«کارن جوی فولر» نویسندهی آمریکایی داستانهای علمی ـ تخیلی و ادبی، سال 1950 در شهر ایندیانای آمریکا به دنیا آمد و پس از فارغالتحصیلی در رشتهی علوم سیاسی، هفت سال از عمر خود را صرف تربیت فرزندش کرد. بعد از آن، تصمیم گرفت در یک کلاس نویسندگی ثبتنام کند. اولین مجموعهی داستان کوتاهش به نام «چیزهای مصنوعی» در سال 1986 با استقبال همراه بود.
آثار «فولر» اغلب روی اتفاقهای قرن نوزدهم، زندگی زنان و بیگانگی متمرکز است. او بهخاطر نوشتن پرفروشترین رمانش، به نام «باشگاه کتاب جین آستن» در سال 2004 شهرت زیادی کسب کرد که فیلمی هم با همین عنوان از این کتاب ساخته شد.
داستان جدید او، به نام «همهی ما کاملاً در کنار هم هستیم» جایزهی ادبی «پن فاکنر 2014» را از آن خود کرد. گروه داوری سه نفرهی این رقابت، متشکل از: «مدیسون اسمارت بل»، «مانوئل مونوز» و «اشی اوبیاس» که هر سه رماننویس هستند، این کتاب کارن جوی فولر را از میان 430 رمان و مجموعهداستانکوتاه، برندهی امسال برگزیدند. این جایزه، جایزهای 15هزار دلاری است که هر ساله به یاد ویلیام فاکنر (نویسندهی مشهور آمریکایی برندهی جایزهی نوبل)، به بهترین اثر داستانی ادبیات آمریکا اعطا میشود. در سابقهی جوی فولر، جوایز زیاد دیگری نیز به چشم میخورد. مجموعهداستان «شیشهی سیاه» در سال 1998 و مجموعهداستان «چیزهایی که من نمیبینم» در سال 2010 برندهی جایزهی بهترین داستان تخیلی جهان شد. سال 2007 برای بار دوم، برندهی جایزهی «نبیولا» به خاطر داستان کوتاه «همیشه» شد. داستان کوتاه «مهمانخانهی پلیکان» او نیز جایزهی ادبی «شرلی جکسون» را از آن خود کرد.
آثار «فولر» همگی اثرگذار هستند؛ اما «همهی ما کاملاً در کنار هم هستیم» یک شاهکار است. در این داستان بررسی هویت، خانواده، غم و اندوه، عرصهی پرخطر اخلاق علمی و ماهیت داستانگویی به ترتیب سرگرمکننده و عجیب، ماهرانه و مرموز، نفسگیر و دلخراش هستند. روزنامهی «نیویورک تایمز» فولر را «راهنمایی قابل اعتماد در میان بسیاری از قلمروهای پیچیده» دانست. نثر قابل فهم و فلسفههای بحثبرانگیز در آثار فولر و توجه او به روانشناسی، زندگی و سرگذشت زنان، یادآور آثار بهترین نویسندگان معاصر جهان است. کارن فولر تا به حال شش رمان و سه مجموعهی داستان کوتاه به رشتهی تحریر درآورده است.
«کارمن ماریا ماکادو» با کارن جوی فولر به مناسبت اعطای جایزهی 2014 پن فاکنر گفتوگویی کرده است.
* آثار شما گرایش جابهجایی بین ژانرهای مختف را دارد. چه چیزهایی را در خصوص مرز بین داستان و واقعیت، داستان تاریخی و داستانهای علمی ـ تخیلی ضروری میدانید؟
فکر میکنم جاهایی را دوست دارم که قوانین آشکار است؛ اما نیاز به اجرا شدن ندارد. من انرژی زیادی از شکستن سنتها میگیرم. مدت زیادی فکر میکردم واقعیت به قدری بیگانه است که رئالیسم به خوبی نمیتواند آن را نمایش دهد. جهان خیلی ترسناکتر از آن چیزی است که منِ کودک فکر میکردم؛ اما بسیار مضحک هم بود. من سعی میکنم چارهای برای این موضوع بیندیشم. همیشه گفتهام دربارهی همان تاریخی مینویسم که در روزنامهها گفته شده است. گمان میکنم علاقهام بیشتر به این است شخصی باور کند که موجودات بیگانه او را ربودهاند، تا در جستوجوی طرح و نقشه برای پیدا کردن موجودات بیگانهی واقعی باشم. علاقه به ربایندهشدگانی که با موجودات بیگانه به مبارزه میپردازند، به نظر من یک مسئلهی مرزی است.
* «مهمانخانهی پلیکان» داستان ترسناک و تکاندهندهی شما دربارهی نوجوان سرکشی است که به یک مؤسسهی تأدیبی نوجوانان در یک جزیره فرستاده میشود. در آنجا شکنجه شده و مجبور میشود برخلاف میلش عمل کند. این داستان، جایزهی بهترین داستان تخیلی جهان را در سال 2010 از آن خود کرد؛ اما قسمتهای میانی داستان، که در مورد صنعت خصوصی و روبهرشد آزار نوجوانان است و قربانیان و سوءاستفادههایی که از آنها میشود، بسیار حقیقی است. چه چیزی شما را مجذوب این داستان میکند؟ آیا این داستان را خیالی میدانید؟
بله داستان بیش از انتظار من ریشه در تحقیق و واقعیت داشت. داستان مال دو مکان است: یکی از دوستان من دختر برادرش را در یکی از این مراکز میگذارد؛ درست یک روز بعد از تولدش، به همان صورتی که در داستان توصیفش کردهام. من شروع به بررسی انجمن جهانی برنامهها و آموزشگاههای ویژه و برنامهی کار آنها کردم؛ بهخاطر همین، رابطهی شخصی که داشتم و نوشتن داستان ـ حقیقت را بخواهید ـ همزمان شد با وقتی که یک ویدئو از زندان گوانتانامو در اینترنت دیدم. گزارشگری نوشته بود ما نباید از تمایلمان به حبس و شکنجهی زندانیان خارجی تعجب کنیم؛ چراکه ثابت کردهایم تمایل به انجام همین کارها را با کودکانمان داریم.
من به موجودات بیگانه در داستانهایم اطمینان کامل دارم؛ منظورم موجوداتی است که در داستانم مؤسسه را اداره میکنند و دلیلی بسیار ناخوشآیند برای این موضوع دارم.
* پرفروشترین رمان شما در لیست نیویورک تایمز (باشگاه دوستداران جین استن) در سال 2007 به صورت فیلم درآمد؛ اینکه اثر شما در صفحهی نمایش بزرگ به تصویر درآمد چگونه بود؟
فوقالعاده بود. من دخالت کمی داشتم؛ اما روند کار را خارج از صحنه دنبال میکردم. به نظرم فیلم نهایتاً ماهرانه و لذتبخش از کار درآمد. در فیلم، چیزهای زیادی دیدم که به کتاب من مربوط میشد؛ اما احساس نمیکردم این کتاب من است که روی صحنه به نمایش گذاشته میشود. شاید همهی نویسندهها همین حرف را بزنند. بالأخص شخصیتها در فیلم دستکاری شدند؛ همانگونه که هنگام خواندن کتاب آستن پیش آمد و تهیهکنندهی فیلمنامهنویس، رابین سوییکورد نظریات خودش را داشت و من از او به همین خاطر تشکر میکنم. او یک زن باهوش و خلاق است.
* داستان «ما همه کاملاً در کنار هم هستیم» در مورد بخش دردناک و غمانگیز علم و پیچیدگی بشر است. شما فکر میکنید، علم چه مسئولیتهایی در قبال تبعهی خود در راه جستوجوی حقیقت و علم دارد؟
آزمایش حیوانات برای اهداف پزشکی کاملاً موضوع سختی است و من امیدوارم روزی فرضیهها با پیشرفت تکنولوژی و شبیهسازی کامپیوتری و معالجات سازگار با هر شخص به اثبات برسد.
امیدوارم روزی برسد که همه به این توافق برسند استفاده از حیوانات برای لوازم آرایشی و آزمایش خردشدگی ماشین غیرقابل توجیح است. من کاملاً بر این باورم که دانشمندان مسئول هر رنجی به بار میآورند، هستند و اینکه علم به تنهایی، انگیزهی کافی برای انجام این نوع کارها نیست. فکر میکنم تأثیری که روی خود دانشمندان میگذارد، یک تأثیر بسیار عمیق و آزاردهنده است؛ اما بیشتر بر این باورم که ما نباید کارهایی انجام دهیم که قادر به زیر نظر گرفتن آن نیستیم. این مربوط به نحوهی برخورد ما با حیوانات، محیط، صنعت تغذیه و نحوهی ادارهی زندانها و جنگها میشود. اخیراً این کوری تعمدی را در بحران آب و هوا هم داریم و من نگرانم پیآمدها در این مورد بیشتر باشد.
* داستان شما با نام «آنچه من ندیدم» که در مورد انسانیت فراموشنشدهی پریماتها (راستهى نخستینیان که انسان، گوریل و میمون جزو آن هستند) است، یک جمله دارد: «همهی ما کاملاً در کنار هم هستیم». شباهت این جمله با نام رمان اخیر شما جالب است! خصوصاً هر دو کتاب موضوع یکسانی را که در دو بخش مختلف تاریخ وجود دارد بررسی میکنند؛ چه رابطهای بین این داستان و داستان «همهی ما کاملاً در کنار هم هستیم» وجود دارد؟
داستان «آنچه من ندیدم» صریحاً مقدمهای است برای داستان «همهی ما کاملاً در کنار هم هستیم». هر دو داستان، براساس حوادث واقعی در تاریخ پرماجرای رابطهی بین انسان و حیوان هستند؛ و اینکه پریمات بودن دقیقاً به چه معناست. من به این دلیل داستان را نوعی مطالعهی پریماتها میدانم که آزمایششوندهها گروه کوچکی از انسانها هستند.
* این روزها چه کتابی مطالعه میکنید؟
در حال حاضر، کتاب «دوست عزیز من» اثر «النا فرانتس» را مطالعه میکنم. نمیتوانم پیشبینی کنم چه موقع دوباره داستان خواهم نوشت.
منابع:
en.wikipedia.org
theamericanreader.com
penfaulkner.org