تصویری از وضعیت زن در خانواده در جوامع مختلف پیش از اسلام
اشاره
بشر در آغاز خلقت خویش با وجود کرامت ذاتی و استعداد لایتناهی، چون کودکی نورس در تلاش برای گذر از ضعف به سوی قوت و حرکت از نقص به سمت کمال بود و در ادوار اولیهی تاریخ با توجه به عدم تجارب فراوان، فاقد مهارت های کافی بوده و به مرور با تجارب پیشینیان تقویت گشته و روزبهروز بهصورت تصاعدی بر تواناییهای مادی و معنوی وی افزوده شده است. این رشد تدریجی قهرأ در خانواده نیز که واحد تشکیلدهندهی هر اجتماعی است، مشهود و محسوس بوده است. اگر در طول تاریخ روابط ناهنجاری در نظام خانوادگی دیده میشود، این امر به دلیل دوری از قوانین توحیدی مبتنی بر فطرت که از جانب پیامبران آموزش داده میشود است. طبق دیدگاههای جامعهشناسی الهی، در هیچ دورانی خالق بشر وی را به حال خویش و تنها رها نکرده، بلکه همواره معلمانی برای هدایت بشر به طرق مادی و معنوی از جانب خود مأمور کرده تا در پرتو وحی و ارتباط با خالق هستی، بشریت را به کوشش در طرق صحیح انسانی و ارشاد وی به بهترین راه فراخواند و یاریگر او باشد. در هیچ دورهای از تاریخ، خانوادههای بشری هرگز به خود واگذار نشدند تا بدون راهنمایی در راه اشباع ناصحیح غرایز خویش به گمراهی کشیده شوند. در تمام طول عمر بشر مرشدان و راهنمایانی الهی انسان را به طریق صحیح، هدایت میکردند؛ اما انسانها از آنجا که مختار آفریده شدهاند، تن به مسیر متفاوتی سپرده و جامعه ای سرشار از نابرابری، جهل و آشفتگی برای خویش رقم زدهاند. جامعهای که فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشته و همچنان در حال تحول است.
نظام خانوادگی در یونان و روم
در یونان، زناشویی با خریدن همسر، صورت میگرفت. خواستگار معمولاً چیزی که با گاو یا معادل آن سنجیده میشد به پدر عروس میپرداخت. «هومه روس» از دختران گاوآور نام میبرد. معامله متقابل بود؛ زیرا پدر عروس هم معمولاً جهیزیهی قابلی به او میداد. در عصر «هومه روسی» به همان نسبت که شوهر بیوفا بود، زن بیوفا بود (دورانت، کتاب دوم، 90-92).
برای یونانیان، علت ازدواج نه عشق بود و نه لذات زندگی، بلکه تنها بدان علت ازدواج میکردند تا از طریق همسری دارایجهاز، فرزندانی به بار آورند تا روح خویش را از گزندهایی که به ارواح فراموش شده میرسد، مصون نگاه دارند. «زن یونانی، حق عقد قرارداد نداشت و نمیتوانست بیش از مبلغ ناچیزی وام بستاند و اقامهی دعوی در محکمه برایش ممکن نبود. در قوانین سولون، اعمالی که تحتتأثیر زنان صورت گرفته باشد اعتبار قانونی نداشت. زنان، پس از مرگ شوهر از ارث او سهمی نمیبردند» (دورانت، کتاب دوم، 90). درواقع، در یونان قدیم زنان حق رأی نداشتند و نمیتوانستند به مقامات رسمی برسند و حتی ثروتی برای خود ذخیره کنند یا از تعلیم و تربیت بهرهمند شوند.
تولد در روم، خود حادثهای خطرخیز بود؛ اگر کودک به اندام، ناهنجار یا دختر بود، پدر به حکم عادت میتوانست او را بکشد. «زن حق حضور در محاکم را حتی بهعنوان شاهد نداشت. چون بیوه میشد، هیچ گونه ادعا یا حق زوجیت بر دارایی شوهر نمییافت. شوهر اگر میخواست میتوانست که برای او چیزی باقی نگذارد. در هر سنی از عمرش زیر قیمومت مردی، خواه پدر، برادر، شوهر، فرزند یا سرپرست بود که بیاجازهی او حق زناشویی یا استفاده از اموالش را نداشت» (مکنون و صانع پور، 1374، 31).
نظام خانوادگی در هند
هند به تمام سرزمین هند و پاکستان کنونی، اطلاق میشد و ایالتهای متعددی را شامل بود. تمدن هندوستان از حدود دو تا چهار هزار سال پیش از میلاد وارد آن سرزمین شدهاند و تمدن برهمایی را تأسیس کردهاند؛ در نتیجه اصول مذهب «هندویی» به وجود آمده است (دهخدا، ج28،ص309-310). قانوننامه ی مانو، با عبارتهایی از زن نام میبرد که یادآور دورهی اولیهی الهیات مسیحی است؛ چنانکه نقل شده است: سرچشمهی ننگ، زن است؛ سرچشمهی وجود زیرین، زن است؛ پس باید از زن پرهیز کرد.
«ویل دورانت» دربارهی ازدواج در هند چنین میگوید: «ازدواج ممکن بود از راه ربودن عروس و با زور یا خریدن او یا رضای طرفین صورت گیرد، اما ازدواج به رضای طرفین را اندکی ننگآور میدانستند. زنان فکر میکردند که اگر آنها را بخرند و برایشان پول بدهند شرافتمندانهتر است و ربوده شدن را ستایش بزرگی میدانستند... . مردان بر زنان و فرزندان خود حق تملک داشتند و میتوانستند در موارد خاص آنها را بفروشند یا از خانه بیرون کنند» (دورانت، کتاب سوم، 465). «زن، شوهرش را با فروتنی آقا، سرور و حتی خدای من خطاب میکرد. در میان مردم چند قدم پشت سر شوهرش راه میرفت. بهندرت از مرد سخنی میشنید. از او انتظار میرفت که عشق را با حداکثر خدمتگذاری دقیق و صادقانه نشان دهد، غذا را آماده کند، پس از آنکه دیگران غذایشان را خوردند. او پسماندهی شوهر و پسرانش را بخورد» (دورانت، کتاب سوم، 563).
نظام خانوادگی در چین و ژاپن
در چین زناشویی را با عشق چندان کاری نبود؛ زیرا جز به هم رساندن زنان و مردان سالم و تشکیل خاندانهای بارور هدفی نداشت. از این رو، بهنظر چینیها نمیبایست خانواده را دچار آشوب عواطف و هیجانات ساخت. در خانوادههای چینی که بهشت مردان بود، متعهها عملاً با بردهها فرقی نداشتند و زن اصلی چیزی جز متصدی کارخانهی تولید مثل محسوب نبود. قوم او به تعداد و جنس فرزندانش بستگی داشت. شوهر میتوانست زن را به هر بهانه ای از بهانهی نازایی تا پرگویی طلاق دهد. پدر میتوانست همسر و کودکان خود را به کنیزی و غلامی بفروشد. میتوانست فرزندان خود را بُکشد و در این کار جز آرای عمومی چیزی جلوگیر او نبود. به تنهایی خوراک میخورد و بهندرت زن و فرزندان را به سفرهی خود میخواند. پس از مرگ او ازدواج مجدد همسرش پسندیده نبود و رسم بود زنان بیوه برای ابراز وفاداری نسبت به شوی مُرده، خود را بکشند.
«مقام زن در چین بسیار پایین بود و خود زنان نیز این امر را به جان پذیرفته بودند. چنانچه مادر «منسیوس» که در فلسفهی چین پس از کنفوسیوس قرار دارد به وی گفت: زن را حق آن نیست که خود تصمیم بگیرد، بلکه وظیفهی او اطاعت امر است. در کودکی باید از پدر و مادر خود فرمان ببرد. پس از زناشویی باید شوهر را اطاعت کند و چون بیوه شد باید مطیع فرزند خود باشد. منسیوس تو مردی هستی در همهی کمال و من سالخوردهام، آنچه را صواب میدانی جامهی عمل بپوشان. من نیز بر وفق قانونی که از آن من است عمل میکنم. چرا باید بهر من دغدغه به خود راه دهی» (مکنون و صانعپور، 1374، 32).
«در چین دختران همچون بار بر دوش خانواده سنگینی میکردند. میبایست آنان را با شکیبایی به عرصهی رشد رسانید تا خانواده را ترک گویند و به خانهی شوهر رفته کار کنند و کارگر زایند و خانوادهی نویی ببار آورند. اگر در مواقع سختی دختری بر دختران متعدد خانواده افزوده شد، امکان داشت که نوزاد بیگناه را رها کنند تا در سرمای شب بمیرد یا خوراک گرازان طعمهطلب شود» (دورانت، کتاب اول، ص 1063).
در ژاپن نیز مانند چین، زنان دورههای ابتدایی، وضعی بهتر از زنان دورههای بعد داشتند؛ بهگونهای که در میان امپراتوران کهن، شش زن دیده میشوند. در دورهی عظمت کیوتو، زنان در حیات اجتماعی و ادبی کشور عهدهدار نقشهایی بزرگ و شاید درجهی اول بودند. «زنان پُرگو و عربدهجو را طلاق دهند؛ اما زنان سفارش میکنند که در مقابل شوهران هرزه و وحشی، نرمی و مهربانی را مضاعف کنند. بر اثر ادامهی این تعالیم خشن، زن ژاپنی فعالترین، مطیعترین و باوفاترین زن عالم گردید» (دورانت، کتاب اول، ص 1147).
نظام خانوادگی در ایران باستان
«در ایران باستان اصل تعدد زوجات، اساس تشکیل خانواده بود. در عمل، عدهی زنانی که مرد میتوانست داشته باشد به نسبت استطاعت او بود. ظاهراً مردان کمبضاعت بهطور کلی بیشتر از یک زن نداشتند. یکی از زنان، سوگلی و صاحب حقوق کامله محسوب میشد که او را «پادشاه زن» یا «زن ممتاز» میخواندند. از او پست تر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را زن خدمتکار مینامیدند. حقوق قانونی دو نوع زوجه مختلف بود و شوهر مکلف بود که مادام العمر زن ممتاز خود را نان داده، نگاهداری کند، هر پسری تا سن بلوغ و هر دختری تا زمان ازدواج دارای همین حقوق بودند؛ اما زوجههایی که عنوان چاکر زن داشتند. فقط اولاد ذکور آنان در خانوادهی پدری پذیرفته میشدند. در کتب پارسی متأخره پنج نوع ازدواج شمرده شده؛ ولی ظاهراً قوانین ساسانی جز دو قسمتی که ذکر شد، قسم دیگری نبود» (کریستین سن، 1351، 346).
به هر حال، زن بهمثابهی سایر اعضای خانواده، یعنی کودکان و بردگان، به اطاعت بیچون و چرا محکوم بود. یکی از کلمات قصار می گوید: «زن هر روز میباید سه بار از شوی و آقای خود بپرسد که چه باید بیندیشد، چه باید بگوید و چه باید بکند! نافرمانی به مرد، اجازهی طرد زن را به وی میداد» (کریستین بارتلمه، 1337، 34).
کریستین بارتلمه میگوید در این دوره، شوهر حق دارد زن خود را بهطور موقت به مرد دیگری بدهد که نوعی «ازدواج با زن عاریتی» یا «ازدواج استقراضی» بود. «در مورد این ازدواج، شوهر اصلی میتواند این عمل را بدون رضایت زن خود انجام دهد؛ بدین ترتیب، نمونهی دیگری از شیء بودن زن در این عصر خودنمایی میکند» (کریستین بارتلمه، 1337، 28). البته عدهای معتقدند یک دورهی زنسالاری نیز در ایران به چشم می خورد که وضع زن در این دوره تا حدودی بهبود یافت و او صاحب عزت، احترام و حقوق مالی شد؛ از این رو ویل دورانت در تاریخ تمدن از منزلت عالی زنان در زمان زرتشت پیغمبر سخن گفته است و این که با کمال آزادی میان مردم آمد و شد میکردند؛ صاحب ملک و زمین میشدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند؛ همچنین میتوانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر، به نام شوهر، یا به وکالت از طرف وی، به کارهای مربوط به او رسیدگی کنند. این موارد، همگی مربوط به دورهی زنسالاری در ایران باستان است که با قدرت هر چه تمامتر تحقق یافته است.
«رسم دیگری که در ایران باستان مشاهده شد، این است که بهعلت طبقات اجتماعی خاندانها برای اینکه مانع اختلاط خون با بیگانه و قرار گرفتن ثروت خود در اختیار او شوند، کوشش میکردند تا حدّ امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند و چون این عمل برخلاف مقتضای طبع بوده، با زور و قدرت مذهب و اینکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی که امتناع ورزد جایش در دوزخ است آن را کم و بیش به خورد مردم میدادند» (مطهری، 1359، 256).
نظام خانوادگی در عربستان
شناخت وضعیت زن در عصر جاهلی از آن جهت حائز اهمیت است که ما را به تحول نقش و جایگاه وی در دورهی ظهور پیامبر h رهنمون میشود. بررسی و شناخت میزان نقش اسلام در بازگرداندن زن به هویت، حیثیت و کرامت خداداد انسانی خود، ما را بر آن میدارد جایگاه و موقعیت زن جاهلی را با تأکید بر وحی، مورد دقت و تأمل قرار دهیم.
برخی معتقدند زن در عصر جاهلیت نخستین، جایگاه انسانی و اجتماعی شایستهای نداشت؛ چنانکه آیات قرآن نیز مؤید همین معنی است. در ذلت و خواری زن همین بس که حیاتش مایهی ننگ و عار بود. «دختران را در عربستان زنده به گور میکردند و حتی در برخی از قبایل دختران را سر میبریدند و در بعضی دیگر کودک دختر را از بالای بلندی یا قلهی کوه به پایین پرت میکردند و برخی دیگر آنها را در آب غرق میکردند و هرگاه زنان آنها آبستن میگردیدند در موقع زائیدن آنها را در صحرا میآوردند و قبری در کنارشان حفر می کردند که پس از زائیدن اگر نوزاد دختر بود، بدون شست و شو زنده به گورش میکردند و چه بسا اتفاق میافتاد زن بیچاره که دو سه بار گرفتار زائیدن دختر شده بود، با نوزادش زنده به گور میشدند» (مکنون و صانعپور، 1374، 36). امام خمینی وضعیت اسفبار زن را در عصر جاهلی به تصویر کشیده و نقش اسلام را در این مورد گوشزد میکند. «در جاهلیت، زن مظلوم بود و اسلام منت گذاشت بر انسان؛ زن را از آن مظلومیتی که در جاهلیت داشت، بیرون کشید. مرحلهای بود که زن را مثل حیوانات، بلکه پایینتر از او قلمداد می کردند. زن در جاهلیت مظلوم بود. اسلام زن را از آن لجنزار جاهلیت بیرون کشید» (امام خمینی، ج6، ص 185). اعراب برای زن هیچ استقلالی قائل نبودند و حرمت و شرافتی جز حرمت و شرافت خانواده برای او نمیشناختند و دختران خود را زنده به گور میکردند. «اولین بار که رسم زنده به گور کردن دختران مرسوم شد در واقعهی جنگ بنیتمیم با کسرای ایران بود که در آن جنگ، عدهای از زنان قبیله اسیر لشکر کسرا شدند و در آنجا دختران و زنان را بهعنوان کنیز نگه داشتند. پس از صلح، زنان از بازگشت به قبیلهی خویش سرباز زدند. از آن پس عرب برای پیشگیری از این ننگ، دختران را زنده به گور میکرد. تازیان، دختر را عار میشمردند و هنگامی که خبر زایش دختری به پدر داده میشد، او بهواسطهی آن خبر شوم خود را از مردم پنهان میکرد؛ اما به پسران افتخار میکردند و حتی در موردی که با زن شوهرداری زنا کرده بودند، فرزندش را پسرخواندهی خود قرار میدادند» (طباطبایی، 1361، ج2،378). رسم دیگری که در عرب دوران جاهلیت وجود داشت «ظهار» بود. «مرد زمانی که از همسرش ناراحت میشد برای اینکه او را در مضیقه و فشار قرار دهد می گفت: «تو نسبت به من چون مادرم هستی» و معتقد بودند که بهدنبال آن، زن برای همیشه به همسرش حرام میشود و حتی نمیتواند همسر دیگری انتخاب کند»(مکارمشیرازی، 1361، ج3). سخن آخر لازم به ذکر است که عوامل مختلف مردمشناختی، در بروز این نوع نگرش و رفتار با زنان دخیل است که از حوصلهی این بحث خارج است؛ لذا آنچه مهم بهنظر میرسد این است که در میان پارهای از طوایف در این جوامع، هنوز هم با گذشت زمان برخی از دیدگاهها و نگرشهایی که در خصوص زنان مطرح شده، پابرجا مانده و گذشت زمان نهتنها پیشرفت و تحولی در نگاه و اندیشهی آنها ایجاد نکرده، بلکه آنها را به پیشتر حرکت داده و بیشتر به گذشتگانشان شبیهتر ساخته است. گذشتگانی که نهتنها آیینهی عبرتاند، بلکه در این جوامع به اشتباه به اسطورههایی مانا بدل شدهاند که تا ابد با نگاهشان مسیر ناصحیح را به آیندگان نشان میدهند. مسیری که در آن نهتنها نشانی از کمال و سعادت و روشنی نیست، بلکه در نقصان، ضعف و ناملایمات موج می زند. منابع: 1. امام خمینی، روح الله (1361)؛ صحیفه نور، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی. 2. بارتلمه، کریستیان (1337)؛ زن در حقوق ساسانی، ترجمهی محمدحسن ناصرالدین صاحب الزمانی، تهران. 3. سن، کریستین؛ آرتور امانوئل (1351)؛ ایران در زمان ساسانیان، رشید یاسمی، تهران: ابنسینا. 4. دهخدا، علی اکبر (1139)؛ لغتنامه، ج 28، تهران: سیروس. 5. طباطبایی، علامه سید محمد حسین (1361)؛ تفسیر المیزان، ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران: محمدی. 6. مطهری، مرتضی (1359)؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، دفتر نشر اسلامی. 7. مکارم شیرازی، ناصر (1361)؛ تفسیر نمونه، ج 3، تهران: دارالکتب الإسلامیه. 8. مکنون و صانعپور (1374)؛ بررسی تاریخی منزلت زن از دیدگاه اسلام، سازمان تبلیغات اسلامی. 9. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن، فتحالله مجتبایی، تهران: انتشارات اقبال.