رسول خدا بزرگترین اسوهای است که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است تا با اقتدا به او، مراتب بندگی را بالا رود. این اسوه با تحمل سختیها اوج گرفت و به درجهای رسید که هیچ ملک مقرّب و پیامبر فرستادهشدهای را رسیدن بدان درجهی طمع نیست(صدوق، 1307). گرچه ما از همراهی آنان ناتوانیم، ولی باید به همرنگی با آنان اقدام کنیم.
از وجوه کمتر شناختهشدهی زندگی این اسوهی یگانهی بشریت، زندگی خانوادگی، همسرداری و سلوک وی با همسرانش است که تا به امروز مورد توجه کافی قرار نگرفته است و سرمشق مردان جامعه نگردیده است. در این نوشتار سعی شده هرچند کوتاه و مختصر، به این الگو در این زمینه توجه دهیم.
رعایت «حق انتخاب» در ازدواج
پیامبر(ص) در مدینه هم محبوبیت بینظیری داشت و هم حاکم بود و امرش بدون معطلی اجابت میگشت. با این که غالب همسرانشان (جز خدیجه، عایشه و سوده که در دوران مکه به همسری او درآمدند) در این دوران به عقد او درآمدند؛ ولی ایشان هیچگاه بهزور زنی را به نکاح خود در نیاوردند. همهی همسران پیامبر، حتی آنان که در جنگها اسیر وی گشته بودند، با رضایت قلبی و با اختیار خود، همسری ایشان را پذیرفتند و تا آخر با رضایت و خواست خود در کنارشان ماندند و همهی سختیهای مادی زندگی را با رغبت پذیرا گشتند. رسول خدا(ص) با این رفتار خود به مردان نشان داد که باید به زنان اختیار قبول یا رد همسری داد و بعد از برقرار شدن پیوند همسری هم، با رفتار واخلاق خود زنان را به تداوم زندگی زناشویی علاقهمند ساخت.
پیامبر(ص) بعد از رسالت، ازدواجهای متعددی داشتند که هریک از آنها مقاصد و اهدافی خاص را بهدنبال داشته است. اولین همسر ایشان، بانوی مطهره خدیجه(س) بود که به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد و پیامبر هم با توجه به مکارم اخلاقى و شخصیت معنوىاش، به او جواب مثبت داد. با وفات خدیجه(س) خانهی پیامبر بدون کدبانو شد و ایشان با دشمنى سرسختانهی قریش و طرد قبایل هم مواجه بود که از ترس یکدیگر حاضر نبودند با وی وصلت کنند. در این زمان سوده، دختر زمعة بنقیس که سالها پیش ایمان آورده و بیوه و بىپناه بود، با رضایت خود به همسرى پیامبر در آمد تا امور منزل ایشان را عهدهدار شود.
عایشه نیز که در همان هنگام بهعقد رسول خدا در آمد، هفتساله بود و شایستگى همسرى نداشت و ظاهرا پیامبر مىخواست با عقد کردن او حداقل از پشتیبانى قبیله تَیْم (قبیلهی ابوبکر) بهرهمند گردد.
حفصه؛ دختر عمر بنخطاب و بیوهی خُنیس بنحذافه بود که شویش پس از هجرت به مدینه و بعد از جنگ بدر، بدرود حیات گفت و رسول خدا با توجه بهعدم رغبت اصحاب به وی و براى دلجویى از عمر، با او ازدواج کرد.
امسلمه؛ از مؤمنان ثابتقدم به پیامبر و همسر ابوسلمه بود که با شوهرش به حبشه و سپس به مدینه هجرت کرد. امسلمه بعد از شهادت شوهرش در مدینه نه خویشاوندی داشت و نه امکاناتى چشمگیر براى زندگى؛ بهعلاوه داراى چند فرزند خردسال بود و به پشتیبانى یک مرد، نیازمند. با توجه به موارد برشمرده، رسول خدا براى بهعهده گرفتن سرپرستى او اقدام کرد.
امحبیبه؛ دختر ابوسفیان و همسر عبیدالله بنجحش بود که برخلاف پدر به پیامبر ایمان آورد و با شوهرش روانهی حبشه شد. در آنجا شوهرش مسیحى شد و وی بیوه گردید. تنهایى و بىکسى به دلیل دخترِ دشمنترین دشمن رسول خدا بودن، او را در غم و اندوه فرو برد. رسول خدا با اقدام به خواستگارى، هم او را از اندوه و تنهایى رهانید و هم منّتى بر پدر و فامیلش پیدا کرد.
زینب، دختر جحش و همسر مطلّقهی زید بنحارثه که از جانب خداوند به همسرى رسول خدا در آمد(احزاب/ 37). پذیرش این همسرى از جانب پیامبر، اطاعت امر خدا و جهادى عظیم بود؛ زیرا برخلاف مَنِش و باور جامعه بود و سبب سرزنش ایشان مىگردید.
جویریه، دختر حارث و بیوهی پسرعمویش؛ در جنگ بنىالمصطلق اسیر شد. او با صاحبش قرارداد آزادى نوشت و براى پرداخت بهاى آزادى، به رسول خدا رو آورد. پیامبر براى جلب دل افراد قبیلهاش و عطوفت مسلمانان نسبت به اسیران قبیله، به وى پیشنهاد ازدواج داد و او نیز قبول کرد. مسلمانان هم اسیران قبیله را آزاد کردند و بسیارى از آنان ایمان آوردند.
صفیه، دختر حىّ بن اخطب، بزرگ یهود خیبر و بیوهی پسرعمویش، در زمرهی اسیران بود. پیامبر براى تألیف قلب یهود، به وى پیشنهاد ازدواج داد که او قبول کرد.
میمونه، دختر حارث هلالى و بیوهی ابو رهم عامرى که در عمرةالقضا و ظاهراً برای بهدست آوردن دل مشرکان مکه با او ازدواج کرد.
رعایت «حق انتخاب» در تداوم همسری
هر زنی از ازدواج انتظارهایی دارد و چهبسا با گذشت زمان، آرزوهایش برآورده نشود و زندگی با دیگری را سعادتمندانهتر ببیند. اگر مرد خدایی باشد، ابتدا سعی بر راضیکردن زن به تداوم زندگی میکند و در صورت راضی و قانعنشدن، او را آزاد میسازد تا سعادت گمشدهی خود را در جای دیگر بیابد. در اینجا سخن از وجوب، قانون و وظیفه نیست؛ بلکه سخن از اخلاق است که هرکس باید آنچه را برای خود نمیپسندد، برای دیگران هم نپسندد و آنچه را برای خویش میخواهد، برای دیگران هم بخواهد.
در غالب جامعهها مردان، قدرت و مال دارند و زنان را به همسری میگیرند و تا زمانی که از آنان راضی باشند و زندگی با آنان برایشان گوارا و دلپذیر باشد، آنان را نگه میدارند و هرگاه او را ناخوش داشتند، حداکثر با دادن حقوق شرعی و قانونی، او را طلاق میدهند و اگر همسر از زندگی با او راضی نباشد و خواهان طلاق و جدایی باشد، غالباً با او همراهی نمیکنند؛ مگر زوری بالای سر خود ببینند یا امتیازهای فراوان بگیرند؛ اما رسول خدا تربیت شده نیکوی خدا بودند(مجلسی، ج 68، ص382) و خود را مقدم بر همگان، موظف به رعایت اصل اخلاقی بالا میدیدند. از اینرو، علاوه بر اینکه همسری خود را در ابتدا به هیچ زنی تحمیل نکردند، تداوم این همسری را هم تحمیل نکردند و به زنان خود در این مورد اختیار دادند و هر کدام را که مشتاق به تداوم این همسری نبود، علاوه بر پرداخت حقوق شرعی و قانونی، متعه و هدیه هم دادند و آزاد کردند.
«آیهی تخییر» اوج حرمتگذاری به اختیار همسر
بنابر روایتها به پیامبر(ص) غنیمتی قابل توجه رسید و همسرانش که از لحاظ زندگی در سطح پایینی بودند، انتظار داشتند با اختصاص آن، سطح قابل توجهی از رفاه را برای آنان تدارک ببیند(اندلسی، ج 8، ص 471). خداوند به پیامبرش دستور داده که همسران را بین ماندن و تحمل این محرومیتها با رضایت و آزادانه یا جداشدن و دنبال بهرهمندیهای دنیا رفتن و مطابق خواست و میل خود زندگی کردن، اختیار و حق انتخاب دهد؛ البته در ضمن، آگاهی میدهد که زندگی با پیامبر و تحمل محرومیتها در زندگی با او در صورتی که با ایمان، باور و اطاعت خدا همراه باشد، سعادت آخرت و قرب خدا را در پی دارد و برترین مصداق خداخواهی، پیامبرطلبی و سعادتجویی آخرت است(فیض کاشانی، ج 2، ص 990).
حالا اگر همسران، جدایی و رفتن دنبال آمال و آرزوهای خود را برگزیدند، پیامبر با آنان چه معاملهای خواهد کرد؟ آنچه از مردان میبینیم ابتدا تحمیل زندگی، خواست و ارادهی خود بر همسر است، حالا اگر جوانمردی در آنان نمرده و رمقی داشته باشد، بهخواست همسر احترام گذارده و با گرفتن امتیازهایی از زندگی او کنار کشیده و امکان رسیدن به آمال و آرزوهایش را فراهم میسازد یا در صورت قویتر بودن فروغ جوانمردی، بدون گرفتن امتیاز او را آزاد میکند؛ ولی خداوند از تربیتشدهاش میخواهد نه با گرفتن امتیاز و نه حتی بدون گرفتن؛ بلکه با دادن همهی حقوق شرعی و قانونی او و با دادن متاع و سرمایهی زندگی، او را آزاد سازد(احزاب/ 28).
جالب اینجاست که پیامبر صداق و مهریه همهی همسرانش را هنگام ازدواج به آنها میداد و این «متعه» و بهرهای علاوه بر مهریهی آنان و بهنوعی جبران همراهی و تلاشهای آنان در زندگی زناشویی بود. خداوند به تربیتشدهاش دستور میدهد او را به زیبایی رها و آزاد کند و طلاق نیکو، طلاقی است که بدون نزاع، بیحرمتی، آبروریزی و با جلب رضایت طرف مقابل صورت گیرد و زمانی همسر با رضایت از شوی سابق جدا میشود که احساس کند زندگی گذشتهاش را نباخته و شوی سابق در حق او ظلم نکرده و حقوقش را تصاحب نکرده است.
خداوند به پیامبرش تعلیم میدهد که اگر این زنان راضی نیستند با شرایط زندگی تو که شرایط خاصی است و محدودیتهای ویژهای دارد [در قبال امتیازهای معنوی دنیایی و آخرتی]، بسازند. با جلب رضایت و با دادن حقوقشان و سرمایه برای ادامهی زندگی(طباطبایی، ج16، ص456)، آنان را بهخوبی و با حفظ حرمت و بدون نزاع و درگیری طلاق بده.
پیامبر برای اجرای این فرمان خداوند و برای آمادهشدن شرایط بهمدت یک ماه از زنانش فاصله گرفت(بحرانی، ج 4، ص 439) تا همه در شرایط اجرای طلاق [پاکیای که در آن آمیزش صورت نگرفته باشد] قرار گیرند و در ضمن، برای این مدت کوتاه، زندگی بدون پیامبر را هم تجربه کنند تا بعد با آگاهی به جوانب موضوع، برای جدایی یا تداوم همسری تصمیم بگیرند.
بعد از یک ماه جدایی، حضرت توضیح میدهد که زندگی ایشان اقتضاهایی دارد و ایشان بهعنوان رهبر جامعه باید همرنگ طبقهی محروم جامعه باشد و وظایفی دارد و باید بتواند وقت خود را صرف انجام وظایفش کند. از اینرو، نمیتواند انتظارهای جایز و مباح همسرانش را بهطور کامل برآورده سازد و بهطور طبیعی، آنان در زندگی با وی با محرومیت های زیادی مواجه خواهند بود که اگر مشتاق همسری با پیامبر نباشند، تحمل آن محرومیت ها سخت خواهد بود. از اینرو، مختارند عنوان همسری رسول خدا را داشته و مشتاقانه و مختارانه با سختیهای زندگی ایشان بسازند و با اطاعت از پیامبر، شایستهی مقام قرب در قیامت گردند؛ یا به دنبال دنیا و زینتهای دنیا و رفاه باشند و بیایند تا پیامبر با دادن متاع، آنان را آزاد سازد. جالب اینجاست که آنان همگی با رضایت تداوم همسری با پیامبر، با وجود همهی محرومیتهای این زندگی را با توجه به خلق زیبای پیامبر و ارزش همسری با ایشان را بر دنیا و زیباییهای خیرهکنندهاش ترجیح دادند(بیضاوی، ج4، ص 230) همچنانکه غلامش زید بنحارثه، غلامی ایشان را بر آزادی و زندگی مرفه کنار پدر و مادرش ترجیح داد(امین،ج 2، ص 247).
جلب رضایت همسران در دوران زندگی با محروم کردن خود
پیامبر از حلالی استفاده میکرد که بر بعضی همسرانش گران آمد و آن را نوعی تحقیر خود شمردند و ممکن بود به بعضی دیگر هم که حساس بودند، خبر دهد و اسباب ناراحتی آنها را فراهم کند(واحدی، 459). یا شربتی را در منزل بعضی از همسران مینوشید که بعضی دیگر از همسرانش را خوش نیامد.
اقدام رسول خدا(ص) اقدامی شرعی بود و از حلال خدا استفاده کرده بود و این اقدام او ظلمی در حق هیچکدام از همسرانش نبود؛ ولی بعضی همسران که هر کدام همهی توجه او را بهسوی خویش میخواست، دلگیر شدند و رسول خدا نمیخواست همسرانش کدورتی از او داشته باشند از اینرو، برای جلب رضایت همسرانش، مظلومشدن را پذیرفت و حلال را بر خود حرام کرد و قسم خورد از آن حلال استفاده نکند. البته این اقدام پیامبر نه دخالت در دین و حرامکردن حلال خدا بهعنوان بندگی و عبادت بود که کاری ممنوع است(مائده/87)؛ بلکه محرومکردن خود از حلال و مباحی برای جلب رضایت همسرانش بود که قسم خورد دیگر از آن حلال استفاده نکند تا کدورت زنانش برطرف شود و از وی راضی گردند و خیالشان راحت شود.
خداوند این حد از مظلومیت و محرومیت را برای پیامبرش نپسندید و به دفاع از ایشان در مقابل همسران ظالم برآمد و با سرزنش ظاهری پیامبر در حقیقت همسرانش را سرزنش کرد که چرا چنان رفتار میکنند که پیامبر برای جلب رضایتشان خود را از حلال محروم کند و به ایشان دستور داد قسم خود را بشکند(تحریم/ 1-2).
فاصلهی رفتاری ما با پیامبر چهقدر زیاد است! ایشان برای جلب رضایت همسران در طول زندگی، حتی خود را از بعضی حلالها محروم میکند و رضایت آنان را بر رضایت خویش مقدم میدارد؛ ولی ما همه را برای خود میخواهیم و رضایت خود را بر رضایت همه مقدم میداریم. امید که ما به پیامبر اقتدا کنیم و فاصلهی رفتاری خود با پیامبر را کم کنیم.
منابع:
- قرآن.
- امین، سیدمحسن (1406)، اعیان الشیعه، ج2، بیروت، دارالتعارف.
- اندلسى، ابوحیان محمد بنیوسف (1420)، بحر المحیط، ج8، بیروت، دارالفکر.
- بحرانى، سیدهاشم (1416)، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج4، تهران، بنیاد بعثت.
- بیضاوى، عبدالله بنعمر (1418)، انوار التنزیل، ج4، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
- صدوق، محمد بنعلی (1404)، عیون اخبارالرضا، بیروت، اعلمی.
- طباطبایی، محمدحسین (1363)، المیزان، ج16، ترجمهی موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی.
- فیض کاشانى، محمد بنمرتضی (1418)، الاصفی فی تفسیرالقرآن، ج2، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
- مجلسی، محمدباقر (1403)، بحارالانوار، ج 68، بیروت، الوفا.
- واحدى، على بناحمد (1411)، اسباب النزول، بیروت، دارالکتب العلمیه.