به مناسبت روز عفاف و حجاب
عفافِ بدون حجاب هم ممکن است!
با عصبانیت گفت: فکر میکنی خانمهایی که حجابشان را ـ البته از منظر شما ـ بهطور کامل رعایت نمیکنند عفیف نیستند؟ چرا، شاید خیلی هم بیشتر از شماها عفیف باشند! حتی آنهایی که اصلاً حجاب ندارند هم، به موقع از عفتشان به خوبی دفاع میکنند. عیب شما بهاصطلاحباحجابها این است که فکر میکنید فقط خودتان عفیف هستید... اصلاً چه دلیلی داری که میگویی داشتن حجاب نشانهی داشتن عفت است؟
کمکم صدایش بلند شده بود و پشت سر هم و بدون وقفه چرا و آیا ردیف میکرد و از من دلیل علمی و منطقی میخواست. مدام از فرهنگ میگفت و از جامعهشناسها و روانشناسها مایه میگذاشت و از این که فکر میکرد، نمیتوانم جواب سؤالهایش را بدهم، احساس رضایت میکرد. بعد از این که خوب گفت و پرسید و دیگر چیزی نداشت که در مورد جدایی و عدم ارتباط حجاب و عفاف بگوید، نوبت من شد که پاسخ بدهم، احساس کردم بیان مسائل دینی و فقهی صرف، برایش تکراری شده، شاید هم به عمد نمیخواهد از این منظر به موضوع نگاه کند. از طرز صحبت کردنش معلوم بود که نه چیزی از فرهنگ میداند و نه از نظریات جامعهشناسی سردرمیآورد؛ بلکه او هم یکی از صدها یا هزاران نفری است که با تغذیه از رسانههای غربی، نظریهی عفاف بدون حجاب را بدون آنکه هیچ پشتوانهی علمی داشته باشد، تنها در لفافهای از فرهنگ و جامعهشناسی پیچیده و علم کرده است. ابتدا و برای روشن شدن مطلب از او پرسیدم که آیا قبول دارد یک مسلمان است، در کشوری اسلامی زندگی میکند و بالتبع شهروند یک شهر اسلامی است، یا خیر؟ چراکه پاسخ به این سؤال میتوانست نوع بحث را عوض کند. با ناراحتی از اینکه مسلمان بودنش را زیر سؤال برده بودم، پاسخ مثبت داد؛ بنابراین با همان زبانی که سؤال کرده بود، شروع به پاسخ کردم.
همهی الزامات یک شهروند...
از نظر متخصصان علوم اجتماعی، گستردهترین بافت زندگی امروزی در شهرهاست که اعضای تشکیلدهندهی آن «شهروند» نام دارند. شهروند کسی است که حقوق کاملی بهعنوان عضو یک کشور دارد. شهروندی، نوعی قرارداد اجتماعی است که هدف آن «ارتقای رفاه و امنیت» در سطح جامعه است؛ لذا افراد جامعه باید طوری رفتار کنند تا به این هدف برسند. شهروند، یعنی انسانی مدنی که بتواند معیارها و ملاکهای یک شهروند را بهطور کامل در خود نهادینه کند و به همهی وظایف و اختیاراتی که یک شهروند باید داشته باشد، آگاهی داشته و خود را ملزم به رعایت آنها بداند که از نظر جامعهشناسان، باور به ارزشهای بنیادین جامعه یکی از مهمترین آنهاست؛ بنابراین، این موضوع که کسی خودش را شهروند یک شهر اسلامی بداند؛ اما حاضر به قبول ارزشهای آن نباشد، با تعاریف جامعهشناسانه از شهروندی مغایرت دارد.
درست شنیدم، گفتی فرهنگ!
از طرفی همهی خصلتها و ویژگیهایی که معرف رفتار یک شخص است، «شخصیت» نام دارد که عوامل متعددی در رشد آن مؤثر است؛ از جمله: وراثت، محیط طبیعی، تجربههای گروهی ـ فردی و فرهنگ. چون انسان ماهیتاً موجودی اجتماعی است و در میان گروه زندگی میکند، فرهنگ که از دیدگاه صاحبنظران علوم اجتماعی عبارت است از: «تمامی ساختهها و ارزشهای مادی و معنوی انسان و چکیده و عصارهی زندگی او در طول تاریخ که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد»، مهمترین نقش را در ساخت شخصیت افراد خواهد داشت. در این ارتباط، هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده، ارتباط متقابل و موفقیتآمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگ آن هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. از آنجا که پژوهشگران و صاحبنظران برای فرهنگ لایههایی قائلاند، این امر (پرورش شخصیت افراد)، قدم به قدم، از طریق سطوح و لایههای مختلف فرهنگ و عبور از لایهای به لایهی دیگر شکل میگیرد. معروفترین و مهمترین سطحبندی در مورد فرهنگ، مربوط به اندیشمند این رشته «ادگار شاین» است که برای فرهنگ سه سطح قائل شده است. براساس نظریهی او، فرهنگ بر سه سطح باورها و مفروضات، ارزشها و هنجارها و رفتارها و نمادها شکل میگیرد. در سطح ظاهری فرهنگ، رفتارها دیده میشوند که بر ارزشها و هنجارهای رفتاری تکیه دارند و ارزشها و هنجارها نیز بر عمیقترین سطح، یعنی باورها و مفروضات استوارند.
هستهی فرهنگ یا باورها و مفروضات!
«باورها و مفروضات» هستهی فرهنگ را شکل میدهند. باورها بر آنچه مردم به واقعیت آن اعتقاد دارند، دلالت داشته و دارد و از این رهگذر بر ادراکات، نحوهی تفکر و احساسات آنها نفوذ میکنند. باورها، حقایقی قطعی و غیرقابل بحثی هستند که میتوانند در همهی جنبههای زندگی فرهنگی رخنه کنند و بر تجربیات افراد، سایه افکنند و به آنها رنگ دهند؛ لذا میتوانند تأثیر نیرومندی بر رفتار داشته باشند.
ارزشها و هنجارها: پلیسهای باطنی و بیرونی
«ارزشها و هنجارها» دومین لایهی هر فرهنگ است که براساس باورهای مقبول آن شکل میگیرد. بسیاری از جامعهشناسان، ارزشهای اجتماعی را اساسیترین عناصر یک نظام اجتماعی، بهمثابهی زیرساختهای اجتماعی و مبنای شکلگیری و تنظیم روابط میشناسند که از طریق کنترل و هدایت آنها میتوان جامعه را به زوال یا تعالی کشاند. ارزشها، ملاکهای قضاوتی ما را شکل میدهند که در هر جامعه از طریق هنجارهای اجتماعی آن تحقق مییابند؛ به عبارت دیگر، ارزشها وقتی اجتماعی میشوند که اکثریت جامعه آنها را بپذیرند یا از آنها پیروی کنند که در واقع همان هنجار است. هنجارها تعیین میکنند که مردم چگونه در شرایط معین یک جامعهی خاص باید رفتار کنند. تفاوت ارزشها و هنجارها در این است که، ارزشها باورهای درونی هستند که اهداف کلی جامعه را بیان میکنند؛ در صورتی که هنجارها بیانگر روشها و قواعد اجرای باورهای جامعه و دستیابی به اهداف و ارزشهای جامعهاند. ارزشها به منزلهی پلیس باطنی هستند که از درون انسان را کنترل میکنند و هنجارها مانند پلیس بیرونی هستند که وظیفهی کنترل، هدایت و تنظیم روابط از بیرون را بر عهده دارند. هنجارها دارای سه ویژگی هستند: قاعده و استاندارد رفتارهای اجتماعیاند، با رعایت آنها، حقوق اکثریت جامعه رعایت میشود و افراد خاطی بایستی مجازات شوند؛ بنابراین نقش عمدهی هنجارها در جامعه، تنظیم نظم اجتماعی و تبعیت از آنها در روابط اجتماعی است. به همین علت، برای تعریف دقیقتر آن برخی از جامعهشناسان از مفهوم «گرامر یا دستور اجتماعی» استفاده کردهاند. در نهایت بیرونیترین لایهی فرهنگ، بقایای قابل رؤیت، قابل لمس، و قابل شنیدن و رفتارهای مبتنی بر مفروضات، باورها، ارزشها و هنجارهای فرهنگی است که نمایشگر شخصیت افراد آن اجتماع است. یک فرهنگ چهطور زنده میماند؟ میزان هماهنگی، پیوستگی، توان و قدرت سطوح و لایههای مذکور، میتواند موجبات پویایی، ادامهی حیات، موجودیت و به اصطلاح تثبیت یک فرهنگ یا بالعکس تضعیف، انحطاط و مرگ آن را به دنبال داشته باشد؛ چراکه علاوه بر وجود نوعی ارتباط ریشهای میان آنها، در کارکرد و حیات یکدیگر نیز مؤثرند؛ به همین دلیل، هر اندازه هنجارهایی که در یک اجتماع وجود دارند، با ارزشهای پذیرفته شده در آن همخوانی و هماهنگی بیشتری داشته باشند، درجهی توان و کارآمدی آنها بیشتر خواهد بود. از طرفی، هر قدر این لایهها از قوت بیشتری برخوردار باشند، درجهی أثرپذیری آنها از عوامل مخرب و آسیبزا نیز کمتر است. در هر حال، همهی انسانها فطرتاً خواهان ایمان، پاکى و تقوا هستند و از کفر و گناه بیزارند؛ چنانکه قرآن کریم در آیهی هفتم سورهی حجرات، فرموده است: «لکن خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده و به عکس، کفر، فسق و گناه را منفور شما قرار داده است.» رفتارهای ناهنجار در جامعهی اسلامی! بنابراین، در یک جامعه یا شهر اسلامی نیز، نظام ارزشی اسلام مطلوبیت دارد و مورد خواست و آرزوی اکثریت شهروندان است؛ لذا چنانچه در بیان ویژگیهای یک شهروند مطلوب گفته شد، ساکنان شهر اسلامی باید توانایی داشته باشند براساس ارزشهای حاکم بر جامعه عمل کنند یا این توانایی را در خود ایجاد کنند و بنا بر آنچه در بیان ویژگیهای هنجارهای اجتماعی گذشت (قاعده و استاندارد رفتار اجتماعی: رعایت حقوق اکثریت جامعه و مجازات در صورت عدم رعایت)، چنانچه شخص یا اشخاصی قواعد و استانداردهای رفتارهای اسلامی را نپذیرفته و در مقام عمل به آنها برنیایند و در نتیجه حقوق اکثریت جامعه را رعایت نکنند، بایستی به مجازات برسند؛ چراکه نظام ارزشی اسلام کلیتی است واحد که در آن «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» معنا ندارد. اگر افراد یک جامعه به حقانیت باورهای خود ایمان داشته و خواهان تثبیت و تعمیق آن باشند، نمیتوانند در حوزهی رفتار، توجهی به باورها نداشته و فارغ از ارزشها و باورهایشان، الگوهای رفتاری خود را تعیین کنند. در غیر اینصورت، جامعه دچار ناسازگاری در فکر و عمل خواهد شد و رواج الگوهای رفتاری ناسازگار با باورهای مذهبی به تدریج به تضعیف باورها و نهایتاً به تغییر آنها خواهد انجامید. سرنوشت نظریهی عفاف بدون حجاب! در این راستا، یکی از ارزشهای اصولی و زیربنایی که تنها در متن زندگی اجتماعی انسانها معنا مییابد، ارزش والای عفاف است. عفت، به معنای خودداری از گناه و جلوگیری از سرکشیهای شهوت جنسی است؛ پدید آمدن حالتی برای نفس است که با آن از افزونطلبی قوهی شهوانیه جلوگیری میشود (راغب اصفهانی، 412، ج 1، ص 573). در زبان فارسی نیز از عفاف به معنای پارسایی، پرهیزگاری، پاکدامنی، احتراز از محرمات؛ خصوصاً شهوات حرام تعبیر شده است (معین، ج 2، ص 231). توجه به قواعد عفت عمومی، یک کنش فرهنگی و کاملاً اجتماعی است که از باور و اعتقادات دینی مسلمانان، بنا بر توصیهی صریح آیات قرآن به زنان و مردان مؤمن (نور، آیهی 31 و احزاب، آیهی 59) منشأ گرفته، بهصورت ارزش عفاف درونی شده و در قالب حجاب بهصورت هنجاری اجتماعی درمیآید و در نهایت، نماد که بیرونیترین لایهی این کنش است، انواع پوششهایی است که بتواند محدودهی حجاب اسلامی را کاملاً رعایت کند و چادر زن مسلمان، عالیترین درجهی این نماد است؛ لذا، توضیحات فوق، نظریهی «عفاف بدون حجاب» را کاملاً مردود میسازد؛ در واقع، اهمیت ارزشها در این نهفته است که محتوای هنجارهای یک جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند. نمیتوان در جامعهای اعتقاد به ارزشهای مثبت معینی را ابراز کرد، لیکن رفتار عملیمان در تناقض با آنها باشد. قرآن کریم نیز در آیات متعدد، عمل صالح را بیانگر ایمان قلبی و معیاری روشن برای شناخت مؤمنین راستین از دروغگویان متظاهر دانسته است. بر این اساس، نوع پوشش و ارتباطات کلامی و غیرکلامی زنان و مردان در عرصهی عمومی، نمایانگر میزان نهادینهشدن باورها، ارزشها و هنجارها در آن جامعه است. در عرصهی کنونی اجتماع، نوع پوشش افراد خصوصاً حجاب به معنای مصطلح آن در زنان، شاخصهی زن مسلمان از زن غیرمسلمان است. حجاب به زن هویت میبخشد و زن با قرارگرفتن در یک پوشش به ظاهر ساده، با زبانی گویا و نافذ اعتقاد خود را فریاد میکند... حالا میتوانی با حجابت، اعتقادت را فریاد بکشی! از اینکه مجبور شده بودم با بحثهای کمی تخصصی و گاهی خستهکنندهی جامعهشناسانه و فرهنگی، پاسخ سؤالاتش را بدهم، عذرخواهی کردم که البته خواست خود او نیز همین بود؛ اما دوست خوب من که انگار حرفهای جدیدی میشنید و تا اینجای بحث کاملاً ساکت بود و با دقت گوش میکرد، کمکم اخمهایش را باز کرد، خندید و به دور از آن عصبانیت اولیه، با خوشحالی گفت: «من خودم هم ته دلم، داشتن حجاب را دوست دارم؛ اما با این شبهات دچار شک شده بودم و در عین حال، پاسخ قانعکنندهای نداشتم...» او، در حالی که گره روسریاش را محکمتر میکرد ادامه داد: «سپاسگزارم، از امروز با دید تازهای به حجاب نگاه میکنم و... و از اینکه با داشتن حجاب، حقوق شهروندی را رعایت میکنم، مطابق هنجارهای اجتماعی عمل میکنم و پاکدامنی خودم را به رخ میکشم، خرسندم.» منابع: 1. قرآن کریم. 2. ایروانی، جواد و همکاران (1389)؛ اصلاح الگوی مصرف از نگاه اسلام، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی. 3. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412)؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم. 4. معین، محمد (1363)؛ فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر.