فوت و فن فناوری(5)
روزهای تابستان در حال تمام شدن بود و همینطور امتحانات ترم تابستانی. از گرما و فشردگی امتحانات حسابی خسته شده بودم. بینظمی دانشگاه هم مزید بر علت. از برگزار نشدن کلاسهایی که در گرما حاضر میشدیم و استاد محترم تشریف نمیآوردند؛ و دانشگاه هم حتی بهخود زحمت یک پیامک را هم نمیداد بگیر، تا جابهجایی چندبارهی امتحانات. جالبتر این بود که در زمان ثبتنام، تمام شماره تلفنهای دانشجو، پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و ... را از ما گرفته بودند؛ ولی دریغ از یک پیامک ناقابل جهت اطلاعرسانی بهخاطر بینظمی خودشان! آنوقت موقع دریافت شهریه، به قول معروف، اگر گوشهاش ساییده باشد، ثبتنام بیثبتنام. حالا غیراستاندارد و بیکیفیت بودن تجهیزات و امکانات دانشگاهی و سایتها بماند.
فردا آخرین امتحانم بود و درسم را فول بودم. بههمینخاطر، بعد از چند روز نیامدن به کافینت، همراه سارینا آمده بودم تا صدای آقا چنگیز درنیاید. برای اینکه سر خودم را گرم کنم و کمی هم کار کرده باشم بهسراغ دستگاههای خالی رفتم و مشغول چک کردن آنها و رفع اشکالهای پیشآمده شدم.
سارینا هنوز مشغول سربهسر گذاشتن با کاربرهایی بود که آنها را میشناخت. من هم درگیر یکی از سیستمها شده بودم که ویندوز آن به اشکال خورده بود. چند دقیقهای نگذشته بود که سارینا به طرفم آمد و با آرنج به پهلویم زد. داشت با چشم و ابرو به سمت در اشاره میکرد. برگشتم، دیدم بله، همسر محترم آقاچنگیز تشریف آوردهاند. من هم مثل سارینا سرم را پایین انداختم و مشغول کارم شدم. افسرخانم داشت بلندبلند با آقاچنگیز صحبت میکرد، ناخواسته حرفهایشان شنیده میشد.
- با همهی خرجایی که شروع کار داشته، درآمدش خیلی نیست. باید یه فکری براش بکنیم. این همه پول رو اگه بانک گذاشته بودیم، سودش بیشتر از این میشد.
- بله، من که از اولش هم گفتم شاید جواب نده. حالا هم هر چی شما بگین.
سارینا توی صورتم آمد و یواشکی گفت: «ریحانه، بیچاره شدیم، میخوان کافینت رو تعطیل کنن. با بیکاری چهکار کنیم. خرج خانواده و مخارج دیگه...» گفتم: «ادا در نیار، بذار ببینم چی میگن.» افسر خانم گفت: «به نظرم اگه کنارش بتونی یه چیزای رو هم بذاری برای فروش، بهتره. این کار میتونه کمی درآمد رو جبران کنه.» آقاچنگیز با لبخند سری تکان داد و گفت: «باشه، اتفاقاً خیلی هم نظر خوبیه. بذار از خانوم مهندس هم یک نظر بگیریم که ببینم چی میگه.»
آقا چنگیز اشاره کرد که من و سارینا به پیش آنها برویم. بعد به من کرد و گفت: «افسرخانم میگن، بهتره که کنار کار کافینت، لوازم جانبی کامپیوتر رو هم بیاریم برای فروش. به نظر شما خوبه؟ جواب میده؟» سارینا داشت مِنمِن میکرد، که زود گفتم: «ظاهراً خوب به نظر میرسه؛ ولی بیشتر کسایی که میآن کافینت، شاید رایانه ندارن.» آقا چنگیز نظر من را تأیید کرد و منتظر بود تا افسرخانم هم نظرش را بدهد.
- درسته، ولی لزومی نداره خریدارها حتماً از کسایی باشن که برای اینترنت میآن. اینجور لوازم، خریدارهای مخصوص خودشو داره.
بالاخره بعد از رد و بدل شدن نظرهای مختلف، نظر افسرخانم به کرسی نشست و تصمیم بر این شد که قسمت فروش لوازم جانبی رایانه هم در چنگیزنت راه بیفتد و سارینا هم بشود مسئول قسمت فروش. سارینا که همهاش دنبال هیجان و تغییر بود، داشت از خوشحالی بالبال که هیچ، پرپر میزد. قرار شد فهرست لوازم را بدهم که هرچه زودتر خریداری شود. البته کارهای دیگری هم لازم بود که انجام شود، مثل نصب چند قفسه و ویترین در قسمتی از کافینت.
فردا بعد از امتحان، با خیال راحت از اینکه ترم تابستانی هم تمام شده، به کافینت رفتیم. سارینا دل توی دلش نبود. آقاچنگیز که قضیه را حسابی جدی گرفته بود، چنگیزنت را برای تغییرات تعطیل کرده بود. چند نفر هم آورده بود تا قفسهها را نصب کنند. لیست خرید را آماده کردم و به آقاچنگیز دادم تا زودتر همهچیز آماده شود. به سارینا هم گفتم: «دیگه بریم. بعدازظهر اگه خواستی یه سر بیا پایین. دستگاه محبوبه، دختر واحد بغلیمون، ویندوزش به مشکل خورده، میخواد بیاره براش نصب کنم.» سارینا هم از خدا خواسته، گفت: «حتماً میآم، فقط خوراکی یادت نرهها. میدونی که من اینجور وقتا اشتهام باز میشه.»
ساعت از چهار گذشته بود که اول سارینا آمد، بعد هم محبوبه با دستگاهش. ویندوز اصلاً بالا نمیآمد. به محبوبه، که سه سالی از من و سارینا کوچکتر بود، گفتم: «ویندوز جواب نمیده، باید حتماً دوباره نصب بشه.» محبوبه از اینکه هم دستگاهش درست میشد و هم نصب ویندوز را یاد میگرفت، خوشحال بود.
- ببین، محبوبه جون! ویندوز معروفترین سیستم عامله که خیلی از کاربرا از اون استفاده میکنن. بعضیها خودشون میتونن ویندوز رو نصب کنن؛ ولی بقیه کمتر این کار رو انجام میدن. بهتره اونایی که با این سیستم عامل کار میکنن، روش نصبش رو هم بلد باشن تا کمتر به مشکل بخورن و مجبور نشن به مراکز تعمیر رایانه مراجعه کنن. اول از همه باید بدونی که برای نصب ویندوز هفت، سیستم باید چه مشخصاتی داشته باشه. سیستم، حداقل باید پردازندهی یک گیگاهرتز ۳۲ یا ۶۴ بیت؛ رم یک گیگابایتی برای ۳۲ بیتی و دو گیگابایتی برای ۶۴ بیتی؛ ۱۶ گیگابایت فضای خالی هارددیسک وDirectX 9.0 یا بیشتر داشته باشه. یک دیویدی ویندوز هفتBootable هم لازمه.
محبوبه دانسته و ندانسته داشت سرش را تکان میداد، که گفتم: «بعد وارد BIOS سیستم میشی. برای این کار، موقع روشن شدن رایانه، یکی از کلیدهای DEL ، F1 یا F2 (با توجه به مدل BIOS ) رو میزنی. البته وقتی سیستم داره روشن میشه، چند لحظه، کلیدی که باید زده بشه، نمایش داده میشه. بعد از وارد شدن به قسمت BIOS ، بهدنبال قسمت مربوط به تغییر درایو بوت میگردی. بعد، این درایو رو به CD-ROM تغییر میدی و در آخر هم کلید F10 رو میزنی تا تغییرات ذخیره بشه.
بعد از انجام تغییرات در BIOS ، دیویدی ویندوز هفت رو در سیستم میذاری و ریستارت میکنی . موقع ریستارت، با صفحهای روبهرو میشی که در اون نوشته شده: “Press any key to boot from CD or DVD” پس شما یه کلید رو میزنی تا رایانه، فایلهای نصب ویندوزهفت را بارگذاری کنه . بعد از بارگذاری فایلها، صفحهی شروع ویندوز ظاهر میشه و بعد از اون صفحهای میآد که باید در اون زبان سیستم مشخص بشه. زبان رو انگلیسی انتخاب میکنی و Next رو میزنی. در صفحهی جدید روی “Install Now” کلیک میکنی . صفحهی بعدی، اول کنار عبارت “I accept the license terms” رو تیک بزن و بعد Next رو بزن . »
سارینا از پشت سر محبوبه شکلک درمیآورد که مطمئن است، هیچی حالیش نشده؛ اما من با اعتماد به نفس کامل از نحوه آموزشم نگاهی به یادداشتهای محبوبه انداختم تا چیزی جا نیفتاده باشد، بعد ادامه دادم: «در صفحهی بعد، باید انتخاب کنی که میخوای یه ویندوز نو و دست نخورده داشته باشی یا میخوای سیستم عامل فعلی رو ارتقا بدی. برای سیستم شما، گزینهی “Custom (Advanced)” بهتره تا یه ویندوز نو داشته باشی .
حالا میرسیم به مهمترین قسمت نصب ویندوز، یعنی مدیریت و ساماندهی پارتیشنها . در صفحهای که ظاهر میشه، روی گزینهی “Drive options (Advanced)” کلیک میکنی . اگه هیچ پارتیشنی وجود نداره، روی New کلیک میکنی و یه پارتیشن با حجم بیست تا سی گیگابایت ایجاد میکنی. اگه خواستی میتونی پارتهای بیشتری درست کنی . اگر هم پارتیشن از قبل وجود داره، میتونی اون رو فرمت کنی یا یه پارتیشن جدید بسازی . بعد پارتیشنی رو که میخوای ویندوز روی اون نصب بشه، انتخاب و روی Next کلیک میکنی .
نصب ویندوز روی رایانه شروع میشه. حواست باشه موقعی که داره نصب میشه، رایانه بهطور خودکار چندبار ریستارت میشه. بعد از نصب ویندوز، با صفحهای روبهرو میشی که باید یه نام کاربری برای خودت انتخاب کنی و یه نام هم برای رایانهت بذاری . بعد، رمز عبور رو هم برای اون تعریف میکنی. اگه نمیخوای رمز عبور داشته باشی، این کادر رو خالی میذاری. در صفحهی بعد، تنظیمهای مربوط به اینکه ویندوز به روز بشه یا نه رو انجام میدی. اگه نسخهی ویندوز اصلی است از گزینهی “Use recommended settings” استفاده میکنی وگرنه گزینهی آخری رو میزنی . بعد منطقهی زمانیتون رو انتخاب میکنی . در صفحهی جدید، باید مشخص کنی که سیستم در منزل یا در شبکه استفاده میشه . سیستم لود میشه و بعد از دقایقی دسکتاپ ظاهر میشه. این نشونهی درست نصب شدن ویندوزه. بعداً هم نرمافزارهای لازم رو، روی سیستم نصب میکنی.»
محبوبه، انگار که از رشتهی درسی ما خوشش آمده باشد، سؤالهای زیادی از درس و دانشگاه پرسید و سارینا با آبوتاب هرچه بیشتر برایش توضیح داد. محبوبه که رفت، سارینا پرسید: «راستی ریحانه، به نظرت من برای فروش لوازم جانبی رایانه جواب میدم، منظورم اینه که به درد اینکار میخورم. میتونم مشتریها رو جذب کنم.» کار دیگری جز پوزخند نمیتوانستم، تحویلش بدهم. پس فقط گفتم: «تو هر کاری رو نتونی، این کارو بلدی. هر کس بخواد مثلاً یه موس بخره، تو یه سیستم کامل میذاری تو بغلش!»