رؤیای صداقت عشق
رؤیایی صادقانه، صداقت عشق را در دل عاشق به تصویر میکشد. عاشقی که ستاره، ماه، خورشید حتی شعلههای آتش، آینهزار عشقبازیهای او هستند. عاشقی که هر آینه بار امانتی را به دوش میکشد که آسمان و زمین در بلندای استقامت و معرفت او مبهوتاند و حیران.
رؤیایی صادقانه، بزرگ بتشکن تاریخ را به آزمونی بس سختتر از تمام آزمونهای پشت سرگذاشته فرامیخواند؛ آزمونی که پلکانی برای رسیدن به بالاترین مرحلهی کمال است برای او و اسماعیل! آری اسماعیل، اسماعیلی که دل عاشق ابراهیم با لبخند زیبایش جانانه جان میگیرد. اسماعیلی که ثمرهی شکوفایی درخت انتظار و صبر ابراهیم است... آزمونی سخت در راه است.
حقیقت صداقت عشق
اینک ابراهیم است که باید صداقت عشق را در قاب حقیقت تاریخ به تصویر بکشد؛ تاریخی که تصویرهای بسیار از بزرگمرد حقگرا و موحد خداشناس در چشمانش به یادگار دارد. ابراهیم باید جان اسماعیل را به جانان هدیه کند. ابراهیم باید قربانی کند آنچه در دنیا بیش از همه میخواهدش. ابراهیم باید از اسماعلیش بگذرد تا از محضر حقیقت به مرتبهی ملکوت برسد.
اسماعیل باید قربانی شود و این فرمان الهی است که اسماعیل و ابراهیم عابدانه، عاشقانه و عارفانه با دلی پر از شور و شعور، محبت و معرفت، تن به اجرای آن میدهند. ابراهیم اسماعیلش را به مسلخ میبرد تا عاشقپیشگی خود را در دل روزگاران حک کند. کاینات، آسمانیان، زمینیان، همه و همه به تماشای صداقت عشق آمدهاند.
تصویر، تصویر مردی است که ترجمان بندگی است در دیباچهی رستگاران؛ مردی که قامت فروفکنده، خاکسارانه با جسم خاکی و روح افلاکیاش در مسلخ عشق زانوی اطاعت و ادب میزند. هرچند تمام خاطرات چشم انتظاری و اشتیاق تولد اسماعیل لحظهبهلحظه او را به خود میخواند؛ هر چند شیطان مدام از دلسردی او دم میزند، این ابراهیم است که دل در گرو فرمان محبوب بسته و خنجر عشق را بر حنجر عشق میزند تا به سپیدهی بندگی برسد.
... جانان، جان، اسماعیل، خاطرات، شیطان، خنجر، حنجر و ابراهیم که حماسه میسازد. قلب تمام گیتی با حیرت در رگهای مسلخ میتپد. زمان منتظر قربانی است و اما خنجر، حنجر عشق را نمیشکافد؛ چراکه جانان باز هم در آزمونی شگرف بندهی مؤمن و شیدای خود را سرافراز میبیند.
میوهی دل ابراهیم از آن ابراهیم است و این است هدیهی خداوند به ابراهیم؛ بزرگمرد امتحانهای سخت الهی.