صدایت صدای پیامبر است


باید پرده‌ها را کنار زد. پنجره‌ها را باز کرد

آسمان، سیاه و دل زمین، خون است

شانه به شانه دل شکستگی‌ات را گریستیم

پرگشودی غریبانه از پس نور

و در غمت پهلوی زمین شکست

ای دخت بی‌همتای نبی و ای همسر پاک و وفادار علی(ع)!

باید بر کدامین شانه، اندوهت را مویه زنم؟

اینک کدامین آفتاب مونس علی(ع) است؟

و کدامین نسیم، دست پرمهری است بر گونه‌ی حسنین(ع)

امروز تمام هستی در سوگ مادر می‌گرید.

و تو به دیدار جاودان خداوندی شتافته‌ای!

رخت بربسته‌ای و تشنگی زمین بی‌پایان است؛ ای کوثر جوشان عشق و ای مادر امامت و دختر نبوت!

رفتی و مهریه‌ات را، فرات را، آب را از فرزندانت دریغ کرده‌اند.

غریبانه رفتی در حالی‌که رشادت و شهامت، میراث تو بود برای فرزندانت

آری این صدای علی(ع) است که این روزها نخلستان‌ها را پر کرده است:

ای بانوی عظمت و کرامت و ای ماه شب چهارده! چند شبی است که غربت، شانه‌ی  نیزارها را تکان می‌دهد و هیچ نسیمی گیسوی شهر را نوازش نمی‌کند.

و من دیگر تاب این همه بی‌کسی را ندارم.

تنها نام توست که گرمای سینه‌ام را و روشنای نگاهم را زنده نگه داشته است.

این اندوه با خاندان علی(ع) چه خواهد کرد؟

دیگر کسی نیمه‌شب‌ها سجاده را روشن نمی‌کند

و دختران کوچکت غریبانه در خلوت خویش اشک می‌ریزند

 علی تنهایی‌اش را سنجاق کرده ‌است به نام تو، به گوشه‌ی نگاهی از مهربانیت

زینب به یادت سجاده پهن می‌کند و تو را به خانه‌ی دلتنگی خویش دعوت می‌کند

اما چه‌گونه تنهایی دلتنگی و غربت علی پس از تو، شب زنده‌داری و دلتنگی حسنین، و فریادهای لبریز از سکوت زینب را برایت به تصویر بکشم که خود روشن‌تر همه را می‌بینی و می‌شنوی!

پس چه‌گونه تاب می‌آوری این همه غربت را در خانه‌ات؟

و پس از تو آدمی چه‌گونه خواهد زیست؟

چه‌گونه خدا تو را به اندازه‌ی دریا بخشنده آفرید و به‌وسعت آسمان گسترد دامن پاکت را و اکنون پس از این سال‌های کوتاه علی بی‌تو چه کند؟

یا فاطمةالزهرا! اینک به امید شفاعت تو بر این در گرد آمدیم و حلقه‌اش را می‌کوبیم.

پس بر ما ببخش اگر آن‌طور که تو می‌خواستی نشدیم و یاری‌مان کن تا خون به ناحق ریخته‌ی تو را با قلب‌های سیاه در نکنیم.

یا فاطمة‌الزهرا اشفعی لنا...