همهجا رسم بر این است که به انتظار صبح مینشینند؛ اما امشب را باید به انتظار شب نشست؛ آری، شب! شب میعاد با خدا! شبی که در خود، دنیایی از راز و نیاز دارد؛ نیاز انسانهایی که دل به ناز پروردگار سپردهاند، تا نیازشان را برآورد. تمام خیرها در حال رویشاند و تمام شرها در حال فروریختن از دل!
هیچ نیمهای اینقدر به عشق نرسیده است؛ گویی یلدای عارفان است؛ عارفانی که از هیچستانهای دنیایی سر برون میآورند و بر شورهزارهای گناهآلود، قطرهقطره باران میشوند تا شاید، سیل اشکهایشان سرزمین ترکخوردهی دل را شکوفا کند.
چونان رود جاری شو! امشب شب جاریشدن است. مسیرت کوتاهتر از همیشه است برای رسیدن به موجموج بخشش خداوند. راه کمی در پیش داری که میتوانی برسی. گویی، قدر تو را از اقیانوسهای فراموشی بیرون کشیده، و روح توبهکردن را در تو دمیده است! امشب فصل خزان گناهان است و بهار معرفت! امشب میتوانی بر فرق ثانیهها اندوهناکترین مرثیهها را بسرایی! امشب میتوانی از چنبرهی اهریمن بیرون بیایی. باید غل و زنجیرها را پاره کنی و شیطان را اسیر فریب شیطانیاش سازی. نگذار حضور اهریمن، فضای دلت را بیالاید!
امشب، فرصت رستاخیز عرفانی تو است، این بار، دلت از گِل بیرون آمده، رایحهی گُل خواهد گرفت. امشب، تمام آسمان از آنِ تو است؛ بیا و طواف کن حریم قدر را، در زیر سایهی قرآن و در کنار خوان اهل بیت a ! دستانت را بالا بگیر! قنوت تو امشب به رنگ فانوس است؛ گویی، مهتاب هم امشب تمام فروغش را از دل قنوت زمین میگیرد. اینک سوسوی الغوث الغوثهای خاکیان تمام افلاک را روشن کرده است. اینک تو هستی که باید قدرِ قدر را بدانی و نام خداوند را برای همیشه در دلت حک کنی. امشب را به انتظار شب بنشین! شبی که قضا و قدر؛ عشق و شرر؛ شوق و شعف همه با هم، در حریری از آیینه پیچیده شدهاند؛ آیینههایی که از سقاخانه مژههایت روانه میشوند.
امشب، آیهآیهی قرآن از آبشارهای عرش بر دل و جان خاکیان سرازیر میشود و اینک خاکیاناند که باید دل به نغمههای افلاکیان بسپارند. امشب میتوانی بالاتر از تمام پرندگان پرواز کنی؛ این زمینی بودن بالهای تو را بسته است.
آزاد شو! بخوان به نام نور! بخوان به نام تدبیرکنندهی نور؛ تا شاید عطر بالهایت مشام گلهای آسمان را بنوازد. امشب، محرابنشینان و شیفتگان خداوند، همچون مولا، از شهود بیکران الهی بهرهمند میشوند. پس کشکول بهدست پشت درهای ملکوت بنشین تا عطایی از خوان کرم پروردگار بستایی!
خداوندا! همنوا با واژهواژهی دعاهایم، شرمندگیهایم فرو میچکد و منتظرم تا مهر تأیید به این آزمون شگرف بزنی؛ آزمونی که سحرگاه با طلوع خورشید رنگ دیگری خواهد گرفت!