شعر


عطش نگاه

در یادبود رحلت امام(ره)

نرگس گنجی

اگرچه از لب ما چشم دست‌بوسی نیست

نگاه بوسه‌ی ما را کسی چه داند چیست!

چو آب می‌گذری، ای غزال صحرایی

به حق تشنه‌لبان، یک نگاه لطف بایست!

ز شهربند محبت سفر نخواهم کرد

که جز در آب و هوایش نمی‌توانم زیست

دمید لاله‌ی عاشق چو ما هزار هزار

هر آن‌چه دست اجل چیدمان دویست دویست

به‌غیر صبح جبینش نبود در نظرم

که چشم منتظرم تا سحر ستاره گریست

اگر ز جام دمی می‌زنی مؤدب باش

که پیر عشق به دورانِ ما جمارانی است

کبوتر حرم تو

فاطمه نصر

پر، پر، پرواز می‌کنم

آسمان‌تان را

نرسیده به این‌جا

دلم هوای آن‌جا می‌کند

آرام نمی‌گیرد هروله‌کنان

می‌آیم و می‌روم

من دلم نمی‌آید

خودت بگو!

کبوتر حرم تو باشم یا ابوالفضل؟

فیروزه‌ی جمکران

عاطفه جوشقانی

ابر بارانی مباش و آسمانم را مگیر

فرصت پروازهای بی‌کرانم را مگیر

گرچه نیشابور تو لبریز از فیروزه است

لذت فیروزه‌رنگِ جمکرانم را مگیر

دیدنت با دیگران هر چند دلسردم نکرد

خوب من! این‌گونه دیگر امتحانم را مگیر

من به مردن جز در آغوش تو قانع نیستم

یا بهشتم را عوض کن، یا که جانم را مگیر