دکترای معارف و تبلیغ
نگاهی به استعمار و تخریب خانواده در نیم قرن گذشته
استعمار واژهای زیبا و دلربا به معنای آبادانی است که قدرتهای استکباری در پوشش آن، قصد بردگی و بندگی ملتها را دارند تا آنان را از نظر سیاسی، اقتصادی و یا اعتقادی و فرهنگی زیر سلطهی خویش درآورند. استعمار کهنه، استعمار نظامی و تسخیر یک کشور با ساز و برگ خشنِ نظامی است؛ اما استعمار نو، همان اهداف را به صورت نرم و روانی، سفید و رسانهای، و یا رنگی و مخملی انجام میدهد. به دیگر سخن، با تبلیغات دقیق و حساب شده افکار و باورها، ذائقهها و علاقههای یک ملت عوض میشود و آنطور که دشمن میخواهد میاندیشند، سخن میگویند، لباس میپوشند و حتی غذا میخورند و مسکن میسازند. بیدلیل نیست که استعمار نو را تعطیلی فکر یا رسیدن به جواب، قبل از رسیدن به سؤال مینامند؛ تا انسان احساس نیاز به اندیشیدن نداشته باشد و به جنبش نرمافزاری یا نهضت تولید علم که همان فکر کردن است، هیچ توجهی نداشته باشد.
از این رو استعمار نو یا جنگ نرم را جنگ مغزها، و نه مرزها؛ جنگ تقدسزدایی از ارزشها و شبههافکنی در دلها و ذهنها، جنگ تغییر و جابهجایی مفاهیم زشت و زیبا، و آسانسازی ترویج انحرافات در اندیشهها مینامند که در پرتو آن هنجارها و اصول مقبول جامعهی دینی شکسته میشود و شکاف کاذب فرهنگی بین نسلها مطرح میشود.
رهاورد این تغییر و اصلاحات شیطانی آن میشود که «انسان برتر» تربیت نشود چون «خانوادهی برتر» به چشم نمیخورد و کسانی که فرصت فکر یا توان تدبر در امور واقعی زندگی ندارند و بردهای فکری- فرهنگی هستند، به عنوان کارشناس، توانمند، مدیر، مدبر و فرهیخته مطرح شوند تا دیگران از آنان الگو گیرند و نسلهای بعدی را همسو و همسان خود سازند. واقعیتی که در افکار و رفتار استعمار و استکبار به خوبی نمایان است تا با قدرت نرم (Power Soft ) و جنگ نرم (Soft Warfare ) علیه انسجام و امنیت ملی، اعتقادی و فکری یک ملت آغاز کند و با مؤثرترین، کارآمدترین، کمهزینهترین و در عین حال خطرناکترین و پیچیدهترین روشها، فروپاشی یک کشور را به دست مردم آن رقم زند، بدون آنکه مبارزه یا مقاومتی صورت گیرد و یا هزینه و تلفاتی از سوی دشمن داده شود.
شیوههای شیطانی استعمار
«اسلامشناس»، «روشنفکر» و «صاحبنظر» واژههایی چشمنواز است که دستآموزان استکبار با استفاده از این عناوین همانند مهرههایی نقشآفرین، نقش خود را ایفا و با قلم یا سخن خود سیاست سیاه استعمار را اجرایی میکنند. مجموعهی این فعالیتها عبارتند از:
- ایجاد تردید، تضعیف و سرانجام استهزاء و تحقیر باورهای دینی، اعتقادات و احکام مذهبی، همانند امامت، ولایت، تقلید، مرجعیت و ولایت فقیه.
- ایجاد روحیه ناسیونالیستی، باستانگرایی، ملیگرایی و رواج میهندوستی یا میهنپرستی به جای عشق به فرهنگ، آیین، دیانت و مذهب که دوستیِ وطن را نشانهی ایمان دانستهاند. رسول اکرم(ص) میفرمایند: «حبالوطن من الایمان» (باقری بیدهندی، 1363، ح133)
- ترویج روحیهی یأس و ناامیدی به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفتهای کشور.
- تزریق فرهنگ غرب در اندیشههای افراد و به نمایش گذاشتن آداب و رفتار؛ گفتار و زندگی بیگانگان و بالیدن و نازیدن به فرنگیمآبی، غربگرایی، مدگرایی و برتر از آن حرکت با سر انگشت اشاره دشمنان برای تهی ساختن درونی خانوادهها از تفکر و تدبر در زندگی.
- طرح شعارهای فریبندهی سیاسی همانند دموکراسی، آزادی و آزادیخواهی برای زمینهسازی ولنگاریهای اخلاقی، هرج و مرجهای عقیدتی و دوری از ارزشهای والای الهی همانند عدالت، استقلال و آزادی خدادادی.
- بیتفاوت کردن خانوادهها بهویژه نسل مؤثر و سرمایهی کشور، یعنی نسل جوان، نسبت به مسائل مهم کشور و تمرکز و توجه آنان به خوشگذرانیهای افراطی و شهوت شیطانی.
- تقویت نارضایتیهای ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی برای زمینهسازی تجزیهی کشور.
- تبلیغات سیاه به وسیلهی شایعهپراکنی، پخش تصاویر مستهجن، جوسازی از راه انتشار پیامک برای براندازی نظام و بیتوجهی به ارزشها.
- رخنه در تشکلها و مجموعههای انقلابی ـ اسلامی و حتی هیأتهای مذهبی و تلاش در گمراه کردن آنان و به بیراهه کشاندن انسانهای پرجنبوجوش؛ اما بدون تحلیل و بینش.
- رواج و گسترش فساد و فحشا به صورت گفتاری، نوشتاری و دیداری یا تصویری برای دوری از جوانان از مسئولیتپذیری در تشکیل کانون مقدس خانواده و تربیت نسلی پاک و ارزشمند.
- تلاش فراگیر در راه کشاندن ملتهای مسلمان بهویژه نوجوانان و جوانان به پوچی، نومیدی، سرخوردگی، خودباختگی، غربباوری، دینگریزی و پذیرش روحیه ضعف و سستی در برابر ناتوانی خود و قدرت و عظمت بیگانگان.
- رواج مبانی فکری و فرهنگی غرب در «ایسم»های وارداتی همانند: اومانیسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سکولاریسم، پلورالیسم، فمینیسم و...
- ساخت و پرداخت داستان، شعر، فکاهی، قصه و... دربارهی تحقیر و توهین به عالمان دینی، پژوهشگران وارستهی مذهبی، دینباوران و خداجویان واقعی.
- تحریف تاریخ و واژگونسازی حوادث افتخارآفرین یک ملت برای برتری و استیلای روحی ـ شخصیتی.
- ایجاد رعب و وحشت از مسائلی همچون فقر، جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه شایعات و دامن زدن به آن برای ایجاد جو بیاعتمادی و ناامنی در خانوادهها.
- دور کردن مردم و نیروهای خوشفکر و توانمند، مقدس و مذهبی از وارد شدن در کارهای نظام و ادارهی کشور، به بهانهی حفظ جایگاه مردمی و یا شأنیت و قداست دینی!
- پدید آوردن کشمکش بین مسئولان کشوری و شخصیتهای تأثیرگذار و کشاندن این اختلاف بین صفوف بههم فشرده ملت از راه دینسازی، حزببازی، گروهبندی، باندبازی و یا اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی.
- بهوجودآوردن آشفتگی، ناامنی، و تشکیل شبکههای جاسوسی برای پیشبرد نقشههای استکبار جهانی.
- دور کردن خانوادهها بهویژه نوجوانان و جوانان از علمآموزی و دانشاندوزی؛ بصیرتآفرینی و روشنبینی نسبت به مسائل دینی، سیاسی، اجتماعی و اعتقادی برای هموارکردن مسیر خویش با جهالت، غفلت نسل جوان و پرورش نسلهای مطیع و سر بهزیر.
والدین، فرزندان و تهاجم استعمارگران
پدران و مادران پیش از مدرسه و دانشگاه، و بیش از مسئولان و سازمانها رسالت خطیری دارند و باید در درک این وظیفهی سنگین، آشنا شدن با شیوههای مقابله و حداکثر جاذبه و حداقل دافعه نسبت به عزیزان خود بکوشند و پیوسته اطلاعات خود را به روز کنند. وظایفی همچون:
بازیابی هویت دینی و انسانی : استعمارگران از «تربیت انسان» در کانون خانواده بیم دارند و به دورکردن پدران و مادران، دختران و پسران از ارزشهای الهی که بر پایهی فطرت عقل و قلب است، رو میآورند. از این رو در نخستین خاکریز مبارزه، افراد مورد هدف را از هویت دینی و انسانی خویش دور میسازند. یعنی دریافت اینکه من چیستم؟ کجا هستم؟ از کجا آمدهام و به کجا میروم؟
امروزه نخستین نیاز فکری ـ فرهنگی فرزندان ما آشنایی با «چرایی زندگی» است یعنی پاسخ دادن به این پرسش که: چرا خدا ما را آفرید؟ هنر خوب زیستن چگونه بهدست میآید؟ راه آرامش یافتن چیست؟ غایت و مقصود زندگی چیست؟ و چگونه میتوان به کرامت واقعی در زندگی دنیوی دست یافت؟
رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) در این باره میفرمود: «اگر این نسل جوان، «خودی خود» را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت «به غیر خود» نداشته باشد در درازمدت قدرت همهکار و ساختن همهچیز را دارد.» (امام خمینی، 1372، 29)
پیریزی و استحکام باورهای ناب فرهنگی: پدیدهی جهل و بیسوادی، ظلمت اختلاف و درگیری یا خمودی و بیحالی، تفرقه و تحقیر، خودمحوری و خودخواهی و سرانجام دوری از ولایت و رهبری، زمینهساز حضور پیدا و ناپیدای استعمار در هر خانه و خانواده، محله و منطقه و یا شهر و کشوری میشود؛ حقیقتی که اسپنسر، فیلسوف معروف انگلیسی، دربارهی ایجاد خلأ فرهنگی جوامع و تهیسازی وجود انسانها از فرهنگ ناب خودی به جاسوسان انگلیسی توصیه کرد که: «اخلاق، آداب، زبان و تمدن خودتان را به اقوام و مردم مورد نظر خود بیاموزید و آنان را به حال خودشان واگذارید که برای «همیشه» از آن شما خواهند بود.» (رک: جوان و بحران هویت)
رهبر فرزانهی انقلاب حضرت آیتالله خامنهای دربارهی این شیوه و شگرد دشمن میفرماید: «بزرگترین بلا برای یک ملت آن است که بخشهایی از فرهنگ و تمدن خودش به مرور زمان از حافظهاش پاک شود و اصلاً آن را به یاد نداشته باشد. این خیلی بلای بزرگی است و متأسفانه غربیها با ما این کار را انجام دادند... امروز بیدینی، بیایمانی و تهی بودن از اعتقاد مذهبی یک ضد ارزش است. در بسیاری از نقاط عالم این کار انجام گرفته و در بسیاری دیگر هم انجام خواهد گرفت. آبادی خاک و گل بدون آبادی دل هیچ ارزشی ندارد... والله که آمریکا از هیچچیز ملت ایران به قدر مسلمان بودن و پایبندی به اسلام ناب محمدی ناراحت نیست.» (حداد عادل، 1385، 134)
دمیدن روح تعهد و پرورش رشد سیاسی: «فراموشی و غفلت» زمینهساز لغزش و ذلت آدمی است و او را از جایگاه والای خویش دور میسازد. «مراقبه» در ساعات روز و شب و جدا نشدن از یاد و نام خدا باعث میشود همهی هستی را محضر خدا بدانیم و علاوه بر رفتار، گفتار و افکار خود را نیز بسنجیم و نسبت به آفریدههای پروردگار مهربان نیت خیر داشته باشیم. پرورش در خانهای با این فضا و انس با خانوادهای معنوی و روحافزا باعث تربیت فرزندانی میشود که علاوه بر «ترمیم» اعتقاد و اخلاق به «تکمیل» آن همت میکنند و در فقر و غنا، راحتی و رنج و فراز و فرود زندگی وظیفهی اصلی زندگی خویش را از یاد نمیبرند. نسبت به حوادث امروز و فردای جامعهی خویش هوشیارند و با این بصیرت و بینایی و آگاهی و هوشیاری، محبوب خداوند در انجام رسالت حقیقی خود میشوند.
آشنایی با اوضاع زمان و فعالیتهای خزندهی دشمنان، مددکار خوبی برای رشد و بالندگی نسل جوان در حراست و حساسیت نسبت به گنجینهی گرانبهای دین و ایمان است. هرگاه بدانیم: کلیسا با ساختن دهها هزار مدرسه، دبیرستان، یتیمخانه، جذامخانه، بیمارستان، درمانگاه و اردوگاه با تمام تجهیزات به نبرد با اسلامخواهان آمده است. انجیل را به 1200 زبان دنیا ترجمه کرده است. بیش از 5000 مجله و روزنامه با بیش از دو میلیارد شمارگان، ترجمه شدهی برخی نشریات به هشتاد زبان دنیا همراه با دویستهزار مبلغ روحانی مسیحی در سراسر دنیا مشغول به فعالیت هستند. ازاینرو، درمییابیم چه تهاجم گستردهای علیه مبانی دینی ـ فرهنگی اسلام در سراسر جهان آغاز شده است.
قدرتهای استعمارگر از طریق مکاتبات مستمر، مأموریتهای دیپلماسی، جنگهای روانی، مقالات و فیلمهای سفارشی، نوشتن کتاب به نام اسلامشناسی علیه اسلام، تشکیل اردوهای دختر و پسر و گروههای پیشآهنگی، ارائهی مد لباس و القای مصرفگرایی، ایجاد ماهواره، شبکهی اینترنت، بهکارگیری فنآوریهای پیشرفته و بهروز و تهیهی عکس، فیلم و مجلههای مبتذل اخلاقی، اندیشه و احساس، دلها و دیدههای نوجوانان و جوانان را هدف گرفتهاند تا آنان را در اعتقاد و باور سست و تهی سازند.
در این هنگام چونان دیدهبانی دلسوز و بیدار باید به رصد حوادث پرداخت و با کوچکترین تحرک امروز دشمنان، به تخریب فردای آنان پی برد. این بینش بالنده، یعنی بلوغ اندیشه و دستیابی به شخصیت فرخنده برکاتی بسیار و بیکران به همراه خواهد داشت.
آشنایی با شیوههای دشمن یا دشمنشناسی:حوادث و رخدادها در طول تاریخ جدای از هم رخ میدهد و در ظاهر ارتباطی بین آنان مشاهده نمیشود؛ اما در حقیقت تکرار و توالی حوادث حکایت از قدرتمندی و روابط منطقی میان آنان دارد. «توین بی» مورخ مشهور انگلیسی، دربارهی رخدادهایی اینچنین در طول تاریخ میگوید: «حوادثی که اکنون روی میدهد، در گذشته اتفاق افتاده و در آینده نیز به وقوع خواهد پیوست.»
بیتردید، این اظهار نظر متکی به قانونمندی حوادثی است که در مراحل مختلف تاریخ بهوقوع پیوستهاند؛ ولی از یک معادلهی علت و معلولیِ خاصی تبعیت کردهاند. بر این اساس، تهاجم فرهنگی به خانوادهها پدیدهای نوین نیست، بلکه ردپای آن را در تاریخ پرفراز و نشیب صدر اسلام مشاهده میشود؛ با این تفاوت که ابوسفیانهای امروزی دارای کراوات و ادکلن و پاپیون و یا لبخندها و اداهای گوناگون هستند!
در یک نگاه، شیوهی همیشهی دشمن، نخست ایجاد ابهت و عظمت خارقالعاده و دور از دسترس برای خود در دلهای افراد است تا آنان را در درون وادار به ریزش و تسلیم و سازش کند، سپس قبولاندن ناتوانی و ضعف شخصیتی و حتی ژنتیکی و موروثی، مشغول ساختن به خواب و خوراک، شکم و شهوت یا روزمرگی، ایجاد یأس و نومیدی نسبت به آیندهی زندگی و سرانجام دور کردن از فلسفهی حیات و هستی و آموزههای انسانساز مذهبی است. چنانکه بر اثر سقوط فرهنگ دینی و انحراف نسل جوان و ناتوانی خانوادهها از جلوگیری این انحراف، کشور مسلمان و مقتدر «اندلس» سرنوشتی شوم پیدا کرد و عبرت برای تاریخ گردید: اشاعهی فساد و بیبندوباری، رواج شرابخواری و شهوترانی بین جوانان مسلمان به وسیلهی ایادی کلیسا، ایجاد اختلاف داخلی و بسط و توسعهی آن به وسیلهی عمال مسیحی، ورود مشاوران نظامی مسیحی در ارتش اندلس، آزادی بیحد مسیحیان در تبلیغات دینی و هجوم مبشران مسیحی به اسپانیا و سرانجام نفوذ مسیحیان در فرهنگ مسلمانان، شیوهی دشمن در براندازی یک حکومت بود.
همراه با دشمنشناسی، افزایش نیرو و توان در جذب دوستان، چشمپوشی از خطای اندک آنان، همدلی و همراهی با نسل جوان، ایجاد فضایی صمیمی با فرزندان و انس فراوان با پروردگار مهربان با انجام واجبات و مستحبات، دوری از محرمات و حتی مکروهات، نورانیت و روحانیت را در خانه و خانواده حکمفرما میکند و بسیاری از مشکلات و تنگناها را پیش از پدیدآمدن رفع میکند و علاوه بر این برکات، ابدیتی سراسر آرامش و آمرزش را فراهم میسازد.
منابع:
- باقری بیدهندی، ناصر، گنج حکمت، قم، نشر روح، 1363.
- حداد عادل، غلامعلی، فرهنگ تهاجم فرهنگی، دفتر نشر فرهنگ، دوم، 1385.
- خمینی، روحالله، وصیتنامهی سیاسی الهی، تهران، دفتر نشر آثار امام، چهارم، 1372.
- شرفی، محمدرضا، جوان و بحران هویت، تهران، سروش، سوم، 1381.