نویسنده

در میان زنان مجری باسابقه در برنامه‌های رادیو و تلویزیون، سراغ «ژاله صادقیان» از مجریان پرکار و پرانرژی صداوسیما رفتیم که از کودکی در این سازمان کار می‌کند. او هم‌چنین در برنامه‌های فرهنگی برون‌سازمانی بسیاری هم کار اجرا را بر عهده دارد. وی بعد از بیست‌سال تجربه، در باشگاه خبرنگاران جوان به آموزش گویندگی و اجرا مشغول است.

* خانم صادقیان! چه کسانی در شکل‌گیری شخصیت شما مؤثر بودند؟

برادرم که از من کوچک‌تر است! بابک که به دنیا آمد او را پیش مادربزرگ گذاشتند و منِ سه‌ساله مجبور شدم همراه مادر به مدرسه بروم. مادر، ناظم مدرسه بود. رفتم مدرسه و نشستم سر کلاس اول. خیلی زود نوشتن و خواندن را همراه بقیه یاد گرفتم. پنج سالم بود که کلاس سوم را تمام کردم و مثل حرفه‌ای‌ها کتاب می‌خواندم. مادر همیشه می‌گفت باید برای بهترین‌شدن تلاش کنی. او مرا مستقل و متکی‌به‌خود بارآورد. البته معلم و استادان ادبیاتم در دبیرستان و دانشگاه، آدم‌های پررنگ زندگی‌ام بودند. آن‌وقت‌ها می‌خواستم مثل آن‌ها ادبیات درس بدهم.

* چه‌طور سر از تلویزیون درآوردید؟

بچه‌ی تخس پنج‌ساله‌ای که خوب حرف می‌زند، تحلیل می‌کند و حافظه‌ی خوبی دارد، توسط پسرخاله‌ی مادرش که تهیه‌کننده است به رادیو برده می‌شود تا در برنامه‌ی کودک اجرا کند. مادر پرمشغله نمی‌تواند بچه را ببرد. خاله‌بدری عزیز مسئول می‌شود. بچه‌ی تخس، بدون ترس و دلهره به استودیوی 20 رادیو در میدان ارک می‌رود. سؤال‌های معمول را خوب جواب می‌دهد. به او می‌گویند برو این متن را حفظ کن تا بتوانی پشت میکروفن اجرا کنی. بچه‌ی تخس بازیگوشی می‌کند و فقط چند خط اول را حفظ می‌کند؛ چون می‌داند که می‌تواند از رو بخواند. امتحان شروع می‌شود. بچه‌ی تخس که سواد دارد از رو می‌خواند. مچ او را می‌گیرند که «فسقلی! تو داری از رو می‌خونی؟» و بچه‌ی تخس می‌ترسد و گریه سرمی‌دهد؛ حالا گریه نکن کی گریه بکن! اجرا و ضبط قطع می‌شود؛ ولی گریه تمام نمی‌شود.

خلاصه قرار می‌شود بچه‌ی تخس که امتیاز خواندن از روی متن را هم دارد، هفته‌ای دو بار برای اجرا توسط خاله‌بدری به رادیو بیاید. هشت‌سال این آمدورفت ادامه داشت. در برنامه‌های دیگر غیر از برنامه‌ی کودک، چون برنامه‌ی قصه‌ی شب هم از بچه‌ی تخس استفاده می‌شد. او، هم اجرای نقش می‌کرد و هم گویندگی. خاله سه‌چهار ساعت می‌نشست تا کار فسقلی تمام شود.

* بعد از انقلاب کارتان در رادیو جدی شد؟

خیر، بعد از انقلاب از سازمان تسویه شدم و اصلاً فکر نمی‌کردم دوباره برگردم. بعد از انقلاب خانواده‌ام اصرار داشتند برای ادامه‌ی تحصیل به خارج از کشور بروم. چون دلم به رفتن نبود، قول دادم درس بخوانم و همین‌جا دانشگاه قبول شوم. با رتبه‌ی 43 در کنکور قبول شدم و می‌توانستم هر رشته‌ای را انتخاب کنم. ارتباطات را انتخاب کردم و در دانشگاه علامه شروع به تحصیل در رشته‌ی مورد علاقه‌ام کردم. این انتخاب مرا به رسانه پیوند زد. پایان‌نامه‌ام را بیست گرفتم. اساتیدم شک نداشتند که سراغ روزنامه‌نگاری خواهم رفت. در این زمینه هم موفقیت‌هایی داشتم؛ اما دقیقاً یک هفته بعد از فارغ‌التحصیلی، در رادیو مشغول شدم.

* خودتان خواستید یا انتخاب شدید؟

باز هم خودم انتخاب کردم؛ چون می‌دانستم که می‌توانم و باید تلاش کنم بهترین باشم. به خودم گفتم اگر قرار است گوینده باشم، باید کارم را بلد باشم. شده کسانی موقع اجرا می‌گویند وای چه‌قدر هنرمندی! اما من هنرمند نیستم. این کار را بلد هستم. یاد گرفتم. تلاش کردم. در رادیو ماندم تا این‌که سال 69 وارد تلویزیون شدم. اجرای رسمی‌ام برنامه‌ی نغمه‌ها، گلپونه‌ها و دلنوازان بود. بعد گفتند گوینده‌های رادیو نباید در تلویزیون هم کار کنند. روز تودیع آقای لاریجانی، مجدد به تلویزیون برگشتم و برنامه‌ی چرتکه را ضبط کردم. همان‌شب، برنامه روی آنتن رفت و مورد استقبال قرار گرفت.

* اجرا در رادیو چه تأثیری در آن سال‌ها در شخصیت‌تان داشت؟

 در کوچکی، بزرگ شدم و بچگی نکردم. شاید دلیل پرجنب‌وجوش بودنم در آستانه‌ی میان‌سالی همین باشد! آن‌موقع در مدرسه دوست داشتم بقیه بدانند من چه می‌کنم. این‌که اولیای مدرسه می‌دانستند و برایم احترام قائل بودند، روح نوجوان مرا راضی می‌کرد. زنگ‌های تفریح، رادیو را روشن می‌کردند و بچه‌ها صدایم را می‌شنیدند. البته علاوه بر اجرای برنامه‌ی صبحگاهی سر صف و این مسائل، دانش‌آموز درس‌خوانی هم بودم. این‌ها همیشه مرا در جایگاه خاصی قرار می‌داد و براساس چیزی که از مادر یاد گرفته بودم، همیشه برای بهتر شدن تلاش می‌کردم.

* رسانه‌ی تلویزیون  چه حد می‌تواند در زندگی افراد نقش بازی کند؟

با توجه به توانایی‌ها و محدودیت‌هایی که رسانه دارد، در تلویزیون این نقش بسیار می‌تواند قابل اجرا و اثرگذار باشد. مهم این است ما که مسئول، مجری، مدیر و دیگر عوامل هستیم، چه‌قدر به این کارکردها و توانایی‌ها واقف باشیم. متخصص باشیم و به زبانی دیگر، عاشق کارمان باشیم. معتقدم یعنی از مادرم به یاد دارم که هر کاری را آن‌قدر خوب انجام بده که دیگری بهتر از تو نتواند. باید زبان رسانه را دانست و از آن برای گفتن بایدها، ارزش‌ها و... استفاده برد؛ وگرنه تیغی خواهد شد در دست زنگی مست! رسانه می‌تواند شخصیت تک‌تک افراد را بسازد.

* خودشیفتگی برخی مجریان خیلی در ذوق می‌زند، به نظرتان دلیلش چیست؟

این فقط خاص مجری‌ها نیست. در جامعه هم کسانی را می‌بینید که وقتی قرار است کاری انجام دهند، آن‌قدر با منت و تفاخر کار می‌کنند که انگار قرار بود پرنسس دولقوزآباد باشند و حالا مجبورند در اداره یا مؤسسه‌ای کار ما را انجام بدهند! آن‌ها فکر می‌کنند در حق‌شان ظلم شده؛ در حالی که اگر کمی فکر کنند، می‌فهمند خودشان برای خوب دیده‌شدن تلاش نکرده‌اند. ما همان چیزی می‌شویم که به آن می‌اندیشیم. هرکدام از ما محصول اندیشه‌ی خود هستیم. گوینده و مجری که به کار و تخصصش ایمان داشته باشد، موقع اجرا فضل‌فروشی نمی‌کند. در یک برنامه‌ی گفت‌وگومحور، خودش را جای مخاطب می‌گذارد و مثل او از کارشناس سؤال می‌پرسد، مثل او شگفت‌زده می‌شود و مثل او گوش می‌دهد. مجری با اجرای خوب، به اندازه‌ی کافی دیده می‌شود و نیازی نیست به اصطلاح بخواهد روی کارشناس را کم کند تا دیده شود! مجری اگر مثل مخاطب رفتار کند، به او نزدیک‌تر می‌شود و برنامه‌اش باورپذیر می‌شود. برای یک مجری، داشتن اطلاعات در زمینه‌ی برنامه‌ای که اجرا می‌کند ضروری است؛ اما موقعی که قرار است کارشناسی دعوت شود و درباره‌ی موضوعی صحبت کند، مجری باید نماینده‌ی مخاطب و چون او باشد.

* مدیران چنین مجریان را نمی‌بینند؟

متأسفانه تفاوت توانایی و قدرت در اجرا، به‌خصوص در برنامه‌ی زنده، کم‌تر مدنظر است! خیلی از برنامه‌های زنده بوده که می‌توانسته به بحران و فاجعه‌ای در جامعه منجر شود؛ اما مجری با درایت و به سختی آن را جمع کرده و از آن‌جا که کم‌تر تشویق صورت می‌گیرد، موارد این چنینی دیده نمی‌شود. خیلی از مجریان مطرح و معتبر دنیا نمی‌توانند اجرای زنده داشته باشند. اگر بخشی از برنامه هم زنده باشد، با مونیتورهایی بالای دوربین متن را برای‌شان می‌گذارند. یک کلمه از خودشان نمی‌گویند؛ ولی مطرح هستند. برخی از مجریان ما قابل قیاس با آن‌ها نیستند.

* کریستین امانپور چی؟

او متفاوت است و با تلاش خودش مشهور شده است. مجری در جمهوری اسلامی باید بتواند درجا و روی آنتن زنده، برنامه را مدیریت و ارزش‌های انقلاب را حفظ کند.

* تجربه‌ی دوبله و بازیگری نمایش در رادیو را هم دارید؟

بله؛ هر دوی این‌ کارها را با حرفه‌ای‌ها انجام دادم. آن‌جا دلم می‌خواست از ابتدا تا انتهای کار خودم باشم با همه‌ی ضعف و قوت. حتی کار گزارش‌گری را که خیلی هم هیجان داشت تجربه کردم؛ اما آن‌جا هم کسی یا چیزی را که از آن گزارش می‌گرفتم اهمیت بیش‌تری داشت، رهایش کردم. پشت میزنشینی را هم با توجه به روحیه‌ی شلوغ و پرجنب‌وجوشم دوست نداشتم.  

* واقعاً مجریان  دست‌مزدهای نجومی می‌گیرند؟

مجری سازمان برای کار روی آنتن دست‌مزد سازمانی می‌گیرد؛ اما وقتی یک بازیگر مجری شد، چندبرابر حقوق مرا می‌دهند و او هم روی آنتن شاهکاری می‌زند که از نود قسمت برنامه‌ی ضبط شده فقط چند قسمت قابل پخش تشخیص داده می‌شود؛ اوست که نمی‌گذارد کارشناس نقد کند و نظریه بدهد؛ اوست که شیفته‌ی دیده‌شدن است و اوست که غیرحرفه‌ای رفتار می‌کند، تپق می‌زند و شعر و متن را غلط می‌خواند. باید بگذارند یک مجری، مجری خوبی بماند و یک بازیگر، بازیگری خوب. هر کدام تخصصی دارند که باید آن کار را خوب انجام بدهند. من عاشق تئاتر هستم. در نمایشی، خطبه‌ی حضرت زهرا d را همراه بازیگران اجرا کردم و خیلی هم لذت بردم و تشویق شدم؛ اما قرار نیست من مثل یک بازیگر تئاتر اجرا داشته باشم. آن‌ها تخصص، درس و تجربه‌ی این کار را کسب کرده‌اند. باید به تخصصی بودن کار رسانه ایمان بیاوریم.

* الآن چه می‌کنید؟

در رادیو و تلویزیون مشغول هستم. در شبکه‌ی دو، چهار، شبکه‌ی آموزش، برنامه‌ی عصر خانواده، مشاعره و هم‌چنان دلنوازان را اجرا می‌کنم. این رسانه قدرت عجیبی دارد و ما باید بتوانیم از آن به درستی، کمال استفاده را ببریم. رسانه این قدرت را دارد که استعدادهای مختلف را معرفی کند. افرادی هستند که توانایی دارند، مانند خانم «پریچهر بهروان» که صدایی عجیب و توانا برای گویندگی دارد و در کارش بی‌نظیر و حرفه‌ای است. در این رسانه هرکس حرفه‌ای باشد، جای خودش را دارد و اگر درست کار کند، می‌تواند ماندگار شود.

* آیا متن‌های صمیمی نویسنده باعث شده برنامه‌ی عصر خانواده مخاطبان زیادی داشته باشد؟

برنامه اصلاً نویسنده ندارد! متن‌ها را مجری فی‌البداهه و با توجه به موضوع روز بیان می‌کند. فکر می‌کنم در این برنامه اگر با تحقیق و پژوهش بیش‌تری پیش برویم، می‌توانیم از ظرفیت رسانه برای انتقال مفاهیم و اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی بیش‌تری برای مخاطبان استفاده ببریم و می‌توانیم در خانواده‌ها عضوی باشیم که ما را بپذیرند.

* در زندگی شخصی‌‎تان هم سخت‌گیر و جدی هستید؟

تلاش کردم همسر و مادر خوبی باشم و علی‌رغم مشغله‌ی فراوانم برای‌شان کم نگذارم. همسرم آرام و مهربان است. پسرم پویا دانشجوی عمران است و مثل خودم پرانرژی. ما خانواده‌ای خوش‌خنده، شلوغ، شاد و پرگفت‌وگو هستیم. من از طبیعت و مردم، انرژی می‌گیرم تا بهترین اجرا و کار را داشته باشم.

* ما هم امیدواریم همیشه در اجراهای‌تان موفق باشید و این انرژی را دوباره به مردم بازگردانید!