فرصت دهید


فرصت دهید سوخته‌تر زندگی کنم

بی‌شاید و بدون اگر زندگی کنم

پر می‌کشم به‌سوی سپیدار بی‌نشان

تا بی‌خیال قول و خبر زندگی کنم

روحم درخت راز و غزل میوه‌ی من است

هرگز مخواه بی‌گل و بر زندگی کنم

جان می‌دهم به پای شکوه حماسه تا

در متن جاودان اثر زندگی کنم

تا زنده‌ام به عشق هماغوش زیستن

با جانِ جان و با دل و سر زندگی کنم

دست نوازش از سر شاخم فروکشید

تا زیر ضربه‌های تبر زندگی کنم

کارم کشیده است به جایی که حاضرم

با مرگ هم بدون حذر زندگی کنم!