دختر نوجوان، کلاس هفتمی بود. شش سال دبستان، توسط والدین و با اصرار بیشتر مادر، در یکی از مدارسی که از لحاظ سطح مذهبی و دینی بالاتر بود ثبتنام شده بود. با هر سختیای که بود شهریهاش را فراهم میکردند؛ بهقول مادرش وقتی که با اعتراض فامیلها و آشنایان خیلی دلسوز مواجه میشد، میگفت: «مهم نیست طلای آنچنانی ندارم و یا در خانهای کوچک زندگی میکنیم، تربیت دخترم برایم از هر زینت و زیوری ارزندهتر است.» تربیت خوب دخترش بیش از آنکه بهعلت محیط سالم مدرسه باشد، نتیجهی تلاشها و رفتارهای صحیح خود اوست که البته با همکاری و حمایتهای همسر تقویت میشد. مادر و دختر خیلی با هم دوست بودند؛ بهطوری که دختر همهی اتفاقهایی را که در مدرسه بین او و معلمها، بین او و دوستانش و حتی توی سرویس رفتوآمد برایش رخ میداد، خیلی صادقانه و بدون کموکاست برای مادر تعریف میکرد و از او راهنمایی میخواست. مادر هم خیلی باحوصله و بادقت، مثل یکی از دوستهای همسن و سالش به حرفهای او گوش میداد و گاه برای تأیید آنها از خاطرههای دوران مدرسهی خودش تعریف میکرد و به اینترتیب، با کمشدن فاصلهها، احساس صمیمیت بیشتری بینشان ایجاد میشد، و دختر هم خیلیراحت و با آغوش باز میپذیرفت.
آنروز مثل همیشه، دختر باشور و اشتیاق داشت از مدرسه و آنچه که بین او و همکلاسیهایش اتفاق افتاده بود تعریف میکرد، تا رسید به آنجا که گفت: «مامان امروز خدا میخواست من را امتحان کند...» مادر که از صحبت او کمی تعجب کرده بود، پرسید: «چهطوری عزیزم؟»
- زنگ تفریح، شادی آمد به طرف من و شروع کرد به تعریف و تمجید از من و اینکه چهقدر تو خوشگلی! بعد هم آرامآرام دست زیر مقنعهی من برد و موهایم را بیرون کشید و گفت: چه موهای طلایی قشنگی داری! اینطوری خیلی بیشتر بهت میاد؛ اگر موهایت را بیرون بگذاری قشنگتر هم میشی. من در حالی که دوباره موهایم را زیر مقنعهام میبردم، پرسیدم: برای چه باید قشنگتر باشم؟ شادی هم که احساس پیروزی میکرد گفت: «خوب، برای اینکه بیشتر جلب توجه کنی و دیگران بیشتر از تو خوششان بیاید.» من هم جواب دادم: برای من مهم نیست که دیگران چهقدر از من خوششان بیاید، مهم این است که وقتی به دستور حجاب که در قرآن آمده است عمل میکنم، خدا بیشتر از من خوشش میآید و مرا بیشتر دوست دارد. آنوقت شادی مثل شکست خوردهها سرش را پایین انداخت و رفت... .
مادر که سکوت کرده بود و بادقت به حرفهای معصومانهی دخترش گوش میداد، با خندههای دخترش خندید و فرشتهی زیبایش را در آغوش گرفت؛ با بوسهای تحسینش کرد و در دل، خدا را شکر کرد که شاهد بهثمر نشستن زحمتهایش بود.
***
همهی ما دوست داریم هنگامی که در کنار فرزندانمان نیستیم، خیالمان از بابت آنها راحت باشد. نگران رفتوآمدها و نشست و برخاستهایشان نباشیم و از اینکه زودتر از سنی که باید، به بلوغ برسند و یا دوستیها و رفتارهای بیمهابا داشته باشند، تنمان میلرزد. از دروغ گفتن فرزندانمان متنفریم و آرزو داریم قدر زحمتهایمان را بدانند و با ما بااحترام رفتار کنند. از اینکه در اجتماع رفتاری مؤدبانه داشته باشند، خوب درس بخوانند و لازم نباشد پیوسته وظایفشان را به آنها گوشزد کنیم، احساس غرور میکنیم و چنانچه از این بابت مورد تحسین دیگران واقع شوند، بر خود میبالیم.
اینها و صدها مثال دیگر از این قبیل نمونههایی از پرورش صحیح فرزندان است که در درجهی اول در خانواده، به دست والدین و بهخصوص مادران صورت میگیرد. بهترین راه، حرکت در چارچوبی است که عقل و فطرت تعیین میکنند؛ تبعیت از الگویی که نتیجهی آن داشتن فرزندانی با خلق و خویها و رفتارهایی است که برای هرکسی فارغ از داشتن هرگونه دین و مذهب، ایدهآل بوده و پیوسته درصدد یافتن راهی برای رسیدن به این آرزویی قلبی است. در واقع، سردمداران هریک از مکاتب تربیتی، هیچگاه نمیتوانند بر همهی ابعاد جسمی و روحی انسان کاملاً احاطه یابند؛ لذا همانگونه که مولوی در داستان فیل در تاریکی تشریح کرده، هریک به تربیت بعدی از ابعاد وجودی انسان پرداخته و با غفلت از سایر ویژگیهای او، انسانهایی ناقص و تکبُعدی بار میآورند. بهعلاوه، این اصول بهطور پیوسته، با تجربه و آزمایشی تازه، از جانب آنها نقض شده و جای خود را به یافتههای جدیدی میسپارند که چند صباحی بیشتر دوام ندارند.
ارمغان علوم تربیتی امروز که بر مبنای آزادی فرزندان پایهگذاری شده است؛ تربیت نسلی بیپروا است، با زندگیهای مستقل و دور از چشم والدین، و در نهایت پدران و مادرانی که تنها با حیوانهای باوفای دستآموزشان سرگرماند، و خانههای سالمندانی که در انتظار سالهای آخر عمر آنهاست؛ لذا بهنظر میرسد، در میان همهی این هیاهوها و ادعاهای گزاف، تنها نظامی میتواند مدعی تربیت انسان کامل باشد، که به موجودی مافوق بشر منسوب بوده و از زاویهای ورای دید محدود و مادی انسانی بر او بنگرد؛ موجودی که خود آفرینندهی انسان بوده و مثل هرخالق دیگری، با وقوف کامل بر تمامی ابعاد وجودی مخلوق خویش، برای او نسخهی هدایت تجویز کند. بههمین دلیل، نظام دینی برای تربیت فرزندان در همهی زمینهها و همهی دورههای زندگی دستور و برنامه دارد. از زمان قبل از تولد، یعنی زمان انتخاب همسر و سپس انعقاد نطفه، تا دوران پرورش جنین در رحم مادر و پس از تولد، دوران نوزادی، خردسالی، کودکی، نوجوانی و جوانی. چنانچه از پیامبر اکرم(ص) روایت است که فرمود: «فرزندان خود را در رحم مادرانشان تربیت کنید.» سؤال شد: «این چگونه است ای رسول خدا؟» فرمود: «با خوراندن غذای حلال(به مادرش)»(پورجوادی، 32). در تربیت دینی جسم و روح در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر در نظر گرفته میشود که هریک متأثر از دیگری است؛ لذا نهتنها افکار و حالتهای مادر در دوران بارداری میتواند بر شکلگیری روحیهی جنین او تأثیرگذار باشد؛ بلکه حتی خوراکی که بهظاهر تنها قوت جسم است نیز، میتواند تأثیری عمیق بر روحیهی او داشته باشد و از اینرو در روایتهای معصومین(ع) بر خورانیدن لقمهی حلال به فرزندان تأکید فراوانی شده است.
نظام تربیتی اسلام، نظامی منسجم و بههم پیوسته است که کوتاهی در هر یک از مراحل آن سبب تضعیف موفقیت در مرحلهی دیگر گردیده و کار تربیت را با سختی و نیاز به تلاش مضاعف مواجه خواهد کرد. یکی از مهمترین ویژگیها در تربیت دینی «محوریت توحید» است؛ در این نوع تربیت، دیگر به کودکانمان سرمشق نمیدهیم که: «گر با ادب و تمیز باشی؛ پیش همهکس عزیز باشی!» چراکه در چنین منطقی که ملاک ارزشگذاری، مردم باشند، چنانچه بر حسب اتفاق و دگرگونی اوضاع زمان، چند صباحی و البته بهناروا، جای خوب و بد در میان مردم عوض شود، فرزندان ما نیز برای بقای عزت خویش در بین مردم، شعار «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» سر داده و خود را بهرنگ اجتماع درخواهند آورد؛ لذا اگر میخواهیم خیالمان از بابت تثبیت فضایل در وجود فرزندانمان راحت باشد، بایستی تلاش کنیم تا آنان با اعتقاد کامل به توحید پرورش یافته و رضایت و خشنودی خدا را در همهی مراحل زندگی بر خشنودی خلق او ترجیح دهند.
از دیگر اختصاصهای مهم پرورش دینی «باور به غیب» است؛ ایجاد اعتقادی عمیق به جهانی پس از مرگ که انسانها باید در آنجا پاسخگوی اعمال خویش باشند و به جزا و پاداش آنها برسند؛ همچنین تبیین مسائلی چون: حضور خداوند در همهی زمانها و همهی مکانها و نظارت او بر اعمال و رفتار ما، و نیز نظارت و شهادت فرشتگان، پیامبر بزرگ(ص) و امامان معصوم(ع) بر همهی حالتهای ما، از همان دوران کودکی و با زبانی ساده، جذاب و قابل فهم، و تکرار این پیامها در قالبها و فرمهای مختلفی چون: داستان، شعر و نمایش، به همراه تشویق و پاداش، باعث خواهد شد تا فرزندان ما محتاط، مسئول و با دقت بار بیایند؛ تا جایی که دیگر از نظارت ناظران غیبی بیش از والدین خویش پروا کنند. در این صورت است که دیگر نیازی به نظارت دائم و مستمر ما نبوده و از دغدغهها و دلواپسیهای ما کاسته خواهد شد. هرچند رسیدن به این مرحله، چندان که نشان میدهد آسان و بیمرارت نیست و چهبسا تبیین درست این مسایل، به سالها استمرار نیاز داشته و والدین نیازمند به تحقیق و مطالعه و استفاده از محضر استادان بوده و خود باید اولین عامل به آنها باشند؛ اما هرچه هست، ارزش نتیجهی شیرینی که حاصل میشود را خواهد داشت. در این میان مادران بهدلیل زمان بیشتری که با فرزندان میگذرانند و همزبانی و نزدیکی بیشتری که با آنان دارند، بار زحمت بیشتری را بر دوش کشیده و لازم است برای موفقیت از آرامش و حمایت، بهخصوص پشتیبانی عاطفی همسرانشان برخوردار باشند.
منبع:
- پورجوادی، نصرالله (1380)، جنگ مهدوی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.