فوت و فن فناوری(9)
سارینا همینطور زل زده بود به استاد و انگار که استاد داشت از گمشدههای او صحبت میکرد. نگاهش که چرخید و من را دید که او را نگاه میکنم، برای اینکه از اذیت کردن من فرار کند، آهسته گفت: «خیلی بحث خوبیهها، تو هم گوش کن! برات خوبه.» برای اینکه توجه استاد را جلب نکنم، جوابش را ندادم. با اینکه من هم درسها را میخواندم؛ ولی سارینا باز هم از من درسخوانتر بود و البته که نمیخواهم آن واژهی بد را به جای درسخوانتر استفاده کنم. در مورد من هم شاید برای درسهای عملی و فنی این موضوع صحت داشته باشد.
کلاس که تمام شد، چندتا از بچهها در حیاط جمع شده بودند و صحبت میکردند. من و سارینا هم به جمعشان اضافه شدیم. بعد از حرفهای پراکنده از هرجا، فرزانه گفت: «راستی ریحانه! دخترخالهی من امروز، سر صبحی به من زنگ زد. صداش خیلی گرفته و ناراحت بود. ازش پرسیدم چی شده. گفت که دیشب داشتم خرید اینترنتی میکردم، یهدفه دیدم که سایت اِرور داد و ادامهی کارو انجام نداد. امروز صبح که صورتحسابو گرفتم، دیدم که چندبار از حسابم، با خرید اینترنتی، کم شده، بهنظرت چرا اینجوری شده و حالا چهکار کنم؟ منم بهش گفتم من خیلی سر درنمیآرم؛ ولی یکی از دوستام تو کافینت کار میکنه، واردتره، بذار ازش بپرسم، بِهت میگم. حالا تو چی فکر میکنی؟ چهکار کنه که مشکلش حل بشه؟» گفتم: «همین الآن بهش زنگ بزن و بگو خیلیزود به خودپردازی که مربوط به کارتش میشه بره و رمز دوم کارتش رو عوض کنه، بعد برات توضیح میدم.»
بعد از چند لحظه فرزانه برگشت و گفت: «بهش زنگ زدم و گفتم. حالا ریحانهجون! یهذره برام توضیح میدی که چهطوری مشخصات کارت، لو رفته و چهکار باید بکنیم که اینجوری نشه؟» گفتم: «ببین فرزانهجون! ما باید موقع استفاده از کارت، خیلی حواسمون جمع باشه. موقع استفاده از خودپرازها باید خیلی مواظب باشیم که رمزمون رو به کسایی که اونجا هستن لو ندیم و اینکه بذاریم کار خودپرداز تموم بشه، بعد بریم. خودت که میدونی خودپردازها، تراکنش انجام میدن و تراکنش هم به این معنیه که در حین انجام عملیاتِ درخواست شده، هرجا که به اشکال بخوره، سیستم برمیگرده به اول عملیات و تا عملیات تموم نشه هیچ تغییری تو حساب پیش نمیآد. من خودم چند روز پیش، وقتی داشتم از خودپرداز پول میگرفتم، بعد از اینکه اطلاعات رو دادم، کار تموم شد و کارت رو داد. پیغام «وجه خود را بردارید» هم ظاهر شد؛ ولی هرچی وایسادم، دیدم پول رو نداد و انگار سیستمش هنگ کرده باشه، دیگه هیچ کاری نکرد. منم خوشحال از اینکه خوب شد کارتمو نخورد، داشتم میرفتم که دیدم یه آقایی داره داد میزنه، خانوم! پولت رو نمیخوای. برگشتم دیدم پول رو داده بیرون. خیلی تعجب کردم. دیگه برام تجربه شد که همیشه اینقد وایسم تا مطمئن شم که کار سیستم تموم شده.»
سارینا که به سالن برگشته بود، اشاره کرد که «چرا نمیای تو؟» من هم به او رساندم که «چند دیقه دیگه میام.» بعد به فرزانه گفتم: «اما اینکه مشکل دخترخالت چطور پیش اومده، فکر کنم اون سایتی که داشته توش خرید میکرده، از این سایتای جعلی و کلاهبرداریه. برای پرداختا و خریدای اینترنتی، شمارهی روی کارت، رمز دوم، تاریخ انقضای کارت و شمارهی 3 یا 4 رقمی پشت کارت (cvv2) خواسته میشه. اگه این سایتا جعلی باشن، خیلی راحت اطلاعات کارت رو میگیره و یه ارور میده که یعنی ارتباط قطع شده؛ ولی در اصل اطلاعات شما رو داره، بعد هم که هر کاری بخواد میتونه تو فضای مجازی و بدون کارت، انجام بده.»
- چهجوری باید بفهمیم که سایت مجازیه.
- در نوار آدرس، درگاه بانک انتخابی باhttps شروع میشه و نباید http یا fttp باشه، چون اینها قابل نفوذن. اگه یه همچی اتفاقی که برا دخترخالت افتاده، پیش اومد، دیگه تقریباً هیچکاری نمیشه کرد؛ یعنی اینکه دیگه اطلاعات، لو رفته و باید خیلیسریع بریم و رمز دوم رو عوض کنیم؛ چون عوضکردن بقیهی اطلاعات کارت، وقتگیره. برای پولایی هم که از حساب برداشته شده، پلیس فتا گفته که گزارش بدید تا پیگیری کنن.
دو، سهتا از بچهها هم داشتند حرفهای ما را گوش میکردند. منیژه رو به من و فرزانه گفت: «یکی از دوستای منم میگفت که یه ایمیل براش اومده از طرف بانک و گفته که برای امنیت بیشتر، مشخصات، رمز فعلی و رمز جدید رو بدید. بعد از اینکه مشخصات رو میده، چند روز بعد، میبینه که تمام حسابش رو خالی کردن. حالا شانس آورده بود که خیلی توی حسابش نبوده.» من هم گفتم: «درسته، اینم یکی دیگه از راههای کلاهبرداریه. یه ایمیل جعلی و تقلبی میفرستن و کاربر هم بیتوجه به اینکه ایمیل صحت داره یا نه، مشخصات کامل رو میفرسته. البته این رو هم بگم که ظاهر سایت رو کاملاً مثه صفحهی اصلی بانک میسازن تا مشتریا شک نکنن؛ ولی اگه به نوار آدرس توجه کنن، همونطور که به فرزانه گفتم، متوجه میشن جعلیه یا اصلی.»
سارینا به طرفمان آمد: «بابا چرا نمییاید سر کلاس؟ چند دیقه است که کلاس شروع شده.» به ساعتم نگاه کردم: «آخ! آخ! ما اصلاً حواسمون نبود که کلاسم داریم. خیلی گرم صحبت شده بودیم.» باسرعت بلند شدیم و داشتیم میرفتیم که صدای سارینا، ما را نگه داشت: «نرید عزیز من، نرید. کلاس تعطیله. خانم اسکندری تشریف نیاوردن. هیچخبری هم ندادن که چرا دیر کردن.»
دوباره برگشتیم و روی نیمکتها نشستیم. در آن هوای نسبتاً سرد، آفتاب بیحال میچسبید. کمی هم خوشحال شدیم. یاد دوران مدرسه افتادم. آنموقع هم، وقتی معلم نمیآمد و کلاس تعطیل میشد، چهقدر خوشحال میشدیم. اگر وسط زنگ بود، هجوم میبردیم به حیاط و مشغول بازی میشدیم و جای آنهایی را که زنگ ورزششان بود، تنگ میکردیم؛ و اگر زنگ آخر بود، با شادی بیشتر به خانه میرفتیم و صد البته با بازیگوشی بیشتر از روزهای قبل. الآن هم، چون ساعتِ وسط بود مجبور بودیم تا جلسهی بعدی، وقتمان را تلف کنیم. سارینا حوصلهی نشستن کنار ما را نداشت. بلند شد و رفت.
به منیژه و فرزانه اشاره کردم: «بچهها! هفتهی قبل تو یه مجله خوندم که پارسال، یه جوون با کلاهبرداری از طریق انتقال پول، میلیونها تومن پول بهجیب زده بود. بعد از دستگیری گفته بود: «مدتی قبل، یه ایمیل از خارج کشور برام اومد که در اون نوشته شده بود، برندهی چندهزار دلار شدم. وقتی پیگیر شدم، فهمیدم که این ایمیل، یه ترفنده برا کلاهبرداری و کسی که اون رو فرستاده، میخواسته منو فریب بده. همونجا بود که این فکر به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم با این شگرد از بقیه کلاهبرداری کنم. این بود که چندین آدرس الکترونیک رو شناسایی کردم و برای همهشون ایمیلی فرستادم که در اون نوشته شده بود، شما برندهی خوششانس، پنجهزار دلار برنده شدهاید. از اونجا که خیلی از طعمههام از دنیای اینترنت، اطلاعات کافی نداشتند، خیلی راحت فریبم رو میخوردن و همهی اطلاعاتی رو که برای ورود به حسابشون لازم داشتم، بهم میدادن. منم برای اینکه شناسایی نشم با ورود به حساب اونها، خریدهای اینترنتی میکردم؛ اما هیچوقت فکر نمیکردم پلیس بتونه منو پیدا کنه.» اون فقط در یهبار تونسته بود هفتمیلیون تومن از حساب یکی سرقت کنه.»
فرزانه گفت: «جالبهها! این دنیای مجازی هم چه دردسرا داره. آدم فکر نمیکنه که فضای مجازی هم خطر داشته باشه.» گفتم: «آره، واقعاً همینه؛ ولی خب ما باید خیلی بیشتر مواظب باشیم. من توی کافینت به کسایی که میخوان تو اینترنت خرید کنن، همیشه هشدار میدم که تا میتونید این کارو تو کافینتها انجام ندین؛ ولی اگه انجام دادین، حتماً برا وارد کردن رمز کارت از صفحهکلید مجازی استفاده کنین و برا امنیت بیشتر، بهتره که بعد از وارد کردن قسمتی از رمز، به صفحهی دیگهای، مثه دفتر یادداشت یا ورد برین و با تایپ چند کاراکتر، دوباره به صفحهی رمز برگردین و بقیهی رمز رو تایپ کنین، تا رمزتون قابل شناسایی نباشه. بعد از تموم شدن کارِتون، حتماً به یه خودپرداز برین و رمز دوم کارتتون رو عوض کنین. من خودم هیچوقت فایل پیوستی ایمیلی رو که فرستندهشو نمیشناسم، باز نمیکنم، چون شاید حاوی ویروس، پیامهای فیشینگ یا چیزای دیگهای باشه؛ حتی اگه ایمیل بهظاهر از طرف دوستان، خانواده یا همکارام باشه، بازم فایل پیوست رو باز نمیکنم. فقط وقتی با خیال راحت فایل رو باز میکنم که از هویت فرستنده مطمئنم و قبلاً با اون ایمیل رد و بدل کردم، به اون زنگ زدم یا یه پیامک برام فرستاده.»
سارینا داشت باعجله بهطرفمان میآمد و تقریباً داشت میدوید. داد زد: «بچهها! میدونین چی شده، خانم اسکندری تو راه دانشگاه، توی اتوبان تصادف کرده و انگار حالشم خیلی خوب نیست. اینو همسرش اطلاع داده و گفته الآن تو اورژانسه. من که حتماً بعد از کلاس، برا عیادتش میرم اگه شما هم میاید، باهم بریم.»