کارشناس جامعهشناسی
یکی از مسایل جوامع امروز که حقوقدانان و جامعهشناسان را بهخود مشغول داشته، مسألهی ورود و رواج آسیبهای اجتماعی در سنین نوجوانی است. بزهکاری به اعمالی گفته میشود که برخلاف قوانین، مقررات و هنجارهای اجتماعی از سوی جوانان زیر هجده سال صورت میگیرد. رفتارهایی مثل دروغگوییهای مکرر، غیبت از مدرسه، فرار از خانه، ولگردی، گدایی، تخریب، زیرپاگذاشتن حقوق دیگران، ایجاد حریق، رانندگی بدون گواهینامه، سرقت و.... از جمله اعمال بزهکارانهی دوران نوجوانی تلقی میشود.
با گسترش جمعیت و زندگی شهرنشینی، افراد به شهرهای بزرگ روی آوردهاند تا از امکانات و فضای بهتری برای زندگی برخوردار شوند. در کلانشهرها یکدستی جمعیت نیست و مجموعهای از فرهنگها و هنجارهای مختلف در کنار هم، همزیستی دارند. در شرایط هماهنگ نبودن این فرهنگها، کنترل اجتماعی ضعیف و شرایط آنومیک بیشتر میگردد. افراد عموماً آزادانه عمل میکنند؛ چرا که کنترل و فشار هنجاری خاصی روی خودشان نمیبینند؛ بنابراین، بچههایی که در این نظام اجتماعی درهم و برهم رشد میکنند، یک نظام آنومیک و نابههنجاری را میآموزند که در آن برای رفتارهای آنها، نه بهاندازهی کافی هنجارهای مشخص و تعریف شده وجود دارد؛ و نه آن جایی که صحبت از هنجار است، آن هنجار کنترل میشود. در این صورت کنترل درونی محدودتر و کمتر میشود و کنترل بیرونی هم برای برخی از هنجارهای رسمی ضعیف میشود. از همین رو در مناطق حاشیهنشین شهرهای بزرگ که محل استقرار خانوادههای مهاجر است، میزان انحرافات زیادی به چشم میخورد.
بین افزایش یا کاهش جمعیت و میزان بزهکاریهای جامعه، ارتباط نزدیکی وجود دارد. از طرفی با گسترش سیستم بهداشتی و در پی آن افزایش سریع جمعیت، نسبت درصد نوجوانان و جوانان در هِرم جمعیتی بسیار افزایش یافته و این روند تشدید شده است؛ اما در مقابل، میزان برنامههای سنتی برای اجتماعی شدن و جاسازی، و همچنین ادغام نوجوانان و جوانان در یک نظام اجتماعی منسجم از یک سو بهدلیل رشد جمعیت، کفاف نمیدهد. از سوی دیگر، این برنامهها برای اجتماعی شدن این گروه سنی حساس، در پی برنامههای توسعه و پیشرونده، تضعیف شده و همین، بسترساز آسیبهای اجتماعی در سنین نوجوانی به حساب میآید. اغلب نظریات کارشناسان اجتماعی و جامعهشناسان به این مسأله مربوط میشود، که نوجوانان بهدلیل آنکه در سن گذار از کودکی به جوانی هستند و در میانهی دو طیف سنی قرار دارند، بهنسبت بقیهی افراد از حساسیت بیشتری برخوردار هستند. بخشی از دوران کودکی هنوز در نوجوانان وجود دارد و از سویی هم تمایل به بزرگنمایی و ورود به میان بزرگسالان را دارند؛ همین مسأله ارتباطات اجتماعی آنها را سختتر کرده است. با توجه به نظریات جامعهشناسان، برخی از نوجوانان به نسبت بیشترین آسیبپذیری را دارند؛ از جمله نوجوانانی که نتیجهی خانوادههای طلاق و تکسرپرستی، مهاجرت، و بدسرپرستی هستند. ولنگاریسم در تربیت، سختگیری و سهلگیری افراطیگیری، والدین معتاد و.... هرکدام میتواند میزان آسیبپذیری و هنجارشکنی نوجونان را بالا ببرد.
در این میان، اگر خانوادهها از مهاجرین به شهرهای بزرگ باشند آسیبپذیری بیشتری برای این گروه سنی دارند؛ چرا که نوجوانان به اقتضای سن و مشخصههای شخصیتی و روانیشان، به دنبال کسب جایگاه میان همسالان خود در محیط تازه هستند. از آنجایی که هر کدام از گروهها دارای ارزشهای خاص خود هستند که اعضا برای پذیرش باید آن را رعایت کنند؛ نوجوانان تازهوارد برای تأیید گروه و کسب موقعیت، ملزم به رعایت آنها میشوند. برای نمونه سیگارکشیدن، خالکوبی، حمل مواد مخدر، خوردن مشروبات الکلی، چاقوی ضامندار داشتن و... با وجود ضدارزشی بودن، موجب مقبولیت نوجوان در گروه تازه میشود؛ که خود آغاز ورود به مرز آسیبهای اجتماعی بزرگتری است. به فرض در یکی از محلههای حاشیهنشین اصفهان که چنین گروههایی زندگی میکنند؛ هر کسی که سبیلهای کلفت و چاقوی ضامندار بزرگتری دارد، بنا به شهادت اهالی محل، بیشتر مورد احترام و تأیید گروه است و همه از او حساب میبرند.
بنابراین لزوم توجه به مناطق مهاجرنشین که پتانسیل بالقوهای برای ایجاد و رشد قارچگونهی آسیبهای اجتماعی دارند؛ بیشتر از سایر مناطق احساس میشود. تحقیقات متعدد در این حوزه نشان داده است که جرم، مجرم و قربانی، اغلب در فقیرترین مناطق شهر یا حاشیهی شهر پیدا میشوند که به دلیل مهاجر بودن از شهرستان یا روستای خود به کلانشهر، نتوانستهاند درست با شرایط فضای جدید همراه شوند. از سویی کمبود امکانات در این مناطق، بستر مساعدتری را برای آسیبپذیری نوجوانان ایجاد کرده است، که خود زنگ خطری برای سلامت جامعه تلقی میشود.
یکی از انواع شرارتهایی که توسط برخی ساکنان این محلات صورت میگیرد، نزاعهای گروهی است. نوجوانان و جوانان محروم با توجه به بدآموزیهای محیط، مرتکب قانونشکنی عمدتاً نزاع و سرقت میشوند. اعتیاد نیز در این مناطق نسبت به دیگر مناطق شهری، بسیار بیشتر است. در فرهنگ حاشیهنشینی، غالباً خشونت، امری پسندیده و توسل به زور، عادی تلقی میشود. آشنایی زود هنگام با مسائل و تجربیات جنسی، از دیگر نقاط مشترک این مناطق است. اگر در بالای شهر نسبت به افراد بزهکار، برداشت منفی وجود دارد؛ در مناطق حاشیهنشین عمدتاً چنین ملاحظهای وجود ندارد. وضعیت بهگونهای است که افراد از یکدیگر حمایت میکنند؛ حتی دیگر ساکنین منطقه نیز با این افراد صلح میکنند؛ بنابراین در مطالعهی فرایند بزهکاری جوانان نمیتوان از کارکرد مناطق حاشیهنشین، چشمپوشی کرد.
در حال حاضر، جامعهی ایران همچون سایر جوامع مدرن در طی افزایش جمعیت، از یک طرف از زمینههای تواناییبخش برای تغییر مؤلفههای نامطلوب خود برخوردار است؛ و از طرف دیگر با کژیها و بدقوارگیهای جدی در مسیر توسعه روبهروست. یکی از این کژیها «تراکم آسیبهای اجتماعی» است که توجه آسیبشناسان اجتماعی را به خود معطوف میکند. دکتر « فرانک جمشیدی»، جامعهشناس با بیان اینکه این مسأله را نمیتوان از یک منظر نگاه کرد و نیاز به تحلیل میدانی عمیق و گستردهای دارد، در این رابطه میگوید: «اگر قرار باشد آسیبپذیری نوجوانان را تحلیل کنیم، بایست آن را پدیدهای چند بُعدی دانست و نمیتوان با یک تحلیل ساده به آن پرداخت. اینکه افزایش جمعیت باعث افزایش روند آسیبهای اجتماعی نوجوانان میشود یا نه، به تنهایی کافی نیست و نیاز به تحلیل میدانی عمیق و چند جانبه برای بررسی داریم؛ یعنی اول باید طرح مسأله کرد و مطالبی را که به ذهن میرسد، به صورت متغیرهای اثرگذار مطرح کرد. سپس آنها را به شکل پرسشنامه توزیع کرده و مطالعهی دقیق داشت؛ تا دریابیم آیا افزایش آسیبهای اجتماعی در نوجوانان با افزایش جمعیت در ارتباط نزدیکی هست؟ فرضیهی دیگری که وجود دارد مربوط به اقتصاد است؛ زیرا عمدتاً خانوادهها زیرخط فقر هستند. اینها همه فرضیههایی هستند که ما را در این مسأله هدایت میکنند. این مسأله مانند شیوع سرماخوردگی است که هر چند سیستم بدنی افراد با هم تفاوت دارد، وقتی اپیدمی شد همه مبتلا میشوند و فرقی نمیکند در هر حال تحلیل تک بُعدی و یک جانبهگرایی برای بررسی آسیبهای اجتماعی این طیف سنی مناسب و اصولی نیست؛ چون یک مسألهی اجتماعی و انسانی را در دست کار داریم که باید همهی جوانب را در نظر گرفت تا به نتیجهگیری درست و اصولی رسید.»
بهطور حتم در رشد فزایندهی آسیبهای اجتماعی، تنها یک علت دخیل نیست و علل متعددی در رشد آسیبهای گوناگون اجتماعی نقش دارند. با این همه برای کسانی که نسبت به پدیدهی آسیبهای اجتماعی مسئولانه برخورد میکنند، این سؤال اساسی پیش میآید که از میان این علل پرشمار، علل مؤثر رشد آسیبهای اجتماعی در میان طیف سنی نوجوانان کدام است؟ تا براساس این آگاهی بتوان به درمان مؤثر این آسیبها پرداخت. در سالهای اخیر بهدلیل افزایش و سهولت دسترسی به ابزار ارتباطی جدید مانند شبکههای اجتماعی مجازی، ماهوارهها، تلفنهای همراه و... که فضا برای جرم بازتر شده است، نوجوانان بیشتر در معرض خطر قرار دارند.
افزایش چشمگیر آسیبهای اجتماعی و خانوادگی، حساسیت بسیاری از جامعهشناسان و علما و پیگیران مسائل اجتماعی را برانگیخته است؛ چنانچه موجب سرگشتگیهای روحی و تعارضات فکری و بحران هویت بهویژه در میان نوجوانان شده است. نوجوانان به نسبت بقیهی افراد با چالش هویتی و نوعی تعارض روانی بیشتری روبهرو هستند. دکتر «حمیدرضا جلاییپور» عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران نیز میگوید: «در شرایطی که جامعهی ایران، جامعهی مدرن شده در کنار تمام پیشرفتها و تواناییها، متقابلاً دچار آسیبهایی هم شده است و در شرایطی که دولت روند واقعگرایی در وظیفهی کشورداری را در خود تقویت نمیکند، وظیفهی نهادهای مدنی در مواجهه با آسیبهای اجتماعی در جامعه سنگینتر است؛ زیرا اولاً یکی از آثار دولتهای شعاری، عدم تقویت نهادهای مدنی است و وظیفهی افراد و نهادهای توانای غیردولتی جامعه که فعلاً وجود دارند، سنگینتر میشود. ثانیاً حتی در کشورهای توسعهیافته که ساز و کارهای دموکراتیک، دولتها را مجبور میکند در رویارویی با آسیبهای اجتماعی کارآمدتر عمل کنند، تولید دائمی آسیبهای اجتماعی و نارساییهای موجود، آن کشورها را به مدیریت همه جانبهتر که در همکاری دولت با نهادهای جامعهی مدنی تحقق مییابد، واداشته است؛ بنابراین در شرایط موجود جامعه، وظیفهی نهادهای مدنی برای شناسایی و رویارویی با آسیبهای اجتماعی سنگینتر میشود و این نهادهای مدنی مجبورند مقداری از باری را که دولت باید به دوش میکشید نیز حمل کنند.»
روشهای منضبط کردن کودکانی که در آینده بزهکار شدهاند، سست، غیرمعقول و یا بسیار سختگیرانه و معمولاً همراه با تنبیه بدنی بوده است و کمتر در مورد رفتار نادرست کودک با او گفتوگو شده است؛ به عبارت دیگر، بین شیوههای ناصحیح تربیت فرزندان در دوران کودکی و گرایش آنان به اعمال بزهکارانه در سنین نوجوانی و جوانی ارتباط عمیقی وجود دارد. یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان و جوانان، عدم نظارت والدین است. والدین از نوجوان نمیپرسند کجا میرود، با چه کسانی و چه موقع به خانه بازمیگردد؛ حتی نمیدانند نوجوان اوقاتش را چگونه و در کجا میگذراند.
برای کاستن آسیبهای اجتماعی نوجوانان، باید خانوادهها، مدارس و مراکز آموزشی، رسانهها، بهخصوص تلویزیون، مراکز دینی و فرهنگی و... در تعامل و ارتباط با هم عمل کنند و از هر گونه یکسونگری بپرهیزند، تا با همفکری هم بتوانند نوجوانان را از این دوران حساس سنی و بحرانآفرینی به سلامت بگذرانند. البته در این مسیر، درونی کردن ارزشها و هنجارها میتواند بهترین عامل برای بیمه کردن شخصیت فرزندان باشد. از سویی برای واکسینه کردن اجتماعی فرزندان باید ارتباط آنها را با خدا بیشتر کرد؛ البته نه به شکل نصیحت، بلکه در عمل و به صورتیکه این رابطهی خالق و مخلوق در آنها نهادینه شود؛ زیرا برخی از اتفاقات لطف و عنایت الهی است. یوسف اگر در چاه و بعد در زندان انداخته نمیشد، کی یوسف میشد؟ باید به نوجوانان آموزش داد که در هرکاری از خدا مدد بخواهند، تا یاریشان کند.