کارشناسارشد ادبیات نمایشی
سینمای ایران نگاهی به فیلم برف روی کاجها «برف روی کاجها» نخستین ساختهی بلند پیمان معادی، بازیگر و فیلمنامهنویس است. او که با فیلمنامهی «آواز قو» فعالیتش در سینما را آغاز کرد، پس از چندی مورد توجه اصغر فرهادی برای بازی در «دربارهی الی» قرار گرفت و با با بازی درست و تحسین برانگیزش، وظیفهی خود را همچون دیگر عوامل فیلم برای موفقیت آن، به خوبی ایفا کرد. نتیجهی همکاری بعدی او به عنوان بازیگر با فرهادی، «جدایی نادر از سیمین» بود، که مراتب موفقیتش جهانگیر شد. تأثیری که فرهادی بر او داشته به وضوح در اولین فیلم معادی قابل لمس است. اما برف روی کاجها: فیلم دربارهی زنی است به نام رویا که پس از چهارده سال زندگی مشترک، به طور اتفاقی متوجه روابط پنهانی همسر دندانپزشکش ـ علی ـ با دختری به نام نسیم میشود. رویا معلم موسیقی است و در خانهاش پیانو تدریس میکند. نسیم از قضا، یکی از شاگردان خود اوست. رویا از این خیانت زمانی آگاه میشود که سفر کاری همسرش به آلمان، همزمان میشود با غیبت نسیم در کلاسهای پیانو. او از طریق شماره تلفنی که روی یکی از دفترهای تمرین نسیم پیدا میکند با پرهام دوست نسیم صحبت کرده و به روابط نسیم با شوهرش پی میبرد. وی همچنین متوجه میشود که دوست خانوادگیشان ـ بهروز ـ نیز از این ماجرا خبر داشته است. پس از تماس علی ـ خارج از کشور ـ و درخواست طلاقش، رویا با کمک دوستش مریم ـ همسر بهروز ـ سعی در به دست آوردن روحیهاش میکند و تلاش میکند با تغییر دکوراسیون خانهاش و ادامه دادن کلاسهای تدریسش، با این تنهایی خو گیرد. در این مدت او با نریمان ـ برادر یکی از همسایههایش ـ آشنا میشود و از وی دعوت میکند تا برای رفتن به کنسرتی همراهیاش کند. وقتی رویا برای گرفتن بلیتهای کنسرت به خانهی مریم و بهروز ـکه حالا رابطهشان را از سر گرفتهاند ـ میرود، متوجه حضور علی میشود. علی به خطایش اعتراف میکند و از رویا خواهش میکند تا با بخشیدن گناهش، اجازه دهد تا بار دیگر بتوانند با هم زندگی کنند. رویا میرود و پس از بازگشت از کنسرت، علی را در خانه میبیند. صبح پس از کنسرت، نخستین جملهای که رویا به علی میگوید جالب است؛ «یه چیزهایی هست که باید بدونی و مسببّش هم خودتی. وقتی داشتم آماده میشدم که با نریمان به کنسرت برم، دستپاچه شدم.» یک: زنی تنها در آستانهی فصلی سرد برای درک بهتر آنچه معادی سعی در ارائهاش دارد، توجه به فضای خاکستری فیلم ـکه با بهرهگیری از فیلمبرداری سیاهوسفید میسر شده ـ ضروری است. او با نمایش فضایی سرد و یکنواخت سعی در القای سردی روابط آدمهای زمانهی تهران دارد؛ و این نهتنها مخصوص آدمهایی در خیابانهای تهران است، که شامل دو نفری هم میشود که زیر یک سقف زندگی میکنند. این سرمایی است که ـ همانطور که از عنوان فیلم برمیآید ـ نویدبخش برفی سنگین خواهد بود. برفی که سرانجام خواهد نشست و نشانی بیرونی و عینی برای این سرمای درونی خواهد بود. اما این ایدهی تصویری ـ و تا حدودی انتزاعی ـ همراه میشود با داستان فیلم؛ یعنی داستان زنی در آستانهی چنین فصل سردی. این ایده با تصویر کِز کردهی رویا از سرما در گوشهای و انتظار درست شدن شوفاژها تأیید میشود و با جواب جالب تعمیرکار، تأکید؛ «شوفاژا سالمن». رویا چنان مشغول زندگی روزانه و معمولی خویش است که شاید از وظایف زناشویی خود غافل شده است؛ چنان که در یکی از معدود صحنههایی که رویا و شوهرش را در کنار هم (نه کاملاً رو در رو) در حال خوردن شام میبینیم، رویا پس از خوردن شامش اظهار خستگی کرده و اجازه میگیرد که برود و بخوابد. شوهر موافقت میکند؛ اما در صورتش، نشانی از رضایت نمیبینیم. ولی آیا تنها راه برونرفت از چنین معضلی، پیدا کردن شریک عاطفی جدید و فرار از محیط خانه و همسر است؟ معادی در فیلمش کوشیده شخصیتها را ـ همچون فیلمهای فرهادی ـ محق نشان دهد و تماشاگر را در مقام قضاوت قرار دهد. او بر آن بوده تا برای اعمال هر کدام از آدمهای فیلمش، دلایلی پیشبینی کند؛ مثلاً در صحنهی آغازین فیلم، رویا و علی، زنی از آشنایان را میبینند که همراه مرد غریبهایست. علی با شک بردن بر او پیشنهاد میدهد که از دیدن آنها اجتناب کنند؛ اما با آمدن زن و معرفی غریبه به عنوان برادرش، مشخص میشود که قضاوت علی، شتابزده و تا حدودی بددلانه بوده است. همینطور دیالوگی که بین رویا و دوستش مریم، شکل میگیرد و در آن مریم، یکی از دلایل این کار علی را عدم موافقت رویا برای بچهدار شدن عنوان میکند. با همهی این توصیفها، فیلم با نگاه متمرکزی که روی شخصیت زن دارد، از نیل به این مقصود بازمانده است و ما را وامیدارد تا مسایل را از دید او ببینیم و برای همین، علی را از دید وی مقصر میبینیم. دو: و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است در زیر پا لگد خواهد کرد رویا پس از گذراندن این دورهی تلخ و سرد با کمک مریم، دوباره خودش را بازمییابد و با توجه به پیشنهاد علی برای طلاق ـ و البته قطعی نبودن آن ـ در ایجاد رابطهای جدید با نریمان میکوشد. پیش از این اتفاقی افتاده است. نیمههای شب، صدای جیغی رویا را از خواب بیدار میکند. خواهر نریمان که زنی تنهاست، شاهد آمدن چند دزد به خانهیشان بوده است. این ما را به این فکر میاندازد که تنهایی یک زن، آبستن چه حوادث وحشتناکی میتواند باشد. شاید به این خاطر، دلیل ایجاد رابطهی سریع رویا با نریمان را بتوانیم برای خودمان حل و فصل کنیم؛ ولی آیا مورد خیانت واقع شدن، این حق را به ارمغان میآورد که شما نیز میتوانید خیانت کنید؟ سه: چراغهای رابطه تاریکاند رویا پس از شنیدن صحبتهای دوست نسیم متوجه میشود که بهروز، خانهی خود را در اختیار علی قرار میداده است. وی به مطب بهروز میرود و از او بابت این موضوع گلایه میکند. پس از کنسرت نیز در اعترافات شوهرش متوجه میشود که مریم نیز از این رابطه آگاه بوده و به قول خودش در کلِ این شهر تنها او بوده که از خیانت شوهرش خبر نداشته است. در مشاجرهی ملایمی که بین او و مریم پیش میآید، رویا از این گله میکند که اگر آنها این همه با هم صمیمی هستند، چرا دانستن چنین مسألهی حیاتی را از او دریغ کردهاند. وظیفهی چنین دوستانی در چنین موقعیتهایی چیست؟ و اگر خودشان در وضعیتی مشابه گرفتار شوند، انتظار انجام چه کاری را از دوستشان خواهند داشت؟ مریم جواب میدهد: «نمیدانم.» چهار: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد علی خطا میکند. با توجه به کم گذاشتنهای رویا، شاید بتوان او را بخشید. رویا هم در پایان اعتراف میکند که وی هم به نوعی، با دستپاچه شدن ـ عملی خارج از اختیارش ـ خیانت کرده است. در قبال او نیز با توجه به تنهاییهای یک زن و نیاز عاطفیاش پس از چنین واقعهای، احتمالاً میشود کمی نرمش به خرج داد. ولی حالا چه باید کرد؟ این جوابی است که در پایانبندی فیلم میشود به دنبالش گشت. نماهای پایانی فیلم، با یادآوری عنوان اثر ـ برف روی کاجها ـ حاکی از نوعی نتیجهگیری است؛ نتیجهای که با هوشمندی فیلمساز، طوری انتخاب شده که تنها یک پاسخ قاطع و سرراست نداشته باشد. یکی از جوابها چنین است؛ تصویر کوتاهی که از برفهای نشسته روی درختان حیات دیده میشود، با توجه به این که این نما، دقیقاً زاویهای است رو به بالکن خانهی خواهر نریمان ـ جایی که مدتی پیش، نریمان و رویا با هم تلفنی حرف زدهاند ـ میتواند مقایسهای باشد میان اتفاقی گذرا در طبیعت و همینطور لغزشی طبیعی در زندگی خانوادگی. در نهایت، استفاده از عناصر طبیعی در رسیدن به این ایده (برف، درخت و فصل)، این مفهوم را به ذهن متبادر میکند که شاید چنین لغزشهایی برای آدمی نیز، که خود بخشی از این طبیعت است، چیزی مقدّر و اجتنابناپذیر باشد. کاجها اما همیشه سبزند؛ حتی در زمستان. برف به زودی آب خواهد شد و پای ریشهی همین کاجها فرو خواهد رفت و باعث تنومندتر شدن ساقهی آنها خواهد شد. سینمای نوین ایران در پی طرح پرسشهای اجتماعی تازهای است که زندگی ما را در بر گرفتهاند. از این رو، آینهای از شرایط پیچیدهی زندگی انسانها و تلاش ایشان برای عبوری کمخطر از این وادی دهشتناک را برابرمان مینهد؛ و این یکی از ویژگیهایی است که به این سینما اعتبار و احترام میبخشد. با دیدن فیلمهایی همچون «برف روی کاجها» در سینماها، میتوان به این نگرش انسانی و هنرمندانه احترام گذاشت.