میآید تا دستانش سایهای بر سر یتیمان باشد و سخاوت را شبانه در کوچه پس کوچههای کوفه جار زند. میآید ذوالفقار عدالت در دستش، تبر ابراهیم بر دوشش. اوست که وارث قضاوت داود است و صبر ایوب! اوست که وارث محمد(ص) است؛ وارث زهد و علم و حکمت و ادب عرفان محمد(ص)! میآید او که دیباچهی عدالت است و ترجمان ولایت. میآید او که تفسیر علم و حلم؛ جود و سجود؛ شهامت و شجاعت؛ شهادت و رشادت در دل تاریخ است.
غروب کفر
آمد یگانه امیرمؤمنان و با آمدنش درخت کفری که سالیان سال توسط شیاطین در منطقهی حجاز آبیاری شده بود خشکید. قامت هبل، عزی، لات و منات درهمشکست. ذوالفقاری که یک لبهاش دفع شر بود و لبهی دیگرش ترویج عدالت اکنون در دست منجی بشریت است تا صبحی دیگر از کنار کعبه طلوع کند و با آمدنش جهالت را برای همیشه از قاموس جهان بزداید. خواهد آمد دوازدهمین شاخهی طوبی تا بار دیگر علیوار، ترجمان عدالت باشد در دیوان ولایت!