هنر اسلامی کرامت زن را حفظ می‌کند

نویسنده


بررسی جایگاه زن در هنر مدرن و هنر اسلامی

اشاره

مواجهه‌ی تمدن اسلامی- ایرانی با تمدن مدرن غربی پرسش های متعددی فراروی اندیشمندان حاضر در گستره‌ی تمدنی اسلامی- ایرانی نهاد. از جمله این پرسش ها جایگاه انسان و نقش آن در ساخت جامعه است. در این میان، هنر که بُعد معنوی تمدن ها و جلوه گر تحول‌های درونی آن هاست، معیار مناسبی برای سنجش جایگاه و نقش انسان در آن تمدن هاست.

این مقاله برآن است تا به مقوله‌ی جایگاه زن در هنر برآمده از مدرنیته و جایگاه زن در هنر اسلامی بپردازد و تفاوت های موجود در این دو دیدگاه را بررسی کند. در هنر مدرن به‌دلایل مختلفی نظیر مؤلفه های مدرنیته و روی‌کردهای متأثر از آن، زن نیز همانند سایر ارزش های دیگر موجود در جامعه، جایگاه و نقشی متفاوت به‌خود می گیرد و با توجه به گفتمان حاکم بر مدرنیته نهایتاً حالت شی ءگونه و ابزارگونه به‌خود می گیرد. در هنر اسلامی، که متأثر از روی‌کرد تعالی گرا در دیدگاه اسلامی است و فلسفه‌ی اصلی آن تعالی و کمال است، زن نیز به‌سمت تکامل سوق می یابد و از حالت ابزارگونه خارج می شود. لازم به‌ذکر است که به‌طور کلی رابطه میان زن و هنر از سه منظر قابل طرح است: زن به‌مثابه‌ی خالق آثار هنری؛ زن به‌مثابه‌ی ناظر و مخاطب آثار هنری؛ و نهایتاً زن به‌عنوان موضوع و نماد در آثار هنری که در این مقاله به زن از منظر سوم یعنی به‌عنوان موضوع در آثار هنری مدرن و اسلامی پرداخته می شود و این دو روی‌کرد به لحاظ مبانی مورد مقایسه قرار می گیرد.

ابتدا با ارائه‌ی تحلیلی گفتمانی و تمدنی از دو حوزه‌ی تمدنی- اسلامی و مدرن تلاش می شود تا مبانی فرانظری حاکم بر هنر تشریح شود و سپس بر اساس این بخش نظری به‌طور اجمالی به‌بررسی جایگاه زن در هنر مدرن و اسلامی پرداخته می شود.

تحلیل گفتمانی هنراسلامی و هنر مدرن

میان هنر و بافت تمدنی رابطه‌ی مستقیمی وجود دارد و نمی توان هنر را خارج از بافتی که در آن شکل گرفته است تفسیر کرد. به‌دیگر بیان، باید گفتمان و زمینه ای که هنر در آن به‌عرصه‌ی ظهور رسیده است را موشکافی کرد تا بتوان به‌رموز نهفته در آن دست یافت؛ زیرا هنر ظهور و تجلی استعدادهای فطری و زیبایی‌طلب انسان است. به دیگر بیان، هنر مخلوق و محصول انسان است. از سویـی دیگر، فکـر و خیال هنرمند که منشأ اصلی خلق اثر هنری است نیز تحت تأثیر نوع جهان بینی هنرمند و نگرش و روی‌کرد اوست و این جهان‌بینی بازتابی است از گفتمانی که در آن زیسته است(بلخاری، 179-171). به‌گفته‌ی «سیدحسین نصر» (11-14) هرتمدنی دارای یک ایده‌ی هدایت گر است که تمامی ارکان و اجزای آن تمدن را مدیریت می کند و برون‌دادهای مادی و معنوی آن تمدن بر اساس آن ایده‌ی هدایت گر شکل می گیرد. این ایده‌ی هدایت گر ممکن است دینی، عرفانی و ملکوتی باشد یا عرفی و زمینی (سکولار)؛ و از سویی می تواند در تجربه‌های تاریخی یک ملت که نهایتاً هویت آن فرد و جامعه را می سازد ریشه داشته باشد. به‌دیگر بیان، این هویت تمدنی امری ثابت و ایستا نیست؛ بلکه عَصری و پویا است؛ یعنی بسته به‌تحول‌های درونی جامعه و تعامل آن با سایر جوامع و حوزه‌های تمدنی در دوره‌های مختلف دست‌خوش تغییر می کند. به‌عنوان مثال، هنر اسلامی که شعر عرب جاهلی معرف آن بود پس از آشنایی با حوزه‌های تمدنی ایران و هند و روم، سایر شاخه های هنری نظیر نگارگری، مینیاتور، سفال، خطاطی و... با جرح و تعدیل هایی به آن افزوده شد؛ اما ایده‌ی هدایت گر این هنر، شریعت اسلامی و مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی آن بود. هستی شناسی اسلامی که بر محوریت توحید شکل می گیرد، در سوگیری های هنر اسلامی دخالت تام و تمامی دارد و الهام‌های هنرمند مسلمان در راستای تحقق آن است.

به‌همین نحو، هنر مدرن نیز محصول تحول‌های اروپاست که از رنسانس و عصر روشنگری آغاز شد و پس از گذراندن دوره های مختلف به مدرنیته رسید و فرایند تکامل آن هم‌چنان در قالب های جدیدی نظیر پساساختارگرایی و پست مدرنیسم ادامه دارد. مدرنیته در تمامی زمینه ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ها - فرهنگی، اجتماعی، هنری و...- خواستار گذار از گذشته بود و به‌همین دلیل، این گفتمان توانست فلسفه، هنر، ادبیات، و تکنولوژی خاص خود را خلق کند (Abrams, 202) ؛ زیرا مدرنیته، هویتی جدید و خاص به انسان مدرن در قلمرو اجتماعی عطا کرده که او را از انسان سنتی و پیشامدرن متمایز ساخت(امیدی و سبحانی، 352). هنر مدرن، برآمده از گفتمان مدرنیته است و مؤلفه ها و شاخصه‎های آن را متجلی می کند. این مؤلفه ها به‌طور خلاصه عبارت است از: سکولاریسم، خِردگرایی، اومانیسم، و فردگرایی. سکولاریسم، دین را از ساحت اجتماعی حذف کرد و به‌تعبیری طبق این مؤلفه خداوند از زمین رانده شد و به قول نیچه خدا مُرد و عقل انسان جایگزین وحی الهی شد و نتیجه‌ی این تحول اومانیسم بود که به انسان ماهیتی خداگونه داد و فرد را در نقطه‌ی کانونی هستی قرار داد. با اتخاذ چنین مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی ای بود که رفته رفته نهیلیسم (پوچ‌گرایی) و بی اعتقادی به مبدأ و معاد پررنگ شد و همین امر سبب شد که همه چیز تنها به‌همین دنیا ختم شود و اصالت لذت و سودگردایی و در پی آن، مادی گرایی جایگزین باور به پاداش های آخروی شود.

در این فضا هنر مدرن، که بر آمده از مدرنیته‌ی غربی و مبتنی بر هستی‌شناسی سکولار است تحت تأثیر این گفتمان قرار گرفت و بدیهی است که هنرمندی که در این گفتمان زیسته و جهان بینی و هویت خود را از این فضا اقتباس کرده، در آثار خود نیز این مؤلفه ها را بازتاب می دهد. در هردو روی‌کرد (اسلامی و مدرن) به مقوله‌ی هنر و تمامی زیر مجموعه های آن زن جایگاه متفاوتی یافت و بر اساس ایده‌ی هدایت گر تمدنی زن به‌عنوان یک موضوع در هنر جایگاه خاصی یافت که در بخش بعدی مقاله به آن پرداخته می شود.

هنر اسلامی و جایگاه زن در آن

همان‌گونه که ذکر شد گفتمانی که هنر در آن شکل می گیرد بر نوع نگاه هنرمند تأثیرگذار است. از این رو در جوامعی که دین به‌عنوان یکی از منابع هویت‌بخش ایفای نقش می‎کند، هنر نیز تحت تأثیر آن قرار دارد و دین و هنر با یک‌دیگر در هم آمیخته هستند و ما شاهد مقوله ای به نام هنردینی هستیم و در مقابل، در جوامعی نظیر جوامع غربی که گفتمان حاکم بر آن‌ها قائل به جدایی دین از عرصه‌ی اجتماعی است و جزء منابع هویت‌بخش آن جامعه به‌حساب نمی‌آید، تقابل میان هنر و دین را شاهد هستیم. در غرب، به‌خصوص از رنسانس به بعد، ما شاهد گسست دین از هنر هستیم و با هنر سکولار روبه رو می شویم. در واقع، با ظهور پدیده‌ی مدرنیته و ترویج مؤلفه ها و کارکردهای آن این ایده به‌وجود آمد که دین و هنر هم از لحاظ بنیان های اصلی و هم از لحاظ رویارویی با مقوله های مختلف، با هم تفاوت دارند(بهشتی، 252-253).

در تعریف از هنر دینی می توان این‌گونه گفت که هنر دینی، هنری است که در آن هنرمند بر مبنای نوع جهان بینی و نگرش خود به‌مقوله هایی نظیر انسان، طبیعت، و خدا و هم‌چنین با حرکت در قلمرو زیباشناسی و هنر اثر خویش را خلق می کند(بهشتی، 255). هنر دینی هنری است که می تواند با مقوله ای به نام زیبایی ارتباط پیدا کند و هم‌چنین می تواند برداشتی را که فرد در رویارویی با مواردی که از نظر او والاست را در خودش منعکس کند و به آن معنا و مفهوم ببخشد(بهشتی، 256). به‌تعبیری دیگر، می توان گفت که رابطه ای دوسویه بین دین و هنر وجود دارد؛ یعنی از طرفی دین می تواند باعث رشد و تعالی هنر شود و از طرفی دیگر، هنر می تواند ارزش ها و مبانی دینی را بازتاب دهد. مبانی هستی شناسی هنر اسلامی بر اساس منابع دینی تعیین می شود و بایدها و نبایدهای حضور زن به‌عنوان موضوع هنر را در این چارچوبه مشخص می کنند.

نخستین مسئله ای که در هنر اسلامی در باب زن مطرح است مسئله‌ی تکریم زن به‌عنوان یک انسان است. خداوند در آیه‌ی 70 سوره‌ی اسرا می فرماید: «ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم». این تکریم عمومیت دارد و شامل تمامی فرزندان آدم است. در این‌جا ذکر این امر حائز اهمیت است که در روی‌کرد اسلامی، جنسیت برای زن یک عَرَض به‌حساب می‌آید و زن در مقام نخست، یک انسان است و شایسته‌ی کرامتی که خداوند از بدو خلقت برای انسان مفروض دانسته است؛ لذا این امر سبب می شود که در هنر اسلامی اساساً به‌زن با التفات به کرامت الهی برای انسان و نیز بنا به ‌خصوصیت‌های دیگری که این عَرَض برای زن به‌ارمغان می آورد توجه شود. از جمله این صفت‌ها که در هنر اسلامی برای زن تجلی پیدا می کند این است که زن با رسالتی اجتماعیِ برآمده از قرآن در این عرصه حضور می یابد؛ و آن رسالت به ارمغان آوردن «سکینه» برای مرد است. به دیگر بیان، بر اساس روی‌کرد اسلامی، زن نماد و مظهر آرامش است(روم/21). هم‌چنین بر اساس این آیه، مرد تنها از یک رهگذر به آرامش می رسد و آن هم تعامل با زن است که ثمره‌ی آن تکامل هر دو جنس (مرد و زن) است. به‌دیگر بیان، در ادبیات اسلامی که تکامل انسان ها مدنظر است؛ زن و مرد به مثابه‌ی دو نیمه‌ی یک‌دیگرند و تنها از رهگذر هم به تکامل می رسد.

اساساً هنر دینی بر این مبنا بنیان نهاده شده است که انسان در عالم ماده متوقف نشود؛ بلکه هنر دینی باید پلی باشد برای عبور انسان از دنیای فانی و خاکی به عالم معنا و والا(رک: تقی‌زاده). بر این اساس، نوع نگرشی که هنرمندان اسلامی با این طرز تفکر به زن دارند برخلاف نوع دیدگاه هنرمندان غربی نگاهی عَرَضیِ مبتنی بر جنسیت نیست؛ بلکه به‌جنبه‌ی معنوی زن‌ها ارج می نهد. البته بیان این نکته ضرورت دارد که در این دسته از آثار، زن به‌عنوان نمادی از عشق مطرح می شود؛ اما برخلاف هنرهای برآمده از تفکر غربی مدرنیته در این‌جا مراد از عشق، عشق مجازی و نفسانی یعنی عشقی که فقط نفسانیت‌ها را پرورش می دهد و به شهوت‌های نفسانی دامن می زند، نیست. زن در هنر اسلامی به‌مثابه‌ی ابزاری برای به‌تصویر کشیدن هوس و شهوت معرفی نمی شود؛ بلکه دارای منزلت می شود. به‌عبارت دیگر، با ظهور اسلام در جامعه ای که انسانیت زن را نادیده می گرفته و حضور و وجود زن را تحقیر می کرده، تغییری در نگرش به زن ایجاد شد و هویت و انسانیت او برای اولین بار مورد توجه قرار گرفت و وجود او امری قدسی به‌شمار آمد و از آن‌جایی که نگاه به زن متأثر و مبتنی بر نگرش و گفتمان حاکم بر آن است، زن نیز در هنر اسلامی همراه با جایگاه و منزلت اجتماعی خود معرفی می شود؛ گاه به‌مثابه‌ی یک دختر، گاه به‌مثابه‌ی یک همسر، گاه به مثابه‌ی یک مادر و سایر نقش‌هایی که زن امروز در جامع می‌تواند بر عهده بگیرد. نمونه ای دیگر از این تغییر نگرش را می توان در روی‌کرد به‌زن قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مشاهده کرد. تا قبل از انقلاب ماهیت انسانی زن نادیده گرفته می شد و زن نه‌تنها با بعد انسانی خویش در عرصه‌ی اجتماعی حضور نداشت؛ بلکه در قلمرو خصوصی و خانواده نیز موجودی حقیر به‌شمار می رفت و با القابی نظیر «ضعیفه» مورد خطاب قرار می گرفت.

هنر مدرن و جایگاه زن در آن

همان‌گونه که گذشت، هنر مدرن ریشه در مبانی فرانظری مدرنیته دارد که در آن تلاش شده است تا جهان را تبدیل به بهشتی زمینی کند و انسان مالک و خدای این بهشت شود. جهان سکولار فرهنگ و هنر مخصوص به‌خود را خلق کرد. در این جهان سکولار، به‌تبع تحول‌هایی که در آن رخ داد تلاش بر این بود تا زن نیز از کنج عزلت، و نفر دوم بودن خارج شود؛ اما ذات زن که انسانیت وی بود، فدای عَرَض وی، یعنی جنسیت شد و آن‌چه که در جهان مدرن در آثار هنری به‌نمایش گذاشته شد همین عَرَض زنانه بود که به‌زن حالتی شیء گونه داد و زن را از ساحت انسانیت خارج ساخت و در کنار کالاهای مصرفی برای مردان در بهشت مدرنیته قرار داد. برای اثبات این امر، چندان نیاز به اقامه نظریه و دلیل و برهان نیست. مطالعه‌ی سطحی هنرهای مدرن غربی به‌آسانی این امر را اثبات می کند. زن در سینمای امروز غربی که هالیوود عالی ترین سطح آن است چه رتبه و جایگاهی دارد؟ حتی هنرمندترین زنان این عرصه تنها به مدد زنانگی و عَرَض خود بقا و دوام خود در این عرصه را تضمین میکند. با افول زیبایی ظاهری و تضعیف سیگنال های جنسی زن، از نقش‌آفرینی در این عرصه باز خواهد ماند و دیگر در این هنر جایگاهی نخواهد داشت.

کاربست مؤلفه های مدرنیته در هنر مدرن بدین نحو است که هنر مدرن زن را بر اساس مؤلفه هایی که در بخش قبل ذکر شد، جلوه می دهد. خِردگرایی سبب می شود که انتخاب ها بر مبنی هزینه و فایده انجام پذیرد و بر این اساس، هنگامی که زن وارد مقوله‌ی هنری می شود و به‌عنوان موضوع مطرح می شود به‌نوعی از او استفاده می شود که با کم‌ترین هزینه، بیش‌ترین فایده و بهره را برای تولیدکننده‌ی اثر هنری داشته باشد و این امر در بسیاری از عرصه های هنریِ هنر مدرن از نقاشی گرفته تا سینما مشهود است و زن در تمام این آثار، انسانیتش حذف و جسمانیتش برجسته می شود و تنها چیزی که در این میان نصیب زن می شود هتک حرمت به انسانیت و کرامت زن است و از آن‌جایی که هنر نیز جدا از دیدگاه مادی گرای حاکم بر جامعه نیست؛ بنابراین، به ابزاری برای نیل هرچه بهتر به این هدف تبدیل می شود و جسمانیت زن ابزاری می شود در دست هنر. از این رو، زن باید در هر لحظه و هر اپیزودی که ایفای نقش می کند، با جلوه‌گری متفاوتی حضور یابد.

کلام آخر

 تفاوت‌هایی که در دیدگاه مدرن و اسلامی نسبت به مقوله‌های مختلفی نظیر زن و نقش و جایگاه آن در جامعه وجود دارد باعث می شود که در هنر برخاسته از این دو روی‌کرد نیز شاهد تفاوت هایی نسبت به‌مقوله‌ی زن و جایگاه آن در هنر باشیم. دیدگاه هایی که نسبت به‌مقوله‌ی زن وجود دارد با توجه به گفتمان حاکم در هر فرهنگی شکل می گیرد و از این رو در فرهنگ هایی نظیر فرهنگ های غربی که گفتمان سکولار و مادی گرا در آن‌ها غالب است زن بیش‌تر به مثابه‌ی یک کالای لوکس مورد توجه قرار می گیرد و هرچه این کالا پرزرق و برق تر باشد بیش‌تر در عرصه‌ی اجتماعی وارد می شود و بدیهی است که در چنین نگرشی تنها جسمانیت زن مورد توجه قرار می گیرد، نه هویت او و در نتیجه، عزت و کرامت او پایمال می شود. و این در حالی است که در جوامعی که جهان‌بینی اسلامی و دینی دارند از آن‌جا که پای‌بند آموزه‏های دینی هستند به زن، ورای جسمانیت او نگاه می کنند و انسانیت و روحانیت او را ارج می نهند و در چنین نگاهی است که کرامت زن حفظ می شود. ظهور اسلام در جامعه‌ی عرب جاهلیت -که نه‌تنها برای زن ارزشی قائل نبود؛ بلکه او را همواره تحقیر می کرد و دختران را زنده به‌گور می کرد- و ارج نهادن مقام زن به‌عنوان یک انسان خود مبین این امر است که اسلام، نگاهی ساختارگرا به زن دارد و طرفدار انسان‌بودن زن است و از همین رو، مخالف تک بعدی بودن ماهیت زن است و انسانیت زن را در جسمانیت او خلاصه نمی کند. البته ذکر این نکته ضروری است که گرچه اسلام از طرفی موافق حضور زن در عرصه‌ی اجتماعی است؛ اما از سویی دیگر مخالف عرضه‌ی زن به‌منزله‌ی کالای جنسی و لوکس در عرصه‌ی اجتماعی است.

منابع:

قرآن کریم.

بلخاری،‌ حسن (1389)، «زن و هنر»، فصل‌نامه‌ی مطالعات راهبردی زنان، سال دوازدهم، شماره‌ی 47.

بهشتی، محمدرضا (1385)، «هنر دینی و هنر در خدمت دین از منظر زیبایی شناسی و فلسفه‌ی هنر»،‌ فصل‌نامه‌ی هنر، شماره‌ی 70.

تقی زاده، محمد (1380)، «بهره گیری دین از هنر: رابطه متقابل دین و هنر»، فصل‌نامه‌ی هنر دینی.

سبحانی، محمدتقی؛ امیدی، مهدی (1390)، «آیین عرفی: جستارهایی نظری در سکولاریسم»، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

Abrams, M.H. A Glossary of literary terms. New York: Cengage learning, 2005 .

Nasr, seyed hosyn; Civilizational dialogue and the Islamic world in: Al-aidrus, sayyid Mohammad ajmal Abdul razak, Islam hadhari; bridging tradition and modernity. International institute of thought and civilization (ISTAC), international Islamic university Malaysia, 2009.