روایتی از ایثار و شهامت زنان ایرانی در نبرد خرمشهر

فرازهایی از فداکاری زنان در حماسه‌ی خرمشهر

زنان ایران با الهام از تعالیم حماسه‌آفرین قیام عاشورا و رسالت مهم حضرت زینب کبری(س) در هنگام شکل‌گیری نهضت امام خمینی و اوج‌گیری این حرکت اسلامی، سهم بزرگی در پیروزی آن ایفا کردند. از هرگونه ایثار، فداکاری و استقامت در این نهضت و دفاع مقدس دریغ نداشته و مشکلات گوناگونی را برای پیش‌برد اهداف عالی این فروغ فروزان تحمل کردند و آن‌چنان کارنامه‌ی زرّینی از خود به یادگار نهادند که امام خمینی(ره) فرمودند: «بانوان ایران در این نهضت پیش‌قدم بودند، مثل بانوان صدر اسلام بودند، نهضت ما به‌واسطه‌ی آنان به پیش رفت. شما بانوان ثابت کردید که در صف جلو هستید. مردان ما مرهون شجاعت‌های شما زنان شیردل هستند (سیمای زن در کلام امام، 1370، 95).»

نقش زنان مجاهد در تجلی مقاومت، ایثار و عمق حماسه‌آفرینی‌های دفاع مقدس جاوید، فراموش نشدنی، درخور تأمل و شایسته‌ی تکریم و تحسین است؛ چراکه به قول شهید مطهری، اگر در این‌گونه مسائل زن‌ها حضوری فعال داشته باشند، نیروی مردان را چند برابر کرده و قوه‌ی محرکه‌ای برای رزمندگان و حماسه‌آفرینان هستند (مطهری، 1385، 210).

بعد از آغاز جنگی نابرابر، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های مادران و خواهران به لحاظ فکری و عملی برای یک‌رنگی معنای از خودگذشتگی و ایثارطلبی به نحو شگفت‌انگیزی آشکار شد و ضمن این‌که برادران، فرزندان و همسران را مهیای رزم‌آفرینی می‌کردند و پشت جبهه را که دچار خلأ عاطفی می‌گردید، گرم نگاه می‌داشتند، در قالب پرستاران مجروحان جنگی، امدادرسانی و دفاع از شهرها و روستاها در مقابله با متجاوزان، بی‌وقفه ایثارگری نموده و روان‌های خسته را سرشار از شوق، ایمان و پایداری می‌کردند.

جلوه‌ی شهامت از جنس بانوان سلحشور 

خرمشهر با دست‌های خالی و تنها با اراده‌های پولادین جمعی معدود، 34 روز مقاومت کرد و در پایان نه با یک گردان دشمن، بلکه با هجوم یک لشکر به زانو درآمد. درخشش تاریخی سوم خرداد و حماسه‌ی آزادی خرمشهر، آن‌قدر عظمت و شکوه داشت که باعث شد اسطوره‌های این شهر در آغازین روزهای دفاع، کم‌تر به چشم بیایند. در این میان، نقش مؤثر و شورانگیز زنان مبارز، در شکل‌گیری حماسه‌ی مقاومت، بیش‌تر پنهان ماند. خرمشهر دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دختران و زنانی دارد که خالق حماسه‌های مقدسی باشند که هر انسانی می‌تواند بر آن افتخار کند. حضور دختر یا زنی مسلمان در رویارویی مستقیم با دشمنی که به هیچ پیمان دینی، اخلاقی و انسانی پای‌بند نیست، بسیار دشوار و خطرآفرین است و همین نکته، دفاع مقدس را از دیگر نبردها ممتاز می‌کند. تمامی بانوانی که برای دفاع از حیثیت دینی و ملی خود در خرمشهر ماندند، کاملاً داوطلبانه و به دور از هرگونه اجباری، این کار را کردند؛ اما تشکیلاتی در سازمان‌دهی آن‌ها مؤثر بود.

یکی از آن‌ها، مکتب‌القرآن است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خرمشهر تأسیس شد. تعداد قابل توجهی از دختران در این مؤسسه، آموزش‌های اعتقادی و سیاسی را فرامی‌گرفتند و در ارودهای تفریحی آن شرکت می‌کردند. با شروع تهاجم بعثی‌ها، ساختمان مکتب مزبور محلی برای پشتیبانی رزمی سلحشوران گردید. همان زمان و با جهت‌گیری دفع فتنه‌ی دشمن، گروهی از جوانان خرمشهری و آبادانی، گروه ابوذر را تأسیس کردند که کانون آن در شهر آبادان بود و جذب و ارسال نیرو و مهمات به خطوط مقدم جبهه از فعالیت‌های اصلی‌اش بود. اگرچه اکثر اعضای آن مرد بودند، عده‌ای از زنان در قالب برنامه‌های این گروه در نبردها حضور می‌یافتند. «فاطمه ناهیدی» از آن جمله است. «سهام طاقتی» هم در خاطرات خود به دو دختر اصفهانی اشاره دارد که خود را به خونین‌شهر رسانیدند و در دفاع از این دیار شرکت کردند که یکی از آنان هنگام انجام وظیفه به‌شدت مجروح شد (اطلاعات، 1385، 7).

خواهران در خط مقدم نبرد

بنا به تأکید و توصیه‌ی فرمانده‌ والامقام سپاه خرمشهر، شهیدمحمد جهان‌آرا، تمامی بانوان آماده‌ی دفاع از خرمشهر در سپاه و کانون، آموزش‌های نظامی را دیدند و با تهاجم دشمن به امور گوناگونی چون: حفاظت از محل استقرار و سنگرها، حفاظت از مهمات، جمع‌آوری و تخلیه‌ی شهدا و مجروحان، رسیدگی به زخمی‌ها، پرستاری از مجروحان و غیره پرداختند.

یکی از خواهران بسیجی می‌گوید که صندوق‌های مهمات بسیار سنگین بودند و مسافت طولانی و حمل آن‌ها برای زنان بسیار دشوار بود؛ ولی شوق به اسلام و خدمت به انقلاب اسلامی و شور شرایط دفاع و حماسه باعث می‌شد زنان برای جابه‌جایی این امکانات احساس سنگینی و فشار نکنند و حتی با دست‌های خون‌آلود و زخمی آن‌ها را جابه‌جا کنند. خواهران به دلیل کمبود آب و وقت و مسائل امنیتی، موهای خود را تراشیده بودند و شب‌ها با چادر، لباس و پوتین می‌خوابیدند. خطر اسارت در کمین بود. به دلیل کمبود مواد غذایی، بانوان از نظر جسمی به تحلیل رفته بودند؛ با وجود این، کمپوت‌هایی را که جیره‌ی غذایی‌شان بود باز می‌کردند و در دیگی بزرگ می‌ریختند و با یخ خنک می‌کردند و برای برادرانی که در خط مقدم بودند، می‌فرستادند. یکی از رزمندگان می‌گوید: «در مزار خرمشهر زن 65 ساله‌ای را دیدم که سلاحی بر دوش دارد، گفتم: «مادر چه می‌کنی؟» گفت: «دختر و پسرم آن‌قدر جنگیدند تا شهید شدند و این‌جا خفته‌اند، می‌روم تا راه‌شان را ادامه دهم.» هرچه او را منع کردیم نپذیرفت و گفت وظیفه دارم از دینم دفاع کنم و رفت و جنگید تا به شهادت رسید. تا قبل از نبرد تن به تن، در مسجد جامع شهر، خواهران اجتماع کرده و برای رزمندگان غذای گرم تهیه می‌کردند. تعدادشان حدود شصت نفر بود و با وجود بارش گلوله‌های خمپاره، در صحن مسجد بدون هیچ‌گونه هراسی از مرگ، به انجام وظیفه‌ی خود مشغول بودند. عده‌ای از خواهران وظیفه‌ی نگهبانی را برعهده داشتند.

رزمنده‌ای می‌گوید: «در نبردهای خیابانی خرمشهر، دو خواهر با کیف‌های کمک‌های اولیه در خط اول جبهه زیر آتش خمپاره‌ها به زخمی‌ها کمک می‌رسانیدند. زمانی که جنگ شدت یافت و ما دشمن را سنگر به سنگر عقب می‌راندیم، در اثر انفجار خمپاره چند نفر زخمی شدند. این دو خواهر، خود را به سنگرها رسانیده و مجروحان را پانسمان کردند و در حین انتقال زخمی‌ها، یکی از آن دو زخمی شد؛ ولی به کار خویش ادامه داد و حتی بعد از رسیدن به بیمارستان، اجازه‌ی پانسمان زخم خود را نداد و گفت: «می‌خواهم اول مجروحان دیگر درمان شوند.» فداکاری آن بانوان، خستگی چندین ساعت متوالی جنگ را از تن و روح ما بیرون آورد (آشنایان ناآشنا، 1376، 109).»

پارسایان پایدار

قبل از هجوم سراسری دشمن با توجه به تحرکات مرزی ارتش عراق، خواهران عضو سپاه خرمشهر که بیشتر کار فرهنگی و تبلیغی می‌کردند، شروع به آموزش نظامی کوتاه‌مدت کردند؛ اما به علت گسترش جنگ، آموزش ناتمام ماند. «سکینه خورسی» در این باره گفته است: «فرصتی برای تعلیم نظامی تمام خواهران به‌وجود نیامد. ناچار شب‌ها با همان آموزش‌های مختصر به خط مقدم می‌رفتیم و دفاع می‌کردیم. خمپاره از چپ و راست می‌آمد. ایثار و فداکاری در اوضاع سخت، اوج می‌گرفت. به گفته‌ی برادر «بیگی» مسئول یکی از گروه‌های رزمنده: «در ماجرای خرمشهر رشادت برخی خواهران حتی از برادران بیش‌تر بود.»

«شهناز حاجی‌‎شاه» که چند روزی مهمان گروه ما بود، از نظر اخلاق، شهامت، عفاف و عزت نفس، اسوه‌ای کم‌نظیر بود. شجاعانه می‌جنگید و حتی در اوج درگیری‌ها، کسی تار مویی از وی ندید و کلامی جز سلام از او نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمی‌گشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا می‌شد. این بانوی مقاوم، سرانجام به آرزوی خود رسید و در جلو مقرّ همیشگی‌اش، مکتب‌القرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه با دوست خود «شهناز محمدی» بر اثر اصابت آتش دشمن به شهادت رسید و از برادرش حسین که چند روز بعد به این فوز نایل آمد، سبقت گرفت.»

«سهام طاقتی» می‌گوید: «مسئولیت تدارکات جبهه را به ما سپردند. مردم مدام می‌آمدند و اسلحه می‌گرفتند. روز دوم اعلام شد به سنگربندی و کوکتل مولوتف نیاز است؛ بلافاصله عده‌ای از خواهران برای سنگرسازی بسیج شدند. با اجرای آتش سنگین روی خرمشهر، خروج خانواده‌ها از شهر و ضرورت حضور گسترده برای مقابله با دشمن، از تعداد امدادگران مرد کاسته شد و خواهران میدان‌دار این فعالیت مشقت‌آور شدند.»

خواهر دیگری می‌گوید: «شب‌ها در سنگرها می‌خوابیدیم که نمناک بود و مارمولک‌های زیادی در آن‌ها دیده می‌شد. هر کسی وظیفه‌ی خود را انجام می‌داد و از مرگ هراسی نداشت و حتی به آن فکر نمی‌کرد. با تشدید آتش دشمن، خمپاره‌ای به محل تقسیم خواروبار اصابت کرد و همه چیز را به هوا فرستاد. عراقی‌ها همه‌جا را زیر آتش توپ و خمپاره گرفتند. از این روی، اعلام شد خواهران نباید در شهر بمانند که گرفتار متجاوزان بعثی می‌شوند و چون هر لحظه احتمال اسارت می‌رفت، موافقت کردیم برویم؛ اما قبل از رفتن، محل غنایمی را که در کمدها و زیر گونی‌ها مخفی کرده بودیم، به برادرها گفتیم و از شهر خارج شدیم (فرهنگ ایثار، 1382).»

منابع:

1. آشنایان ناآشنا(1376)، ج 3، تهران: کنگره‌ی نقش زنان در دفاع و امنیت.

2. روزنامه‌ی اطلاعات، 21 / 4 / 1385، ش 33674.

3. سیمای زن در کلام امام خمینی(1370)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم.

4. مطهری، مرتضی(1385)؛ آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا.

5. نشریه‌ی فرهنگ و ایثار، 23 / 2 / 1382، ش6.