کیست این مه که در میان قباست
اینکه همچون مسیح، خوشسیماست
در نگاهش صداقتِ خورشید
در کلامش صراحت صحراست
از کدامین ستیغ میآید
کاینچنین گامهاش بیپرواست
دستهایش دو شط بیداری
امتدادش ز خاک تا دریاست
در بزرگیش گم شده است زمین
آسمان در بلندیش پیداست
عشق، تعریف مبهمی از اوست
یا نه، لفظ است عشق و او معناست
شادی جان وارثان زمین
در زمین فسرده «روح خدا»ست
بوی گل چون تنفساش تازه است
صبح، همچون تبسماش زیباست
در خطوط عمیق پیشانیش
شرح رنج قرون انسانهاست
خشم در ابروان پر گرهاش
گردبادی عظیم و طوفانزاست
گردبادی کزو بخواهد رَست
هر چه بد در زمین خوب خداست
بر جبین بلند نورانیش
طرح فردای روشن دنیاست