مولای من! چشم بگشا. چشم بگشا و تماشا کن، حیرت اینهمه زیبایی را. اینهمه شادی ملایک را. چشم بگشا و تماشا کن شادی حمیده خاتون را.
مولای من! ذرهذرهی زمین به شادباش آمدنت نورباران است و پرندگان، بال رهایی گشودهاند تا مژدگانی بگیرند از رسولخدا(ص)، مژدگانی بگیرند از علی و فاطمه که هفتمین ماه اهلبیت(ع) امشب متولد میشود.
مولای من! متولد میشوی، مانند ماه در دل تاریک شب و روشنایی میبخشی «ابواء» را روشنایی میبخشی مکه را و مدینه را. تو آنقدر بزرگی که به عظمتت، خورشید سجده کرده است.
ای روشنترین مهربانی خدا بر زمین! ای هفتمین آسمان هستی من! دست گرم تو، سایه گسترانیده بر بلندای ملکوت، و آشیانکرده میان سینهی امام جعفرصادق(ع). چهقدر صداقت برازندهی آلعلی(ع) است.
تو را میستایم، ای رحمت جاری خداوند بر مظلومان! ای نمازگزار نیمهشبهای بلند! تو را میستایم ای کاظم آل محمد! ای فرونشانندهی خشم و ای مهربان چشمهی سعادت و شفاعت! تو را میستایم و دست امید به سمت تو میگشایم که شب میلادت زمین و آسمان شاد است و نورباران.
ای بابالحوایج مستمندان! در تنهایی خویش، در این تاریکی شب بهسوی تو آمدهام که مولای ملائکی و بشر.
امشب به میهمانی حمیده خاتون آمدهام تا اگر لایق بدانند، امام جعفرصادق(ع) در به روی شیعیان غریب بگشایند. به مبارکباد این میلاد فرخنده آمدهام تا برای شیعیان عیدی بگیرم. یک عیدی بزرگ، یک عیدی بیهمتا . آمدهام تا عیدی بگیرم و چشمم به دستهای شماست به امیدی که فرج نزدیک باشد.