کارشناس علوم ارتباطات

 

روی صحنه تئاتر

گفت‌وگویی با دکتر علی رفیعی به انگیزه‌ی اجرای نمایش «یرما»

در یکی از روزهای بهار، ماه گل محمدی و بوی نارنج، به سوی خانه‌ی هنرمندان تماشاخانه‌ی ایران‌شهر و سالن استاد سمندریان رفتم؛ برای دیدار با استاد علی رفیعی و صحبت با او درباره‌ی نمایش «یرما». به هنگام ورود، گروه نمایش در حال تمرین بودند؛ گروهی جوان و پر انرژی که حقِ پیش‌نهاد دارند و دکتر رفیعی به نظریات آن‌ها گوش می‌دهد؛ اتفاقی که این روزها کم‌تر رخ می‌دهد. صحنه از یک مبل پنج نفره‌ی مخمل قرمز و تختی با پرده‌های حریر تشکیل شده است. بازیگر نقش یرما در حال گفتن دیالوگ است؛ «خوان! من گلبرگ‌های زرد را می‌بینم که در باغ می‌رقصند. بوی خوش‌شون رو حس می‌کنم. باید امیدوار بود. باید خواست. باید خواست خوان! باید خواست.» صدا، لحن و بازی بازیگران این گروه چهل نفره‌ی جوان که پس از گذراندن کارگاه بازیگری تخصصی دکتر رفیعی در قالب گروه‌های ده نفره و طی هفت روز آموزش و گذراندن کلاس‌های ووشو، تحلیل رمان، هنرهای بصری، تایچی و کلاس بازیگری انتخاب شده‌اند، متفاوت به نظر می‌آید. کارگردان با تیزبینی و حواس جمع نسبت به بازی بازیگران، واکنش نشان می‌هد. پیش‌نهاد می‌پذیرد، آموزش می‌دهد، خاطره می‌گوید و در قالب یک کارگردان، راهنمایی می‌کند. خاطرات او نیز به نوعی آموزش به حساب می‌آید. او حتی متوجه حضورم در سالن شده و اعلام می‌کند یک میهمان دارند و مرا نشان می‌دهد. بلند می‌شوم و سلام می‌کنم. گروه پاسخ می‌گوید. صحنه‌ای دیگر تمرین می‌شود و برای گفت‌و‌گو، استاد رفیعی به بازیگران جوان، ده دقیقه استراحت می‌دهد. نوبت پرسش‌های من رسیده است.

*چرا «یرما»؟ و چه شد دوباره به سراغ لورکا رفتید؟

پس از اجرای نمایش «عروسی خون» به سال 1377 که یکی از بزرگ‌ترین و به یادماندنی‌ترین نوشته‌های فدریکو گارسیا لورکا، ‌شاعر و نمایش‌نامه‌‌نویس اسپانیایی‌ است، جزو برنامه‌هایم بود تا سه‌گانه‌ی معروف این نویسنده یعنی «یرما» و «خانه‌ی برنارد آلبا» را به نیز ترتیب به صحنه بیاورم؛ اما بین اجرای نمایش «عروسی خون» و «یرما» پانزده سال فاصله افتاد. امیدوارم بین اجرای «یرما» و «خانه‌ی برنارد آلبا» این فاصله رخ ندهد.

*مضامین آثاری که نوشته و یا به فارسی برگردانده‌اید به زنان بازمی‌گردد. این توجه به شخصیت زنان از کجا می‌آید؟

درست است. قالب مضمون آثار انتخابی‌ام به موقعیت، شرایط و وضعیت زنان مربوط است. نکته‌ای که در روح، وجود و فرهنگ خودم به دلایل مختلف از حساسیت بسیار زیادی برخوردار است.

*ریشه‌ی این اهمیت به کجا می‌رسد؟

محیط خانوادگی‌ام، داشتن مادر و پنج خواهر، مادربزرگ و جده، مطالعاتم و نگاهی که به مملکت و جهان اطرافم دارم. زن به اعتقاد من عنصر و رکن اصلی جامعه است؛ ولی بسیار بی‌مهری، بی‌توجهی دیده و تحقیر شده است. من به عنوان یک هنرمند وظیفه‌ی خودم می‌دانم نسبت به شرایط زن و هر کدام از مشکلاتش حساس باشم و کاری انجام دهم. زن‌هایی را در خانواده و جامعه می‌شناسم که به صرف این که بچه‌دار نمی‌شوند، مورد تحقیر و توهین خانواده‌ی همسر و حتی خانواده‌ی خودشان قرار می‌گیرند و در نهایت زندگی آن‌ها به طلاق منجر می‌شود؛ بلای بزرگ اجتماعی که با آن روبه‌روییم. «یرما» داستان همین افراد است. فدریکو گارسیا لورکا در نمایش‌نامه‌‌ی «یرما» (به معنای بی‌ثمر) قصه‌ی زنی را تعریف می‌کند که سال‌هاست از ازدواج او می‌گذرد؛ ولی برخلاف میل و علاقه‌اش به داشتن فرزند به واسطه‌ی بی‌میلی همسرش، فرزندی ندارد. «یرما» در تلاش برای به دست آوردن فرزند به عنوان نمادی از زندگی در این اثر تبدیل می‌شود.

*جالب است، شما که همیشه با بازیگران حرفه‌ای کار کرده‌اید، حالا با جوانانی کم‌تجربه کار می‌کنید؛ و جالب‌تر این‌که پیش‌نهادهای آن‌ها را به خوبی می‌شنوید.

همان بزرگان حرفه‌ای هم مانند این جوانان بودند. تاکنون سه نسل از بازیگران توسط خودم تربیت شده‌اند. آن‌ها نیز این روند را پشت سر گذاشته‌اند. این گروه جوان به مدت دو سال، شش روز در هفته و روزی شش ساعت همراهم بوده و تمرین کرده‌اند. الآن از این گروه جوان، همان توقعاتی را دارم که از بازیگران حرفه‌ای داشتم. سطح این بازیگران را درجه یک و حرفه‌ای می‌بینم و حاضر نیستم یکی از آن‌ها را تغییر دهم. مجموعه‌ی شرایطی که یک بازیگر باید داشته باشد از بدن، حس، فرهنگ و بازیگری به این افراد آموزش داده‌ام و در این مقطع برایم در حد بالای حرفه‌ای هستند. علاقه‌مندم با نیرو و اندیشه‌ی نسل جوان کار کرده و نسل تازه‌ای را به سینما و تئاتر این سرزمین معرفی کنم تا بلای بزرگی به نام تلویزیون، این افراد را به بی‌راه نبرد و خراب نکند. همه‌ی این افراد مورد توجه و احترام من هستند. تک‌تک آن‌ها برایم ارزش دارند. مهم است گروه‌هایی چون این گروه جوان تشکل پیدا کنند؛ ولی متأسفانه هیچ‌کس گوش به حرف نمی‌دهد. تشکل گروه‌ها، نصف مشکل را حل می‌کند و استقرار داشتن در مکان ثابت هم آن را تکمیل می‌کند. گروه‌های تئاتری دنیا، همیشه در یک مکان ثابت استقرار دارند. ما از این امکان برخوردار نیستیم. نیاز داریم در مکانی که متعلق به خودمان است، مستقل شویم و مرتب نمایش روی صحنه بیاید. من با خون و دل برای این گروه زحمت کشیده‌ام. می‌ترسم تلاشم به باد برود، این افراد متفرق شوند و طعمه‌ی سریال‌های تلویزیونی شوند. این برایم دردناک‌ترین بخش کار است.

استاد به تمرین بازمی‌گردد و صحبت‌مان به پایان می‌رسد؛ و من در فکرم نمایش‌نامه‌‌ی «یرما» با نگاه استاد رفیعی در اجراهای خرداد و تیرماه 1392 در تماشاخانه‌ی ایران‌شهر چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟

باید متذکر شد که علی رفیعی کارگردان، بازیگر، طراح صحنه و لباس تئاتر و سینماست. او دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی و دکترای تئاتر از دانشگاه سوربن پاریس، دیپلم عالی کارگردانی از دانشگاه جهانی تئاتر فرانسه و دیپلم بازیگری از مدرسه‌ی شارل دولن فرانسه‌ است. مهم‌ترین نمایش‌هایی که او تاکنون به صحنه آورده عبارتند از: آنتیگونه، شیون و استغاثه پای دیوار بلند شهر، خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از قتل میرزا‌تقی‌خان فراهانی، جنایات و مکافات، یادگار سال‌های شن، یک روز خاطره‌انگیز برای دانشمند بزرگ وو، عروسی خون، شازده احتجاب، در مصر برف نمی‌بارد و شکار روباه.