صبح از خواب بیدار میشود، طبق معمول سکوت و آرامش آزاردهندهی خانه است و صبحانهای که از زور تنهایی میل به خوردنش نیست. با صدای موسیقی، سکوت خانه را درهم میشکند. خودش را میزند به بیتفاوتی؛ اما خسته است. دلش پر است. نمیداند از که و از چه، ولی حوصله ندارد. همیشه آرزو میکرد کاش مادرش مثل بیبی، سواد درست و حسابی نداشت و همهی فکر و حواسش به تنها دخترش بود. از وقتی یادش میآمد، از همان کودکی که روزها و لحظاتش در مهدکودکها سپری شده بود، با همهی بچگیاش امیدوار بود تا درس مادر تمام شود و بعد نوبت مادری کردنش برسد. بعد که به دبستان رفت، مادر هم به تحصیلات عالیهاش پرداخت و بعد از آن هم سالهاست که مادر یا برای تدریس به دانشگاهها میرود و یا در بیمارستانها مشغول خدمت به مردم جامعهاش است.
سمانه نمیداند و اصلاً نمیتواند بفهمد پس سهم او از این دنیا چه خواهد بود؟ مگر او عضو همین جامعه نیست؟ مگر او نیاز به همدلی، نوازش و دلواپسیهای مادرانه ندارد؟ بهترین خاطرات زندگیاش دقیقاً لحظاتی بود که بیبی با نوازشهای مادرانه و نصیحتهای دلسوزانه او را غرق محبت میکرد؛ حتی فکر کردن به آن روزها او را به وجد میآورد. گاهی با خودش میگفت: «بیبی بیسواد بود؛ اما حرف دلم را میفهمید و راحت با هم ارتباط برقرار میکردیم.»
وقتی با خودش فکر میکند و به گذشتههای نه چندان دور آدمها نگاه میکند، میبیند. این همه تفاوت، این همه تغییر در زندگیها، در پوشش، بینش و افکار آدمها، حتی در ادبیاتشان، ارزشهایشان و خیلی چیزهای دیگر بهوجود آمده است. قدرت مدرنیته و پیشرفت صنایع و تکنولوژی آنقدر بالا و چشمگیر بوده که این همه تغییر را به همراه داشته است. اصلاً از همهی تغییرات که بگذریم، در گذشته قشر اعظم جامعهی ما از سطح علمی پایینی برخوردار بودند و خیلی از پدر و مادرها حتی بیسواد بودند؛ اما مشکلات خیلی خاصی هم برای تربیت بچهها و درک آنها نداشتند. زبان هم را خوب میفهمیدند و بیشتر تجربهمحور بودند. از دانستهها و تجربیات بزرگترهایشان بهرهمند میشدند؛ اما در دنیای پیچیدهی امروز هم همان شیوهی زندگی جوابگوست؟
آیا در عصری که برآوردن نیازهای مهم و اولیه، کسب مهارت و توانایی علوم کامپیوتری و... را میطلبد، میتوان با آگاه نبودن از علم روز و مهارتهای کافی، با فرزندان نسل دیجیتالی، ارتباط مؤثر داشت؟ آیا همگام با پیشرفت جامعه، سطح توقعات فرزندان نیز متفاوت نشده است؟ آیا مادری که از جامعهاش دنیای پرسرعت اینترنت و روانشناسی معاصر و... بیاطلاع است، میتواند نیازهای فرزندش را درک کند؟
تحصیلات عالیهی بانوان و لزوم بود و نبود آن موضوعی بسیار مهم است و پر از حرف و حدیث. لذا پای صحبت چند تن از بانوان عزیز نشستیم و دربارهی موضوع مهم ادامهی تحصیل و تربیت فرزند با هم گفتوگو کردیم.
«نیره جامعی» 32 ساله و کارشناس ارشد فلسفهی اسلامی دربارهی موضوع مورد نظر ما میگوید: «به نظر من علمآموزی، زن و مرد نمیشناسد. باید مدیریت و برنامهریزی خوبی داشته باشیم تا به خاطر کسب علم، از مسایل مهمتر و حیاتیتر که همان تحکیم خانواده است باز نمانیم.» وی میافزاید: «این موضوع از دو جنبه قابل بررسی است؛ تحصیلات عالی برای ارتقای بینش و علم است و برای بهبود بخشیدن در رفتار با همسر و فرزندان که این دیدگاه بسیار مطلوب خواهد بود. برای اهداف شخصی مثل کسب مدرک و پیدا کردن شغل و استقلال مالی، چشم و همچشمی، پرستیژ و... که در این مورد نسبی است و نه میتوان گفت مطلقاً بد است و نه خوب.
روایتی از امام کاظم a داریم که میفرمایند: «بهترین همسر آن است که صاحب اندیشه و قدرت تعقل و نیز دارای ادب باشد.» در روایات مختلف هم اشاره به دوری از زنان احمق و نادان شده؛ و اگر سفارشهای خیلی زیادی را هم که در رابطه با کسب علم در دین ما شده کنار هم بگذاریم، متوجه میشویم که بهتر است زنان که -تربیت نسل هر دوره در دستان توانمند آنهاست- از علم و دانش خوبی برخوردار باشند که بتوانند با معرفت و بینشی عمیقتر به تربیت فرزندان بپردازند.»
خانم «جامعی»، در ادامهی صحبتهایش به مشکلات و مسایل مربوط به ادامهی تحصیل بانوان اشارهی خوبی میکند و میگوید: «یکی از پیامدهای منفی تحصیلات عالیهی بانوان، غرور کاذبی است که متأسفانه دچارش میشوند؛ و اگر مجرد باشند، به راحتی تن به ازدواج هر خواستگاری نمیدهند، سن ازدواجشان بالا میرود و طراوت و جوانیشان را با همین تفکرات در خانهی پدری از دست میدهند. اگر هم متأهل باشند، دیگر با آن غرور کاذبی که گریبانگیرشان شده، پذیرا و خواهان همسرشان نیستند و ذرهبین به دست، معایب را درشت میبینند و کانون گرم خانواده به خطر میافتد و استقلال مالی که به خاطر تحصیلات بالا و کسب شغل نصیبشان نیز به نوع تبعیت و احترام به همسرشان آسیب میرساند. گاهی هم البته برعکس میشود. مردان دچار یک بیتفاوتی به همسرشان میشوند که «خب، خودش میتواند مشکلات مالیاش را مرتفع کند.» و دیگر مواقع مانند بیماری یا حتی روزهای خاص مثل تولد، سالگرد ازدواج و... که شیرینیهای زندگی هستند برایش اهمیتی ندارد و مرد شاید به این موضوع فکر نمیکند که همه چیز پول نیست و زن احتیاج به توجه، حمایت و محبت مرد زندگیاش دارد. اصلاً درآمد زن به نظرم خیلی قابل توجه نخواهد بود و صرف همان خسارتهایی میشود که در نبود او به خانواده وارد شده، مثلاً هزینهی مهدکودک فرزندان، هزینهی غذاهای فستفودی، هزینهی شاید مسایل روحی و روانی که در نبود زن در خانه متوجه فرزندان میشود و... و نگاه مردم به تحصیلات لزوماً کسب شغل نباشد. خیلی از اطرافیانم سرزنشم میکنند که پس چرا رفتی این همه درس خواندی؟ چرا با مدرک کارشناسی ارشد در خانه ماندی و داری بچههایت را بزرگ میکنی و فرقی با زن خانهدار بیسواد نداری؟ من دلم میخواهد سطح بینش مردم آنقدر بالا برود که بدانند فراگیری علم تنها برای کسب شغل و درآمد نیست.» «معصومه فراهانی» 43 ساله و دارای مدرک سیکل و خانهدار میگوید: «من همیشه عاشق درس و ادامهی تحصیل بودم، هیچ وقت موقعیت مناسبی برای این کار نداشتم، با وجود این هرگز از مطالعه فاصله نگرفتم؛ حتی شده با خواندن روزنامه و مجله، کتابهای آموزشی دربارهی تربیت فرزندان، کتابهای دینی و مذهبی و... سعی کردم تا حدی به اطلاعاتم اضافه کنم. دوشادوش دو فرزندم که درس میخواندند موفق بودم. با همهی این تلاشها مواقعی بود که واقعاً کم میآوردم و نمیتوانستم همراه خوبی برای بچههایم باشم. من به دخترم تأکید کردم اول درسش را به حد خوبی برساند و بعد ازدواج کند. الآن دخترم دانشجوی کارشناسی معماری است و اصلاً به ازدواج فکر نمیکند و نمیدانم راه درستی در پیش گرفته یا نه.» «قدسیه ابوالحسنی» 52 ساله، دانشجوی ترم دوم کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی است و نظرش را دربارهی موضوع مورد بحث ما چنین میگوید: «از سه تا نه سالگی که شخصیت و هویت هر بچهای شکل میگیرد، حتماً حضور مادر، چه فیزیکی و چه عاطفی، ضروری است. والدین امروز از نظر فکری با بچههایشان فاصلهی زیادی دارند و تنها پلی که این دو نسل را مرتبط میکند تحصیل علم و کسب مهارتهای لازم برای زندگی در عصر امروز است. من خیلی راحت میتوانستم با داشتن بچههای کوچکم درس بخوانم؛ اما این کار را نکردم و همهی جوانی و انرژی و وقتم را عاشقانه برای سه فرزند پسرم گذاشتم. بحمدالله الآن پسر بزرگم کارشناس ارشد برق است و همچنان به او میگویم که برای دکترا اقدام کند و پسر دومم سال آخر دندانپزشکی در فیلیپین است و پسر سومم سال دوم دندانپزشکی در همان کشور است. در طول مدتی که به همسرداری و بچهداری مشغول بودم، به کلاسهای مختلف تربیتی- آموزشی هم میرفتم. همیشه تشنهی یادگیری بودم. الآن بچههایم به مقطعی رسیدهاند که خودم میتوانم با آرامش درس بخوانم. احساس کردم زبان انگلیسی و یادگیری آن نیاز بشر امروز است؛ برای همین تصمیم گرفتم در دانشگاه در رشته زبان ادامهی تحصیل بدهم.» وی با ابراز خوشحالی از زمان و وقتی که صرف بچههایش کرده میگوید: «اگر زمان به عقب برگردد، باز هم برای موفقیت و رسیدن به مدارج علمی فرزندانم، توان لازم را میگذارم. لزوماً تحصیلات بالای زن نمیتواند ضامن این باشد که او حتماً میتواند مادر موفقی هم باشد. چه بسیار مادرانی با سواد پایین که در رسالت مادری بسیار موفق عمل کردند. گاهی والدین حاضرند همهی توفیقات علمیشان را از دست بدهند تا فرزند از دست رفتهیشان به آغوش خانواده برگردد؛ پس برنامهریزی و مدیریت را نباید فراموش کنیم.» در پایان، پای صحبتهای کارشناسانهی «فاطمه ارشاد» سطح سه رشتهی کلام، مینشینیم. وی میگوید: «اخیراً کتاب بهشت خانواده، نوشتهی دکتر سیدجواد مصطفوی را مطالعه کردم که در مورد همین موضوع بحث میکند. در این کتاب به هشت مورد که آثار منفی تحصیلات عالی بانوان هستند، اشاره شده است:1- بالا رفتن سن ازدواج در دختران (سطح توقعات بالا میرود، هیجان و غرایز فروکش میکند، بالا رفتن حساسیتها و ایرادگیر شدن و...). 2- توقع ازدواج با مرد تحصیلکرده را دارند و عدم توجه به دیانت و اخلاق مرد. 3- غرور و تکبر نسبت به شوهر. (تحصیلاتش را و احیاناً درآمدش را به رخ همسر میکشد، ادعای حقوق زن و... میکند در مقابل همسر). 4- عدم آگاهی و توجه نسبت به خانهداری و بچهداری (رسالت هر زن در درجهی اول همسرداری و تربیت فرزند است و ممکن است زن توقع کلفت و کارگر برای امور خانه داشته باشد و در توان مالی همسرش نباشد و...). 5- بیشتر به فکر گشت و گذار و دید و بازدیدند تا ادارهی خانه و حفظ اموال همسر. (عدم توجه به شرایط اقتصادی همسر و عدم دلسوزی). 6- کمرنگ شدن عفت و پاکدامنی و حجب و حیای زن: (حضور زن و مرد در اجتماع بهخصوص در جامعهی امروز، در دانشگاهها، ادارات، مراکز دولتی و خصوصی و... و برخورد آزادانهی آنها با هم خیلی از ارزشها را کمرنگ کرده). 7- پرتوقع و اسرافکارند. (بانوانی که از سطح علمی بالاتری برخوردارند بیشتر تمایل به تجملات و بریز و بپاش هستند و چشم و همچشمی در آنها بیشتر دیده میشود.) 8- کمطاقت و زودرنج و کمتحملاند (خستگی ناشی از علمآموزی یا اشتغال آستانهی تحمل زنان را که بسیار ظریف و حساساند پایین آورده و باعث بروز مشکلات و اختلافاتی خواهد شد).» در ادامه خانم «ارشاد» به مواردی هم اشاره میکند که در بانوان بیسواد دیده میشود و در واقع مشکلات عدم تحصیل علم و آگاهی خواهد بود: «زنان تحصیلکرده به آراستگی و نظافتشان اهمیت بیشتری میدهند. آداب معاشرت و سخن گفتن را در حد مطلوب نمیدانند. در تأمین خواستههای غریزی همسرشان موفق نیستند.» خانم «ارشاد» با اشاره به بعضی از مشاغل که مخصوص بانوان است و حضور زن را در اجتماع میطلبد میگوید: «در بعضی از شغلها حتماً حضور زن ضروری است؛ مثل متخصص زنان و زایمان، پلیس زن، و... و زنانی که از نظر آگاهی علمی، دینی و تربیتی در سطح بالاتری هستند، در تربیت فرزندان با مشکلات کمتری مواجه میشوند و رفتار بهتری با همسر و فرزندانشان دارند.» وی در پایان به این نکته اشاره میکند که برای کسب علم و تحصیلات عالی بانوان نقش مردان خیلی مهم و پررنگ است؛ و اگر همکاری همسران و درک متقابل و حمایتهای روحی آنها نباشد، قطعاً زن به بنبست خواهد رسید و متحمل سختیهای زیادی خواهد شد. با همهی صحبتهایی که داشتیم، حتم دارم این موضوع آنقدر مهم و زوایای مختلف آن، آنقدر قابل بحث است که در این گزارش محدود نمیگنجد. یاد مادران بیسوادی میافتم که در مکتب حسین a بهترین درسهای آزادگی را فراگرفته بودند و جگرگوشههایشان را با بینشی وسیع و درکی والا راهی جبهههای جنگ میکردند. مادر شهیدانی که وقتی استخوانهای توتیا شدهی فرزند دلبندشان بعد از سالها برگشته، با صبوری و ایمانی حیرتانگیز، در درس عاشقی که از زینب به ارث برده بودند، بهترین نمرهها را گرفتند. وقتی پای عشق به میان آید، همهی علوم و فنون را تحتالشعاع قرار میدهد. عشق مادری، همسری، عشق به وطن و... خوشا عشق!