آن‌چه در جامعه‌ی امروزی بسیار مشهود است گونه‌ای تغییر شکل و محتوا در ساختار خانواده‌ی ایرانی است. تفکر زن به‌عنوان محور خانواده در روند این تغییر مؤثر بوده است. زن امروز با دیروز تفاوت کرده و این‌که تفاوت ایجاد شده تا چه حد بر شکل‌گیری فضای جامعه‌ی ما اثر گذاشته است، مقوله‌ای است که نیازمند تحلیل فراوان است. در جامعه‌ی اسلامی که تفکر دینی بر آن قالب است، تا چه حد توانسته‌ایم الگوی زن ایرانی- اسلامی را پرورش داده و به جهان عرضه کنیم؟ در تفکرهای دینی ما زن ارزش والایی دارد و این ارزش‌مندی به او هویت و قدرت درونی می‌دهد که به کمک آن می‌تواند خود، خانواده و جامعه را اداره کند. هرچه‌قدر از این الگو دورتر می‌شویم آسیب‌ها و معضل‌های خانوادگی، تربیتی و اجتماعی بیش‌تر رشد می‌کنند و مانند قارچ‌های سمی در گوشه و کنار زندگی امروز ما دیده می‌شوند.

جهان امروز به‌واقع جهان ارتباطات است؛ اما ابزار متفاوت ارتباطی می‌تواند در خروجی مورد نظر، اثر شگفت‌انگیزی داشته باشد. یکی از مهم‌ترین این ابزار رسانه‌هاست. تأثیر رسانه‌ علی‌الخصوص سینما و تلویزیون بر تفکر عمومی در همه‌ی جوامع، امری انکارناپذیر است. صنعت سینما از ابزارهای بسیار کارآمد در ارتباط‌گیری با دیگران است. فیلم‌ساز با عناصر بصری و صوتی، مقصودش را به مخاطب رسانده و ‌گاه او را آن‌چنان مرعوب هنر جادویی خود می‌کند که خود را در فضای فیلم احساس کرده و حس هم‌ذات‌پنداری در او به‌‌وجود می‌آید.

هالیوود با هزینه‌های سرسام‌آور و برنامه‌ریزی‌های درازمدت همه‌ی تلاش خود را در اشاعه‌ی فرهنگ و تفکرهای ضدارزشی‌اش به‌کار برده است. آن‌چه غرب از زن تصویر می‌کند یا یک موجود بی‌هویت و ابزار دست مردان برای خوش‌گذرانی است که مانند کالایی او را در معرض سوءاستفاده‌های جنسی و مالی خویش قرار داده‌اند و یا موجودی ابرمرد که در فیلم‌ها با تکنیک‌ها و اداهای مردانه ظاهر شده و هیچ هویت زنانه‌ای ندارد. این گرفتن هویت زنانه همراه با تزریق الگوی یک زن نو و امروزی برای جوامع غیر غربی مانند جامعه‌ی ما خطرهای بسیاری داشته و دارد. نقش مادری و همسری که عمده‌ی وجود و عواطف زن را شکل می‌دهد در این آثار بسیار کم‌رنگ است. «جوانا فرانسیس» نویسنده‌ی آمریکایی خطاب به زنان مسلمان می‌گوید: «هرچیزی که از هالیوود می‌بینی مشتی دروغ است. تحریف است. آن‌ها روابط نامشروع را تحت عنوان سرگرمی بی‌ضرر جلوه می‌دهند. برای این‌که هدف آن‌ها انهدام اساس اخلاق جوامعی است که تشعشع‌ها و امواج برنامه‌های سمّی‌شان را برای آنان مخابره می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند خانواده‌های شما را از بین ببرند و شما را متقاعد کنند که فرزند کم‌تری داشته باشید. آن‌ها با جلوه دادن ازدواج به‌عنوان شکلی از بردگی، مادری به‌عنوان نفرین و باحیا بودن و پاک بودن به‌عنوان عقب‌افتادگی چنین می‌کنند»(فرانسیس، ص56).

سینمای ایران پس از انقلاب روند روبه‌رشد خود را طی کرده و تاکنون آثار ارزش‌مند بسیاری در این عرصه تهیه شده است. می‌توان گفت به‌واقع سینمای ایران یک‌تنه سعی در مقابله با سینمای جهان را داشته و با فیلم‌های ارزشی و عاری از عناصر معمول جذب تماشاگر که‌‌ همان برهنگی باشد، گام بزرگی را در این مسیر برداشته ‌است؛ اما آیا از نظر الگوسازی برای زن ایرانی- اسلامی در آثار سینمایی خود موفق بوده‌ایم؟ الگویی که بتواند به مقابله با الگوی بیمارگونه‌ی غرب بپردازد؟

سینمای زن‌محور در واقع بیش‌ترین نمود را در آثار فیلم‌سازان زن داشته است. واضح است که یک فیلم‌ساز زن دغدغه‌های هم‌جنس خود را بهتر می‌شناسد و موشکافانه‌تر به‌بررسی این دغدغه‌ها می‌پردازد. پس از انقلاب مثلث فیلم‌سازان زن شامل: پوران درخشنده، رخشان بنی‌اعتماد و تهمینه میلانی با موفقیت چشم‌گیری به ساخت فیلم در زمینه‌ها و محورهای مختلف پرداختند که محور اصلی اکثر این فیلم‌ها زنان و کودکان بودند.

در یک نگاه نقادانه به کارنامه‌ی کاری این فیلم‌سازان مطرح، تا حدودی نقاط اشتراکی در میان آثار آن‌ها مشهود است؛ هرچند آن‌ها را می‌توان با شاخصه‌های خاص هر یک شناخت.

پوران درخشنده، یک آسیب‌شناس اجتماعی

«درخشنده» بیش‌تر روی آسیب‌های اجتماعی که با مناسبت‌های خانوادگی نیز در ارتباط هستند تأکید کرده است. او کار خود را با فیلم «رابطه» شروع کرد و از‌‌ همان آغاز کار نشان داد که دغدغه‌ی اصلی‌اش رابطه‌ی نسل نوجوان و جوان با خانواده و اجتماع است.

در ادامه، فیلم تحسین شده‌ی «پرنده‌ی کوچک خوش‌بختی» نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. «عبور از غبار» به مسئله‌ی فقر و آموزش و عشق در نهاد خانواده نظر دارد، «زمان از دست رفته» به ناباروری می‌پردازد، «عشق بدون مرز» آفت‌های خشونت‌ورزی را در جوامع معاصر و آسیبی که به‌کودکان از این راه وارد می‌آید، ترسیم می‌کند و «شمعی در باد» بحث اعتیاد به‌ مخدرها به‌ویژه مواد مدرن مثل اکستازی و... را پیش می‌کشد و در «رؤیای خیس» مسئله‌ی بحران بلوغ و اقتضاهای آن موضوع اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد.

پرجنجال‌ترین و اثرگذار‌ترین فیلم «درخشنده» آخرین کار اوست. فیلم «هیس! دختر‌ها فریاد نمی‌زنند» از جمله آثاری است که به خط قرمز‌ها پرداخته است. این فیلم تا حدودی ساختارشکنانه است و به‌موضوعی می‌پردازد که در جوامع امروزی متأسفانه بسیار مشهود است. موضوع سوءاستفاده‌ی جنسی از کودکان از معضل‌های خاموش جامعه است. «درخشنده» کارگردانی دغدغه‌مند است که در پی حل مشکل‌های جامعه است. در تمام آثار وی زن تا حدودی الگوی سنتی خود را حفظ کرده حتی با ظاهر امروزی‌اش تفکرش از حد و مرز تعریف شده‌اش نگذشته و حتی ظاهرش نیز.

رخشان بنی‌اعتماد، خالق شخصیت‌های ماندگار

«رخشان بنی‌اعتماد» کارگردانی است که به‌واقع انتخاب سوژه‌ها و پرورش آن‌ها در قالب شخصیت‌هایش بسیار هدف‌مند و زیرکانه است. او بیش‌تر به مطرح کردن مشکل‌های اجتماعی با پررنگ کردن نقش زنان در آن‌ها پرداخته است. رسیدن به یک حس زنانه‌ی ناب در آثار «بنی‌اعتماد» مشهود است، هرچند از نظر ظاهری بعضی آثار این فیلم‌ساز زن‌محور نیست. مثلاً در فیلم «زیر پوست شهر» یا «روسری آبی» شخصیت اصلی داستان مرد‌ها هستند؛ اما زن‌های داستان چه در نقش مادر و خواهر در «زیر پوست شهر» و چه در نقش همسر دوم در «روسری آبی» با شخصیت اصلی داستان پیوند خورده‌اند و چه بسا از شخصیت اول فیلم در ذهن بیننده ماندگارتر شده‌اند.

زنان در پیکربندی این فیلم‌ها اکثراً نقش اساسی دارند. پرداختن به روابط بین همسری در این آثار معمولاً مشهود است. شخصیت زنان آثار وی محکم و استوار هستند و در مقابل مشکل، مردانه می‌ایستند و خم به ابرو نمی‌آورند. هرچند عشق در تمام قصه‌های «بنی‌اعتماد» زنده و پویا است؛ اما معمولاً این مرد قصه است که عاشق‌ می‌شود. زن در مقابلش عاقلانه انتخاب می‌کند. در فیلم «‌روسری آبی» یا «خون بازی» یا «بانوی اردیبهشت» می‌توانیم این تقابل احساس و عقل را مشاهده کنیم. حتی در فیلم «نرگس» عشق آفاق به عادل بیش‌تر در بستر شرایط به‌وجود آمده است و نوعی دل‌بستگی و نیاز است، نه صرفاً عشق.

«بنی‌اعتماد» مانند معماری، شخصیت‌های فیلمش را با یک نقشه‌ی حساب شده کنار هم می‌چیند. شخصیت‌های زن حاشیه‌ای هم به اندازه‌ی کافی تأثیر‌گذار هستند و نمی‌توان آن‌ها را کنار گذاشت؛ حتی اگر تنها در یک سکانس دیده شده باشند؛ یعنی این زنان حاشیه‌ای هر یک نشان‌گر طیف وسیعی از جامعه هستند و در مقابل دوربین لحظه‌ای فرصت خودنمایی یافته‌اند که تلنگری باشند برای ذهن تماشاگر. زنان در فیلم‌های «بنی‌اعتماد» تا حدودی توانسته‌اند جایگاه الگویی خود را در جامعه بازیابند. می‌توان گفت این فیلم‌ساز تا حدودی توانسته پیوند بین زن سنتی و مدرن را مدیریت کند و به‌الگویی از زن امروزی برسد. به‌خصوص الگوی مادری در فیلم «خون بازی»، «زیر پوست شهر»، «بانوی اردیبهشت» و اوج عشق مادری در «گیلانه».

تهمینه میلانی، فمینیست ایرانی

«میلانی» سومین فیلم‌سازی است که زن‌مدارانه‌ترین فیلم‌ها را در کارنامه‌ی کاری خود دارد. او که خود را یک فمینیست ایرانی می‌نامد، سعی در نشان دادن حقوق برابر میان زنان و مردان را داشته و در بسیاری از آثارش از این نیز فرا‌تر رفته است. در فیلم‌های اولیه‌ی او زن مورد ظلم و ستم مرد‌ها و تبعیض آشکارا قرار دارد. در «دیگه چه خبر؟» این عصیان و سرکشی از زبان یک دختر جوان که می‌خواهد از زیر بار سنت‌های به‌ظاهر غلط خانواده بیرون بیاید بار‌ها و بار‌ها گفته می‌شود. تفاوت‌های بین زن و مرد، بار‌ها در فیلم‌های میلانی به‌سخره گرفته می‌شود. تفاوت‌هایی که مشهود است و بار‌ها در قرآن و احادیث و کتب روان‌شناسی به آن‌ها اشاره شده است. موج فمینیستی که در دهه‌ی شصت در غرب به‌حرکت درآمد و اوج گرفت خروجی‌ای جز از هم‌پاشیدگی خانواده‌ها و معضل‌ها و آسیب‌های پس از آن نداشت. حال، روشن‌فکران جامعه‌ی ما با یک رونویس بچه‌گانه از آن تفکر، قصد ارائه‌ی تصویری تازه از فمینیسم را دارند. «میلانی» با استعدادش در فیلم‌سازی، انتخاب سوژه‌های خاص و جنجال برانگیز و استفاده از چهره‌های مطرح، مخاطب را پای فیلمش می‌کشاند و در ‌‌نهایت با زیربنای زن سالاری و فمینیستی تفکر غالب خود را بر تماشاگر تحمیل می‌کند. سوژه‌هایی مثل «واکنش پنجم» با سوژه‌ی حضانت فرزند و یا ازدواج تحمیلی در «دو زن». اکثر مواقع نیز به شعارزدگی دچار می‌شود. مثلاً در فیلم «زن زیادی» که در سکانس پایانی مرد‌ها را در هرنقشی چه پدر چه برادر و یا همسر موجب بدبختی زنان می‌داند.

فیلم «آتش بس» این به‌اصطلاح برابری میان زن و مرد را به شکل فیزیکی و عمل و عکس‌العمل به‌تصویر کشیده و «تسویه حساب» اوج تفکر فمینیستی میلانی را نشان می‌دهد. «تسویه حساب» به‌گونه‌ای سرکشی زنان علیه جامعه‌ی مردان است. فیلمی کاملاً ضدمرد و زن‌مدارانه که موجب انتقاد تند بسیاری از مخاطبین شد. این نگاه تند و تیز توانسته کاملاً تفکر غالب «میلانی» را نمایش دهد. به‌هرحال، آن‌چه در آثار این فیلم‌ساز مشهود است تأثیرگذاری نهایی آن بر مخاطب علی‌الخصوص زنان جامعه است. تأثیری که مطمئناً حس مرد‌ستیزی و مورد ظلم واقع‌شدن را القا می‌کند. انگار در اکثر این آثار یک دعوت همگانی به‌سوی مردستیزی مدنظر است.

فیلم‌ساز زن ما باید بداند که فیلمش به‌نوعی در روند شکل‌گیری جامعه‌ی فردایش اثرگذار است. پس هرچه بیش‌تر و هوشیارانه‌تر به جوانب و لایه‌های زیرین اثرش بپردازد خروجی کارش ارزشی‌تر و ماندگار‌تر خواهد بود. در سال‌های اخیر زنان بیش‌تری به فیلم‌سازی روی آورده‌اند. امید است در آثار این فیلم‌سازان جوان بتوان نقش ارزش‌های ایرانی- اسلامی را مشاهده کرد و کشور را به رشد و تعالی رساند؛ چراکه زنان زیربنای ارزشی خانواده و جامعه‌اند و هدف‌مند کردن تفکر و هویت آنان می‌تواند نجات‌بخش کل جامعه باشد. یک فیلم‌ساز زن دغدغه‌مند می‌تواند قدم کوچکی را در رساندن جامعه به‌سوی آرمان‌شهر بردارد.

منبع:

- فرانسیس، جوانا، «حجاب چیزی که تو را تو کرده است»، فصل‌نامه‌ی طنین اندیشه، شماره‌ی سیزدهم.