سن و سالشان مابین شانزده، هفده، تا بیست و یکی دو سال بود؛ صندلیهای ردیف آخر اتوبوس نشسته بودند؛ قبل از آنکه وضعیت ظاهری، طرز خاص لباس پوشیدن و آرایش کردنشان جلب توجه کند، سر و صدای زیادشان بود که تمام فضای اتوبوس را قبضه کرده و همه را متوجهی آنها میکرد . با صدای بلند میخندیدند، برای هم پیامک میخواندند، از خواستگارهای جدیدشان میگفتند، گاهی هم پشت سر دوستانشان حرف میزدند و از هر کدام ایرادی میگرفتند و باز هم میخندیدند. از آرزوهایشان میگفتند؛ یکی از آنها میگفت دلش میخواسته با لباس عروس به دنیا بیاید! و یکی دیگر از خصوصیات دوست پسر جدیدش میگفت و از اینکه امروز، فردا میکند تا به خواستگاریش بیاید! از طرز حرف زدنشان پیدا بود که قصد دارند صدایشان را به جلوی اتوبوس برسانند. نه تنها من که از صبح تا عصر کلاس داشتم و خسته سوار اتوبوس شده بودم، بلکه از حالت بقیهی مسافرها هم پیدا بود که همه احتیاج به سکوت داشتند و از دست آنها حسابی کلافه شده بودند. دخترها حتی ابتداییترین آداب معاشرت؛ یعنی رعایت حقوق دیگران و رعایت سکوت در اماکن عمومی را هم نیاموخته بودند. در اعماق ذهنم به دنبال یک جواب درست برای چنین رفتاری میگشتم؛ آیا این رفتار واقعاً اقتضای جوانی آنها بود؟ آیا این همان شور و هیجان خاص دوران جوانی بود؟ و غیرقابل کنترل؟ آیا نمیتوان آن را در چارچوبی مشخص هدایت کرد؛ چارچوبی که آداب معاشرت، ادب، شخصیت، قانون و از همه مهمتر دین تعیین میکند؟ شاید هم به اعتقاد بعضیها، ما هنوز هم در حال و هوای نسل خودمان هستیم و این تفاوتی است که زمان اقتضا میکند، در واقع ویژگیهایی مخصوص به نسل امروز، نسل برخوردار از ماهواره، اینترنت و تلفن همراه...
با بیحوصلگی نگاهم را از ردیف آخر اتوبوس و مسافرهای پرسر و صدایش چرخاندم تا شاید با تماشای مناظر بیرون خودم را مشغول کنم. دو سه ردیف جلوتر چشمم به دختران جوانی افتاد که در عین تمیزی و آراستگی، پوشش مناسبی داشتند و با هم گرم گفتوگو بودند. گهگاه لبخندی هم میزدند؛ اما آنقدر آرام و با احتیاط که فقط صدای مبهمی از صحبتهایشان شنیده میشد، موقر و متین به نظر میرسیدند، بهطوری که با دیدن آنها ناخودآگاه لبخند رضایتی بر لبانم نقش بست و نفس راحتی کشیدم. از اینکه خیلی زود پاسخ سؤالاتم را یافته بودم و یا لااقل از اینکه بار گناه از دوش متهم مظلوم همیشگی یعنی تفاوت نسل و عصر برداشته شده بود، احساس رضایت میکردم. یاد روزهایی افتادم که دوران دبیرستان و دانشگاه را طی میکردم؛ روزهایی که منابع اطلاعاتی ما به یکی دو شبکهی تلویزیونی و رادیویی و عناوین محدودی از چند کتاب و روزنامه محدود میشد. با این حال درست مثل امروز در میان دختران کلاس همه نوع اخلاق و همه نوع طرز تفکر و رفتاری یافت میشد، هر چند در مقایسه با امروز درصد دخترانی که برای هدایت شور و هیجان جوانیشان هیچ گونه چارچوب خاصی را تعریف نکرده بودند کمتر بود، با این حال طیفی از تفاوت را به وضوح میشد احساس کرد. این نشان میدهد زمان اگر چه میتواند عامل ایجاد برخی از تفاوتها میان نسلها باشد؛ اما اصلیترین چیزی که شخصیت، اخلاق و رفتار دختران دیروز، امروز و فردا را میسازد، فطرت پاک انسانی آنهاست؛ گوهر ثابتی که مادامی که در دامان خانوادهای پاک پرورش یافته و شکوفا گردد، در گذر زمان و در گیرودار علم و تکنولوژی و ابزارهای حاصل از آنها کمتر دستخوش تغییر و دگرگونی خواهد شد؛ همانگونه که تجدد، مدرنیسم و نمادهای حاصل از آنها، یاران خوبی برای شکست و کشاندن آنها به ورطهی سقوط خواهند بود؛ هنگامی که آگاهانه و یا ناآگاهانه بستر مناسبی برای تربیت و هدایت گوهر پاک فطرت آنها فراهم نگردد. غرق در این افکار بودم که یکدفعه دلم برای مسافران جوان آخر اتوبوس که با صدای بلند از دیگران تقاضای جلب توجه میکردند، سوخت. به نظرم آنها و هزاران جوان مانند آنها تقصیر چندانی نداشتند؛ مقصر اصلی والدینی هستند که با بهانههایی همچون: زمانه عوض شده، بچهها تغییر کردهاند، توقعاتشان بالا رفته، مقاومت در برابر خواستههایشان سخت شده است، و بهانههای بیاساس دیگری از این دست، گناه بیمسئولیتی و کمکاری خود را تنها بر دوش زمانه میاندازند؛ والدینی که حاضر نیستند کمی بیشتر به خود زحمت دهند و برای پاسخ به انبوهی از سؤالات که وسایل ارتباطی امروز در ذهن دختران جوانشان ایجاد میکنند، به مطالعه بپردازند؛ از اساتید کمک بگیرند و دین و عقاید دینی را محققانه و عالمانه به فرزندانشان بیاموزند؛ و دختران معصومشان را دستخالی و بیدفاع در مقابل هجوم انواع رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری که اعتقادات آنها را هدف گرفتهاند، رها نکنند. مادران بیاطلاعی که نتوانستهاند برای سؤالاتی همچون چرایی حجاب از سوی دخترانشان، پاسخ قانعکنندهای ارایه دهند. درست است که دختران امروز فرزندان عصر پیشرفت علم و اطلاعاتند و دیگر حاضر به تقلید بیچون و چرا از مادرانشان نیستند؛ اما درست به همین علت در مقابل دلیل و منطق نیز متواضعانه سر تسلیم فرود آورده و پاسخهای محققانه و منطقی را با آغوش باز میپذیرند. در این صورت است دختران دیگر آموختههایشان را به رایگان از دست نخواهند داد و در مقابل شبههافکنیها، شجاعانه از عقایدشان دفاع خواهند کرد. متأسفانه کم نیستند تعداد دخترانی که رعایت شئونات پسندیده را در سطح اجتماع نمیکنند؛ اما اشکال اصلی از سوی پدران و مادرانی است که درست برخلاف آنکه ادعا میکنند خیلی مدرن و بهروز هستند، هنوز در دوران خود ماندهاند و حاضر نیستند همپای پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی، علم و اطلاعات خود را در مورد معایب و محاسن این وسایل به روز کنند؛ پدران و مادرانی که نمیتوانند با دلیل و منطق معایب استفادهی زود هنگام از تلفن همراه را برای فرزندانشان توضیح داده و آنان را قانع کنند. والدینی که نمیتوانند مضرات گشتزنی بیدلیل و بیهوده در سایتهای اینترنتی را برای فرزندانشان بیان کنند و یا در مورد عواقب استفادهی بیش از حد از بازیهای رایانهای استدلال بیاورند. آنها نه تنها در اینگونه موارد برای فرزندانشان حرف تازهای ندارند، بلکه خود از فرزندانشان بیخبرترند. پدران و مادرانی که نمیدانند تکنولوژی فقط سازندهی ابزار نیست، بلکه با ورود به هر کشوری، پشتوانهای از فرهنگ را با خود به ارمغان میآورد و درست به همین دلایل است که میهمان ناخواندهای همچون ماهواره را تنها به عنوان ابزاری برای سرگرمی، تفریح و پرکردن اوقات فراغت خود و خانواده به منزل میآورند؛ غافل از آنکه پیامهای مستطر در برنامههای آن در طول زمان، سبک زندگی آنها را به کلی دگرگون خواهد کرد. به عنوان مثال؛ بارها و بارها شاهد مادران و دخترانی در کوچه و خیابان هستیم که مادر با حجابی کامل -البته تنها از روی یک عادت قدیمی و نه از روی تحقیق- بدون هیچگونه حساسیت و حتی با افتخار؛ با عروسکی مدرن به نام دخترش که هیچگونه سنخیتی با فرهنگ اسلامی و ایرانی ندارد، همراه شده و به قول خودش او را در انتخاب عقایدش آزاد گذاشته است!
به یاد حدیثی از پیامبر گرامی اسلام ص افتادم که در شأن و منزلت دختران فرمودهاند: «هر کس سه خواهر یا سه دختر شایسته داشته باشد و به آنان نیکی و احسان کند، من و او در بهشت همانند این دو انگشت (اشاره به انگشتان سبّابه و وسطی) در کنار یکدیگر خواهیم بود. راوی پرسید: ای رسول خدا! اگر دو نفر سرپرستی شوند، چه؟ فرمود: همان پاداش را دارد. راوی پرسید: اگر یک نفر سرپرستی شود، باز هم همان پاداش را دارد؟ فرمود: آری» (مجلسی، ج101، ص100). شگفتا که چه پاداش عظیمی! بیشک این پاداش بزرگ که خداوند خود شرایط تحقق آن را در خانههایی که به آنان دختر عطا فرموده ایجاد کرده است، نیازمند رنج و زحمتی دوچندان است که در قبال تربیت دختران شایسته نصیب والدین آنان خواهد شد و با بیمسئولیتی و سادهانگاری هیچ تناسبی ندارد و تنها در این صورت است که چنین والدینی در دنیا نیز مشمول رحمت خدا گشته و آنگونه که پیامبر عزیز فرمودهاند: «خانهای که در آن دخترانی وجود داشته باشند، هر روز دوازده برکت از آسمان بر آن خانه نازل میشود و رفت و آمد ملائکه از آن خانه قطع نمیشود و برای پدر در هر شب و روز، عبادت یک سال را مینویسند» (قمی سبزواری، 285).
دختران امروز، هنوز هم همان دختران پاک و معصوم گذشتهاند، هدایای گرانبهایی که منتی است از سوی پروردگار بر خانوادههای آنان. احادیث فراوانی که در شأن والای دختران از زبان معصومین ع آمده است، نه فقط در وصف دختران دیروز، که امروز هم در مورد آنان صادق است؛ تنها به آن شرط که والدین آنها رنج و زحمت بیشتری را نسبت به گذشته در قبال تربیت آنان متحمل گردند... دختران امروز طالب زیبایی هستند و چنانچه خانواده و سپس اجتماع نتواند با ارایهی زیباییهای عمیق و پایدار دینی این میل را پاسخ گوید، شبکههای اطلاعرسانی بیگانه خواهند توانست با ارایهی خط و خالهای زیبا و فریبندهی ظاهری توجه آنان را به خود جلب کنند؛ اما افسوس که در نهایت نیش زهرآگینشان، فرشتگان معصوم را از ما خواهد گرفت. نکند خدای ناکرده، نادانسته سبب شویم تا دخترکان بیگناه ما نیز در قیامت اینگونه خطاب شوند که: «به کدامین گناه کشته شدید؟»
منابع:
-مجلسی، محمدباقر، (بی تا) بحارالانوار، ج101، تهران، نشر اسلامیه.
-قمی سبزواری، علی بن محمد، (1414) جامع الاخبار، قم، موسسه آلالبیت.