سطح دو حوزه
عنوان فیلم: گهوارهای برای مادر
فیلمنامهنویس: حسین مهکام
فیلمساز: پناه بر خدا رضایی
نقشآفرینان: الهام حمیدی، ملیحه نیکجو مجد، امیر آقایی و...
*نرگس طلبهای است که در دانشگاه مسکو، ادبیات روسی خوانده و سپس به تحصیل در حوزهی علمیه و درس طلبگی روی آورده است .او قرار است برای تبلیغ به دانشجویانی که تازه مسلمان شدهاند، به روسیه برود . مادر نرگس زمینگیر شده و پرستارهایی هم که برای مواظبت از مادر دعوت میشوند، بهدلایلی سر کارشان نمیمانند .برادر نرگس هم بهدلیل مشکلاتی که با همسرش دارد، از زیر بار مسئولیت نگهداری مادر شانه خالی میکند و پیشنهاد گذاشتن مادر را در خانهی سالمندان میدهد .نرگس ابتدا مقاومت میکند؛ اما با تماس از دانشگاه مسکو برای اعلام تصمیمش، وسوسه میشود و به خانهی سالمندان زنگ میزند؛ اما سریع پشیمان میشود. در آخر فیلم، نرگس مادرش را بهدلیل علاقهای که به مزرعهی آفتابگردان داشته، به آنجا میبرد و در میان گلهای آفتابگردان، آغوش خود را گهوارهای برای مادر قرار میدهد.
تا کنون در مورد مردان طلبه فیلمهای زیادی در کشور ساخته شده؛ اما پیرامون زندگی خانمهای طلبه، شرایط، نوع زندگی و نگرش آنها، هیچ کار بلند سینمایی ساخته نشده و این یک امتیاز برای فیلم «گهوارهای برای مادر» است. حرف اصلی این فیلم معناگرا، قرار گرفتن بر سر دو راهی، برای انتخاب بین خدمت به مادر و موقعیت شغلی است؛ موضوعی انسانی و فراگیر که برای بسیاری از افراد در سطوح مختلف اجتماع به وجود میآید.
بهنظر میرسد کارگردان فیلم شناخت، پرداخت مناسب و درستی از فضای طلبگی نداشته و نتوانسته زندگی یک خانم طلبه را بهتصویر بکشد و اساساً نشان دادن زندگی یک طلبهی زن با توجه به اقتضائات و نیاز داستان نبوده و در پیشبرد روایت فیلم کمکی نکرده و جایگاه محکمی در چارچوب داستان و فیلمنامه ندارد؛ چرا که اگر فیلمنامهنویس به جای طلبه، یک دانشجو را جایگزین کرده بود که بورسیهی تحصیل خارج از کشور را بهدست آورده، اثرش از انسجام بیشتری برخوردار بود. در این صورت، شخصیت نرگس را بهجای بیتوته در حوزه، در یک خوابگاه دانشجویی قرار میداد و هیچ تأثیری در روند کلی داستان ایجاد نمیشد. این نکته را باید نتیجهی پژوهش ناقص و کم فیلمساز در مورد زندگی و خصوصیات یک خانم طلبهی جوان دانست .فیلمساز در بیان داستان، بسیار ضعیف عمل کرده و شخصیت اصلی و چالشهای او را بهخوبی پرداخت نکرده است. گره و مشکلی که در زندگی نرگس ایجاد شده، نتوانسته ایجاد تعلیق و کشمکش کند و اساساً گرهی در کار نیست و رابطههای علت و معلولی و منطق آن در چارچوب داستان ضعیف است. همین مسأله در ذهن مخاطب چراهایی را مطرح میکند که در فیلم برای آنها پاسخی دریافت نمیکند .
چرا با همهی حساسیتهای نرگس نسبت به مادر و مراقبت از او، وی تحصیل در یکی از حوزههای تهران را انتخاب نکرده است؟ چرا نرگس، پیشنهاد دوستش در حوزهی یزد، مبنی بر پرستاری مادر تا باز گشت او از سفر تبلیغی را رد میکند؟ و اصولاً چرا نرگس فقط و فقط همین یک دوست و آشنا را دارد؟ چرا نرگس که یک جوان امروزی است و در خارج از کشور تحصیل کرده، و حتی قبل از طلبه بودن، در قید مذهب نبوده، هیچ نشانههایی از همگام بودن با جامعهی مدرن و تکنولوژی را البته در چارچوب خاص خود که در منافات با دین و مذهب نیست، ندارد؟ چرا نرگس با وجود مراکز خدماتی متفاوتی که در تهران وجود دارد و از نظر مادی هم خاطرجمع است، نمیتواند یک پرستار مناسب برای مادرش پیدا کند؟
مگر نه اینکه وظیفهی یک طلبه، تبلیغ دین و اخلاق در جامعه و ارتباط نزدیک با مردم است؛ و باید از فرصتها و موقعیتها و امکاناتی که دارد برای نزدیک شدن به افراد جامعه و کمک به حل مشکلاتشان استفاده کند؛ پس چرا این دغدغه را در نرگس مشاهده نمیکنیم؟ مثلاً در سکانس قطار که مانند چندین سکانس دیگر فیلم اضافی است و هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند، نرگس در برخورد با دختر جوان، قدمی برای ارتباط برقرار کردن و انجام رسالتش انجام نمیدهد و رفتاری بسیار سرد و مغایر با رفتار یک مُبلغ دینی در برخورد با دختر دارد . نرگس که در تعامل با مردم خود که از نظر فرهنگی با آنها مشترکات زیادی دارد، ناموفق بوده و او را بدون هیچ خلاقیت و جذابیتی در ارتباطش با مردم کوچه و بازار میبینیم، چگونه میتواند در برخورد با مردم و ملتی که فرسنگها با فرهنگشان فاصله دارد، موفق عمل کند. آیا صرف دانستن زبان آنها، میتواند تعامل و تاثیرگذاری خوبی با تازهمسلمانان کشور روسیه داشته باشد!
رابطهی سرد و مصنوعی بین نرگس بهعنوان یک طلبهی جوان با سایر افراد جامعه و محیطی که در آن زندگی میکند و نداشتن دوست از نقاط ضعف فیلم است . ما شاهد هیچ نشاط و شادابی که نهتنها با دین و مذهب منافاتی ندارد، بلکه جزء توصیههای بزرگان دین نیز هست، در شخصیت دختر نیستیم .نرگس با آن چهره و رفتار سرد، غمزده، کرختی و فضای غمباری که بر فیلم حاکم است و نداشتن هیچ شادی در زندگی، حتی نداشتن نشاط در عبادت و راز و نیازش، انتخاب رنگهای تیره و مدل لباسهایی که جوانپسند نیست، یک شخصیت غیرجذاب و نامأنوس است. شخصیت فرعی داستان به دلیل ارتباطی که با شخصیت اصلی دارد، موجب آشکار شدن ابعاد پیچیدهی قهرمان میشود. نقشهای کوتاه بایدسطحی و تخت باشند؛ اما نه کسلکننده .در این فیلم، تنها دوست نرگس، با اینکه سعی دارد با شوخیهایش جذاب باشد؛ اما بسیار نچسب و سرد از کار در آمده و ارتباط دو دوست با هم رسمی و فارغ از هر گونه صمیمیت و نزدیکی بوده و هیچ کمکی در بهتر شناساندن نرگس به مخاطب نمیکند. حضور این دوست نه تنها هیچ کاربردی در چهارچوب داستان ندارد، بلکه حذف آن خلأیی را در فیلم ایجاد نمیکند . لوکیشن حوزه بهتنهایی بسیار رویایی و زیباست؛ اما هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند و در آن محیط ما شاهد خانمهای طلبهای هستیم که روابط و ادبیاتی سرد و سنگین دارند و گویا هیچ کار دیگری جز درس خواندن در برنامه روزانهیشان وجود ندارد و در مقابل فضای شاد و سرخوش و پر از شور و هیجان زندگی را در میان مردم عادی میبینیم و این باز حکایت از اِشراف نداشتن و تحقیق کم و ناقص فیلمساز در مورد زندگی بانوان طلبه است . اساساً کارگردان با غلیظ نشان دادن فضای مذهبی و زیادهروی در استفادهی نماها برای تأثیر عرفانی و معنوی، شنیده شدن مکرر صدای اذان، در دست داشتن مدام تسبیح، شنیدن صدای سخنرانی و زیارت، صحنهی نماز خواندن، صحنهی تیمم کردن مادر، امامزاده رفتن، گوش کردن ترجمهی قرآن بهزبان روسی و صحبتها و دیالوگهای عرفانی با ادبیاتی سنگین ... بهجای جذب مخاطب به فضای روحانیت و حوزه، ناخواسته باعث فاصله گرفتن و دور شدن بیننده و ذهن او از زنان طلبه شده است . نماهایی که فیلمساز از زاویهی بالا گرفته، بهخوبی حس نگاه خدا را به مخاطب القا میکند . قابها و نماها با حرکتهای افقی و عمودی دوربین در ایجاد و بیان آرامش در فیلم بهخوبی موفق بوده است؛ اما زیادهروی و افراط در آن در اواسط فیلم باعث خستگی مخاطب و کند شدن روایت فیلم شده است .کندی روایت قرار است باعث تعمیق فکر دربارهی مسائل باشد؛ اما در این فیلم بیشتر کسلکننده است .ما هر لحظه منتظریم که اتفاقی را در فیلم و روند داستان شاهد باشیم و شخصیت در مرحلهی حساستر و بحرانیتر و تنگنا قرار بگیرد؛ ولی هیچ اتفاق خاصی نمیافتد تا داستان را جذابتر و رغبت مخاطب را برای دیدن و دانستن ادامهی ماجرا برانگیزاند. گرهای که نویسنده در داستان ایجاد کرده بههیچوجه لاینحل نمیشود، بلکه با تدبیر شرایط میشود شخصیت به هر دو کار تبلیغ و مراقبت از مادر بپردازد .نقاط عطف در داستان ضعیف و بیرمق بوده و برخلاف انتظارمان شاهد هیچ فراز و فرود مناسب داستانی و هیچ اوجی که نفسگیر باشد در روایت فیلم نیستیم . در هر داستان و درام برای اینکه شخصیت باورپذیر باشد، باید جنبههای نمایشی سلایق و دغدغههای زندگی فرهنگی و اجتماعی و افکار شخصیت را کشف کرده و با نشان دادن آن به مخاطب ،شخصیت را باورپذیر کنیم؛ در غیر این صورت، نمایشی ضعیف خواهیم داشت و تأثیر منفی بر ذهن مخاطب میگذاریم .
فیلم دارای تم مذهبی و مثبت است و دغدغهی بیان جایگاه مقدس و ویژهی مادر را دارد؛ اما فاقد درامی است که بیننده گریزان از فضای حوزه را جذب خود کرده و تأثیر بهسزایی بر او بگذارد .بعد از سالهای بسیاری که از وقوع انقلاب میگذرد، انتظاری که از سینمای دینی در کشوری اسلامی میرود، بیش از این است. کشورهای غربی با تمام توان خویش سعی در زنده کردن نقش مردان و زنان روحانی مسیحیت در سینمای خویش دارند؛ اما اولین فیلم یک زن روحانی در اسلام باید همراه با ضعفهای بسیار باشد. امید آنکه به سرعت شاهد نگارش فیلمنامههای قوی از جانب فیلمنامهنویسان زن حوزوی و ساخت آثار قویتر در عرصه کارگردانی باشیم.