نویسنده

این روزها با تماشای مجموعه‌‌های تلویزیونی و محصول‌های شبکه‌ی خانگی، علامت سؤالی بزرگ در ذهن اغلب مخاطبان شکل می‌گیرد. «چرا شخصیت‌های زن این آثار یا مادر فولاد‌زره هستند، یا فرشتگانی در لباس آدمیزاد و یا دلقک‌هایی بزک و دوزک‌کرده که قرار است موجبات ادخال سرور بینندگان را فراهم آورند!» اغلب خانم‌های ایرانی هنگام تماشای این مجموعه‌ها احساس می‌کنند به شعورشان توهین می‌شود. با توجه به ارتقای سطح سواد و معلومات زنان در سال‌های اخیر، به‌نظر می‌رسد سازندگان این مجموعه‌ها چندین گام عقب‌تر از شرایط روز جامعه هستند و برای مقابله با اثرهای مخرب سریال‌های ماهواره‌ای به چیزی جز تولید انبوه سریال‌های آبکی و بی‌محتوای وطنی-که اغلب آن‌ها نیز نسخه‌های کپی‌برداری شده از سریال‌های غربی است- نیندیشیده و متأسفانه کیفیت را فدای کمیت کرده‌اند و نتیجه‌ای که عایدشان شده با هدفی که برای خود تعریف کرده‌اند فرسنگ‌ها فاصله دارد.

 وقتی در میان انبوه مجموعه‌های ایرانی، به تعداد انگشت‌های یک دست هم شخصیت‌های زن قابل قبول و قابل تحمل وجود ‌ندارد، عجیب نیست که زنان از این گله‌مندند که تصویر ارائه شده از آن‌ها توهین‌آمیز، مخدوش و دور از واقعیت است. زن ایرانی در سریال‌های وطنی زنانی شبیه خودش را جست‌وجو می‌کند با دغدغه‌ها و روزمرگی‌هایی مشترک و نه نسخه‌ی ایرانیزه شده‌ی زنان کمرباریک و شیک سریال‌های ماهواره‌ای که بزرگ‌ترین دغدغه‌شان رابطه‌ی عشقی پنهانی و رنگ لاک ناخن‌شان است! وقتی سازندگان مجموعه‌های ایرانی در شبکه‌ی خانگی تنها هنرشان پوشانیدن یک شال بر سر یکی از همان عروسک‌های بزک کرده و رها کردن او وسط یک داستان مثلاً ایرانی است، چه توقعی دارند که مخاطب‌شان تماشای این مجموعه‌ها را به سریال‌های ماهواره‌ای ترجیح دهد؟ و مگر چه چیز جدیدی برای ارائه به او دارند؟  

با مروری بر مجموعه‌های تولید شده در شبکه‌ی خانگی (قلب یخی، قهوه‌ی تلخ، ویلای من و...) خواهیم دید که همه‌ی شخصیت‌های زن این مجموعه‌ها را می‌توان در یکی از سه گروه زیر جای داد.

گروه اول: زنان سبک ‌مغز و کوته ‌فکر

تقریباً تمامی شخصیت‌های زن مجموعه‌های طنز مهران مدیری در این گروه جای می‌گیرند. زنان در «قهوه‌ی تلخ» و «گنج مظفر» و... همان تیپ کلیشه‌ای و نخ‌نما شده‌ی مجموعه‌های قبلی کارگردان را تکرار کرده و یا در حال توطئه‌چینی هستند، یا در کار خاله زنک‌بازی و شوهریابی، کل‌کل‌های زنانه و به‌عبارتی نسخه‌ی طنز شخصیت‌های سریال «حریم سلطان»! زنانی که نظیر آن‌ها را در لوکیشن‌هایی معروف به «خانه‌ی قمر‌خانم»، در فیلم‌فارسی‌های قدیمی به‌وفور دیده‌ایم. همان‌ها که از صبح تا شب چادر به کمر، لب حوض ظرف می‌شستند و حیاط را جارو می‌زدند و تنها سرگرمی‌شان پرچانگی و غیبت بود و چاشنی زندگی‌شان دست به کمر زدن و دعوا و مرافعه با زنان همسایه... جای تأسف است که تصویری که آن زمان برای مخدوش کردن چهره‌ی زن سنتی ایرانی به خورد تماشاگر داده می‌شد، هنوز هم پس از گذشت سال‌ها از انقلاب اسلامی در مجموعه‌های تولید شده به شکل‌های مختلفی وجود دارد. (نگاه کنید به دور هم جمع شدن زن‌های درباری در «قهوه‌ی تلخ» و رد و بدل کردن اراجیفی که قرار است بیننده را به قهقهه بیندازد.) حتی در یکی از سکانس‌های «قلب یخی»، ویدا که مظهر یک زن مثلاً امروزی است پس از مدت‌ها به خانه‌ای که قبل از طلاق با همسرش در آن زندگی می‌کرده می‌رود. یک خانه‌ی قمر‌خانم تمام عیار که زن‌های چادری همسایه روی ایوانش نشسته و سبزی پاک می‌کنند و از نگاه‌های‌شان فضولی و خاله زنک‌بازی می‌بارد و صاحب‌خانه‌ی چادر به گردن و دست به کمرش هم که در شارلاتان بازی و پول‌پرستی روی همه‌ی صاحب‌خانه‌های فیلم‌فارسی‌های قدیمی را سفید کرده! تنها زنان چادری سریال که ظاهری به‌شدت دافعه برانگیز و مشمئز‌کننده‌ دارند. ویدا از این خانه‌ بیرون آمده، چادرش را برداشته، امروزی و مدرن شده و حالا صاحب یک مزون لباس پرزرق و برق است که تفاوت چندانی با همان خانه‌ی‌ قمر خانم ندارد و تنها تفاوتش سر و شکل ظاهری دختران بی‌مغز و سطحی‌نگر آن است که نهایت آمال و آرزوهای‌شان این است که روی استیج بروند و ادا و اطوار درآورند و به قول چیستا، عشوه‌ی الاغی تحویل ملت بدهند! دخترانی که مدام به هم می‌پرند و به جای چادر رنگی، شال و تورهای پرزرق و برق به‌سر دارند و به عوض ظرف شستن لب حوض، روی استیجی رویایی وسط یک استخر بزرگ رژه می‌روند و مثلاً قرار است با پوشیدن چند دست لباس سنتی، در خلال آئینی کاملاً غربی، فرهنگ غنی زن مسلمان ایرانی را به‌نمایش بگذارند! 

گروه دوم: زنان اغواگر و شیطان‌صفت

زن‌هایی که در هرجنایتی رد‌پایی از آن‌ها به‌چشم می‌خورد و از جذابیت‌های زنانه‌ی خویش جهت گول زدن مردان  استفاده می‌کنند و در بد‌طینتی و رذالت دست شیطان را از پشت بسته‌اند و روزگاری پای ثابت همه‌ی فیلم‌فارسی‌ها بودند و تفاوت مدل امروزی‌شان با زنان اغواگر آن سال‌ها در ظاهر باحجاب‌شان است! مادرشوهر بدجنس، دختر خیابانی، زنان آب زیر‌کاهی که مردان متأهل را از راه به در می‌برند و... نمونه‌هایی از زنان شیطان‌صفت و اغواگرند که در مجموعه‌های تلویزیونی این روزها به‌وفور یافت می‌شوند.

گروه سوم: زنان منفعل و شکننده

زنان منفعلی که چهره‌ی زجر کشیده‌شان دل هربیننده‌ای را به درد می‌آورد. خواه مادری فداکار باشند و خواه همسری خیانت‌دیده و رنج کشیده، همگی در یک اصل مشترک‌اند و آن هم ایجاد دافعه در مخاطب است. زنانی که هیچ شخصیت مستقلی برای آن‌ها تعریف نشده و تنها به‌واسطه‌ی نسبتی که با دیگر شخصیت‌ها دارند شناخته می‌شوند (مادر، همسر، معشوقه و...) و لابد قرار است شخصیت‌های مثبت داستان باشند. گویی زن خوب برابر است با زن ضعیف و مفلوک!

برخی از شخصیت‌های سریال قلب یخی:

ویدا: ظاهراً قوی و مستقل، مطلقه و صاحب یک مزون لباس بزرگ است و با پیش رفتن داستان، چهره‌ی واقعی‌اش مشخص می‌شود. او به‌صمیمی‌ترین دوستش (ارغوان) خیانت کرده و با فرهاد، شوهر او رابطه‌ی پنهانی دارد (زن اغواگر) و در پوشش یک مزون لباس و مد برای فرستادن دختران ایرانی به آن سوی آب به فرهاد کمک می‌کند (زن شیطان‌صفت)، شوهر مفنگی‌اش که حضانت دخترش را هم داراست، مدام برای او مزاحمت ایجاد می‌کند و از این طریق لابد قرار است هم‌دلی مخاطب را برانگیزد (زن ضعیف و شکننده)!

شیوا (خواهر ویدا): یک وکیل سمج و پی‌گیر و عاشق حق و عدالت است؛ اما به محض دیدن یک متهم (حامد) ناگهان عاشق او می‌شود و دل و دین از دست می‌دهد و برای اثبات بی‌گناهی معشوق و رسیدن به وصال او به آب و آتش می‌زند و... اصلاً معلوم نیست یک دختر تحصیل‌کرده که عنوان پر‌طمطراق خانم وکیل را یدک می‌کشد، روی چه حسابی گرفتار یک عشق کودکانه و کورکورانه می‌شود تا جایی که حتی مدارک مربوط به بستری شدن حامد در بیمارستان روانی هم برای او اهمیتی ندارد. (تلفیقی از زن کوته‌فکر و شکننده)

چیستا، ستاره و بهار: لابد قرار بوده سه تفنگدار داستان باشند که دن‌کیشوت‌وار برای نجات دنیا به‌پا خیزند و به مدد شمشیرهای چوبی پیش‌رفته و مدرنی که عبارت است از یک لپ‌تاپ و مقادیری لوازم آرایش و عشوه و ادا و اطوار، به جنگ آدم‌بدهای قصه بروند و همه را به درک واصل کنند و البته در این راه فراموش نمی‌کنند که برای رسیدن به هدف بزرگ‌شان گاهی لازم است عاشق بشوند! اشاره به مثلث‌های عشقی موجود در این مجموعه هم خالی از لطف نیست. (ویدا، فرهاد، ارغوان)، (شیوا، بهرنگ، حامد)، (شیوا، ستاره، حامد). آن‌هم در حالی‌که شخصیت‌های به‌اصطلاح روشن‌فکرش، وقتی در کافی‌شاپ دور هم جمع شده‌اند و گپ می‌زنند، سریال‌های فارسی‌وان و مثلث‌های عشقی‌اش را به سخره می‌گیرند! واقعاً مخاطب نمی‌داند دم خروس را باور کند یا...؟

آذین: شخصیت پررمز و راز داستان که با قدرت جادویی‌اش سرنوشت آدم‌ها را تعیین می‌کند و مدام چشم‌هایش را از حدقه درمی‌آورد و همه را زهره ترک می‌کند و بالأخره مخاطب را به این کشف بزرگ می‌رساند که او خود شیطان است!

 یکی از نکته‌هایی که در شخصیت‌پردازی زنان قلب یخی جلب توجه می‌کند، تناقض شدیدی است که در رفتار و گفتارشان وجود دارد. آن‌ها علی‌رغم ادعا و هیاهوی‌شان، در برابر مردان به‌شدت ضعیف و آسیب‌پذیرند و حتی وسط مأموریت به‌اصطلاح خطیرشان هم ناگهان گرفتار عشق‌های آتشین و رمانتیک می‌شوند! و یا دخترهای معصوم و چشم و گوش بسته‌ای که تا دیروز سرشان به درس و مشق‌شان بوده، ناگهان در قالب مدل‌های کارکشته‌ی مد و لباس ظاهر می‌شوند و با ادا و اطوارشان در مزون و آتلیه‌ی حامد، بیننده را به این فکر می‌اندازند که نکند از وسط یکی از همان شوهای فشن‌تی‌وی بیرون پریده‌اند!

به این ترتیب، در قلب یخی که درامی اجتماعی با مایه‌های روان‌شناسانه است و داستانش را با محوریت شخصیت‌های زن پیش می‌برد اوضاع زنان واقعاً اسف‌بار است! ویدا و آذین که شیاطین مجسم هستند و چیستا، ستاره و بهار میان زن اغواگر و مظلوم و شکننده در نوسان‌اند و شیوا هم که گرفتار عشقی کودکانه و بی‌معنی شده و به‌کلی عقل و منطقش را تعطیل کرده است و... و باز هم یک سؤال بی‌جواب: «در این میان جایگاه زن مسلمان ایرانی کجاست؟» زنی که تأثیرگذار و  قابل اعتماد باشد و از قوه‌ی تعقل خود استفاده کند و به‌جز گریه و زاری کارهای دیگری هم بلد باشد! زنی که برای رسیدن به اهدافش نیازی به عشوه و ادا و اطوار نداشته باشد... باوقار باشد و اگر چادری است یک چادر واقعی به سر کند و نه شنل زورو!

 این روزها وقتی قرار است الگویی برای زن مسلمان ایرانی ارائه شود، یکی از شخصیت‌های داستان یک چادر مشکی به سر می‌کند و ناگهان به مجموعه‌ای از خوبی‌ها و فضائل فوق بشری مزین شده و دم‌به‌دم با پرتاب شعارهای گل‌درشت، عالم و آدم را ارشاد می‌کند و آن‌قدر در مأموریت خود پافشاری کرده و جدیت به خرج می‌دهد که مخاطب را از هرچه زن مسلمان و چادری است بیزار و دل‌زده می‌کند. این هم از بانوی شایسته و مسلمان ایرانی! مابقی شخصیت‌های زن هم که تکلیف‌شان معلوم است. یا همان خاله‌زنک‌های فسیل شده‌ی فیلم‌فارسی‌های قدیم هستند و یا نسخه‌ی بدلی کاراکترهای زن به‌اصطلاح مدرن و پیش‌رفته‌ی غربی که در روشن‌فکر‌نمایی روی آن‌ها را هم سفید کرده‌اند.

 باعث تأسف است که هنوز زن مسلمان ایرانی جایگاه واقعی خود را در رسانه‌های تصویری که بیش‌ترین تأثیر را روی مخاطب دارند، نیافته و اندک شخصیت‌های زن مثبت هم تأثیرهای مقطعی و زودگذر داشته و در گذر زمان فراموش شده‌اند. با این اوصاف جای تعجب نیست اگر اوضاع فرهنگی جامعه روزبه‌روز وخیم‌تر شود!