اشاره
تلویزیون، رسانهی غول آسایی است که نقش مهمی در تغییر روش زندگی افراد خانواده دارد. مخاطبان برنامههای تلویزیون با الگو قراردادن شخصیتهای داستانی و نزدیککردن خود به آنها، در خیال و رؤیا زندگی میکنند. تلویزیون با جایگزینی فرهنگ تصویری بهجای فرهنگ مکتوب و مطبوعاتی، مخاطبان بسیاری را گرد هم میآورد؛ از همین رو، چگونگی تولیدها و شخصیتپردازی قهرمانان، از اهمیت بسیاری برخوردار است تا بتواند آثار مثبتی بر مخاطب داشته باشد.
امروزه با وجود ارتباطات، جهان دهکدهای بیش نیست و همه میتوانند با بهکارانداختن جعبهی جادو، به گوشههای دیگر دنیا سرک بکشند. تلویزیون، با توجه به جایگاه ویژهای که در خانوادهها یافته است، همیشه بهترین مکان را در هر خانهای دارد. در صدر مجلس و درست جایی که هر کسی بتواند در هر موقعیتی نسبت به آن، دید کافی داشته باشد، جلوس میکند. بهترین ساعات گردهمایی خانواده در کنار تلویزیون است. عادتهای زندگی از جمله غذا خوردن، مهمانی رفتن، بیدار شدن و خوابیدن، مطالعه و... همه با برنامههای تلویزیون هماهنگ شده و عادتهای جدیدی در خانه ایجاد میشود؛ به دیگر سخن، تلویزیون، آداب و رسوم سنتی اعضای خانواده را دگرگون و در مقابل، ارزشها و الگوهای تازهای را که دلخواه اوست، به خانواده منتقل یا حتی تحمیل میکند.
تلویزیون، با به بازی گرفتن عواطف و تخیّلها، بر اذهان عمومی مخاطبان خویش استیلا یافته است. متون رسانه، نه تنها از طریق زبان خود رسانه، بلکه توسط مخاطبان آن نیز خوانش میشود. در عصر حاضر، اوقات فراغت مردم بیشتر شده؛ از سویی دگر، دغدغههای فکری و آشفتگی روحی آنها نیز افزایش یافته است. طبیعی است که هر بینندهای برای فرار از خستگی روح و جسم خود و رهایی از فعالیتهای تکراری، به تلویزیون پناه ببرد. لذت سرگرم شدن و در جهانی تخیلی زیستن، سهیم شدن در ماجراهای هیجانآور، فراموشکردن مشکلهای زندگی واقعی، آسانسازی ارتباط و گفتمان، کنجکاوی ورود بیاجازه به زندگی شخصیتهای فیلم و... وسیلهای برای تمدد اعصاب مخاطب است؛ لذا او خویش را در آغوش تلویزیون رها میکند و ناآگاهانه مفاهیم ارائه شده از سوی آن را میپذیرد.
تلویزیون، فرهنگساز یا فرهنگگریز؟
تلویزیون میتواند مسائل مختلف فرهنگی و اجتماعی را به جامعه تزریق و باعث جریانسازی فرهنگی شود. از نظر جامعهشناسی، رسانه جزئی از فرهنگ اجتماع است که کارکرد اصلیاش، حفظ و انتقال ارزشهای فرهنگی و دینی و میراث گذشتگان است. تلویزیون با اینکه ابزاری بدون هویت فرهنگی است، خود فرهنگساز شده و میتواند هویت اجتماعی را به دلخواه تعیین کند. جعبهی جادو بهراحتی سلیقه و ذایقهی افراد خانواده را با پرطرفدارترین برنامهها، فیلمها و مجموعههای تلویزیونی، تغییر داده و فرهنگ زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی مردم را عوض میکند. در واقع، قلمرو خصوصی افراد توسط این رسانه از بین رفته و ماهیت اجتماعی پدیدهها، خانگی و عام میشود.
در عصر ارتباطات، دیوار خانهها و تمامی مکانهای خصوصی، فرومیریزد و محل امنی برای اعضای خانواده یافت نمیشود. با امواج تلویزیون و حضور دیگر رسانهها، محیط خانه دور از دسترس نیست و هر ایدهای، چون دزدی سرزده، میتواند با چهرهی یک دوست، وارد حریم خانه شود و عقاید افراد خانواده را تحت برنامههای نامناسب یا تلقی نادرست افراد از برنامههای عادی، تخریب کند.
این رسانه، افکار، ارزشها، هنجارها، نگرشها و تمایلات مخاطبان را به خواست خود جهتدهی میکند و باعث تغییر اخلاق شخصی و اجتماعی میشود؛ طوریکه با نشان دادن هنجارهای خاص اجتماعی، ناخودآگاه این تصور را به بینندهی عام و خاص، تلقین میکند که رفتار ارائه شده از سوی تلویزیون، رفتار مناسب و بهروز اجتماعی است.
مهمترین وظیفهی خانواده، انتقال فرهنگها و ارزشهای دینی و ملی نسل گذشته به نسل آینده است. رسانه میتواند با برنامههای درست در انتقال ارزشها و آداب و رسوم به نسل آینده، مانع فراموشی فرهنگ اسلامی ایرانی شود. نگرانی از تأثیر منفی تلویزیون بر فرزندان و ساختار خانواده، زمانی خطرناکتر میشود که با الگوی ملی و مذهبی نسل گذشته مخالف باشد و باعث تغییر ارزشها و رفتارهای فرزندان نسبت به والدینشان میشود.
وقتی مرجع ارزشپذیری جوانان و نوجوانان رسانه باشد، آنها نسبت به ارزشهای خانوادهها بدگمان میشوند و نظرهای والدین خود را قبول نمیکنند. خانواده، مأمنی برای صحبتکردن، گوشدادن به آرزوها و خواستههای همدیگر، همدلی و کمک به یکدیگر است؛ اگر خانواده این کارکرد خود را از دست بدهد، فرزندان دیگر نمیتوانند به آسانی با والدین خود ارتباط برقرار کرده و صمیمانه خواستههایشان را با آنها در میان بگذارند. در چنین وضعیتی، روزبهروز پیوستگی آنها به هم کمتر شده و نوجوان و جوان آخرین وابستگیهای خود را با والدینش میگسلد. نگرشها و خواستهای جوان با تلویزیون تغییر میکند و حتی او را ـ به تصور عِالم بودن به تمام امور ـ از مراجعه به عالِم دینی، متخصص بهداشتی و پزشکی و... نیز بازمیدارد.
رسانه، همانطور که میتواند باعث نزدیکی نسلها به یکدیگر شود، میتواند باعث شکاف نسلها هم بشود. با وجود اینکه تلویزیون، تمام افراد خانواده را در زمانی خاص، گرد هم میآورد، همچنان میتواند آنها را پس از تماشای برنامه، از هم دور کرده و در دنیای درونی خویش محبوس سازد؛ البته برخی معتقدند تلویزیون نه تنها باعث جدایی افراد خانواده از یکدیگر نمیشود، بلکه باعث پیوند اعضا با یکدیگر هم میگردد. در واقع، رسانه بهانهای برای گفتوگو، هنگام جمع شدن اعضای خانواده در کنار هم است. تفاوت نسل دیروز، امروز و فردا همیشه وجود داشته و در صورت همسوبودن تفکرات فرزندان با والدینشان، مشکلی پیش نخواهد آمد. در این صورت، تلویزیون رسانهی پرمخاطب میشود که میتواند راه را برای پیوند نسلها با یکدیگر هموار سازد.
تلویزیون و تغییر سبک زندگی
رسانه، برای فرهنگسازی با تولیدهای خود تغییرهایی را در سطح باورهای بنیادین در گام نخست و در ادامه در سطح ارزشها و هنجارها به وجود میآورد و این امر، در نهایت باعث تغییر تدریجی آداب و رسوم و در نهایت سبک زندگی مردمان در سطح جامعه میشود. تغییر سبک زندگی که به دنبال مصرفگرایی و تجملگرایی پیش میآید، از پیآمدهای منفی جعبهی جادویی است که با نشان دادن نوع مبلمان، نوع معماری منزل، ظاهر و پوشش شخصیتها، غذای مصرفی، نحوهی گذراندن اوقات فراغت و... مخاطب را تحت تأثیر خود قرار داده و خواستههای افراد را تغییر میدهد.
هر نسل، مسئول نسل بعدی است و باید مکاتب الهی را که از نسلهای گذشته بهدست آورده است، حفظ کند و به نسلهای آینده برساند. «باید دانست هدایت یک فرد یا یک نسل، در همهی احوال و شرایط یکسان نیست، بلکه شکلها و شرایط گوناگون دارد؛ یعنی دربارهی همهی افراد و همهی نسلها و در همهی زمانها، یک نسخهی مشخص ندارد؛ از این رو، در هر زمان و شرایطی باید در روش هدایت فرد یا جامعه بهدقت اندیشید» (مطهری، 1361، ج 3، ص 163).
مصرفگرایی از مشخصههای بارز زندگی مدرن است. موج عظیم تمایل به مصرف در دنیای پرشتاب ارتباطات، رو به افزایش است و رسانهها به این سرعت دامن میزنند. بهوجود آمدن نیازهای کاذب، توجه به ظاهر، نوع پوشش، رواج مدگرایی و... باعث تمایل افراد به معضل تجملگرایی شده است. در دنیای مدرن، نیاز افراد براساس رسانه شکل میگیرد و افراد بدون آن نمیتوانند زندگی کنند. فرد مصرفکننده، عاشق خرید و مصرف است و نه به خاطر رفع نیازهایش، بلکه به دنبال یافتن هویت خود، شخصیت خویش را با بیشتر مصرفکردن معنا میکند.
تبلیغهای تجاری تلویزیون باعث بهوجود آمدن نیازهای کاذب در افراد میشود. مصرفگراشدن خانوادهها، باعث دگرگونی ارزشها و جایگزینی هنجارهای جدید و تغییر آداب و رسوم میشود و در نهایت به شکلگیری سبک جدیدی از زندگی میانجامد.
هویت ملی و بومی هر کشوری با تجارب گذشتگان آنها گره خورده است و برای یافتن هویت، باید رابطهی عمیق با باورهای کهن ارزشهای گذشتگان برقرار کرد. هویت ملی، هرچه ضعیفتر شود، کشور آسیبپذیرتر خواهد شد و این آسیبپذیری با فاصله افتادن بین گذشتگان و آیندگان بهوجود میآید. در این میان، نهاد خانواده که زیربنای جامعه و تلویزیون که پرمخاطبترین رسانه است، رسالتی بس بزرگ دارند. دستور غذایی تلویزیون مشخص است و با کموزیادکردن عناصری، منوهای جذابتری ظاهر میشوند. صحنهها رنگ عوض کرده و نقشونگارهای زیباتری، جای تصاویر قبلی را پرمیکنند.
تلویزیون و تربیت نسل جوان
امروزه مبدعان این رسانه، خود به علت برنامههای مخربش در تربیت و آموزش و پرورش، آن را «چشم شیطان» مینامند. جادوی پنهانی که در ذات تلویزیون نهفته است، باعث میشود ضربآهنگ زندگی بشر، توسط این تکنولوژی و قدرت جادویی هنرپیشگان آن هماهنگ شود. بسیاری از والدین، از آنجا که وقت و حوصلهی کافی برای بازی و کندوکاو با کودکان ندارند، تلویزیون را پرستار کودک قلمداد میکنند تا فارغ از دغدغهی بچهها به کارهای خودشان بپردازند. کودکان نیز چنان جذب تلویزیون میشوند که تمام برنامههای آن را بدون اینکه هضم کنند، میبلعند. از طرفی والدین در پی باطل کردن سِحر این جادوگر هستند تا کودکشان متناسب سن خود، از آن استفاده کند. کودک، با برنامههای تلویزیون به سرعت قدم به دنیای بزرگترها میگذارد و این امر موجب ایجاد احساس ناامنی و اغتشاش روحی در او میشود. این رسانه، خیلی زود پرده از پیچیدگی شرایط خانوادگی، اجتماعی و انسانی برمیدارد و باعث ایجاد شکاف بین والدین و کودک میشود؛ بیآنکه کودک، شیوهی استفادهی منطقی و عاقلانه از برنامهها را فراگرفته باشد.
«موقعی که هیولای یکچشم را در خانههایمان پذیرفتیم، هرگز فکرش را هم نمیکردیم که اوقات فراغت ما را به تصرف خود درخواهدآورد. ما عادت داشتیم که دوستانمان را سرگرم کنیم و یا با آنان سرگرم شویم. عادت داشتیم کتاب بخوانیم یا دربارهی اخبار صحبت کنیم؛ اما اکنون تمامی وقت آزاد ما با جعبهای که فقط به آن زل میزنیم، پرشدهاست. با عجله به خانه میرویم و با عجله غذایمان را قورت میدهیم تا به موقع برای این یا آن برنامه، آماده باشیم. همهی نسلها به تلویزیون معتاد شدهاند. آنها غذاخوردن، تکالیف و خواب را فراموش میکنند و تلویزیون برایشان مانند یک پستانک همگانی است. مادران بچههایشان را با آن ساکت میگنند و مهم نیست بچهها تبلیغات بیارزش ببینند یا برنامههای خشن، مهم این است که برای مدتی طولانی ساکت خواهند ماند» (Alexander, 1977, 10 ).
اگر مادری تلویزیون، پرستار الکترونیک فرزندش قرار دهد، کودک بهجای بازیهای گروهی پرنشاط و شیطنت، به تلویزیون ساکن روی میآورد و منفعل بارمیآید. تلویزیونی که بهظاهر وسیلهی تفریح بیضرری است، در صورت استفادهی نادرست میتواند چون بمبی مخرب عمل کند. کودک بیسلاح در تلویزیون، با فرهنگ پوچ و پر از خشونت و ماجراجویی غرب آشنا میشود و آن مفاهیم علاوه بر اینکه در ذهنش نهادینه میشود، موجب متوقع بارآمدن او نیز میگردد. تلویزیون، برانگیزانندهی حس تخیّل و عاطفهی کودک میشود و از دگر سو، میتواند موجب تخریب فرهنگی و اندیشهی وی شود. نباید تلویزیون بهجای ارتقای فرهنگی و امر آموزش اخلاق و تربیت، در کنار سازندگی، رسانهای برای اشاعهی ناهنجاریهای اجتماعی و... شود.
امروزه، بینندهی تلویزیون در هر سنوسالی، غرق تماشای خانههای اشرافی، محصولهای لوکس و لباسهای شیکی است که در جعبهی جادو آنها را دیده و مسحورشان شده است. «تغییرها گاه نابهنجار در فضای پوشش عمومی جامعه، بهویژه در میان نوجوانان و جوانان، تغییر ادبیات و زبان رایج میان آنها، توسعهی مصرفگرایی تحت تأثیر انواع شبکههای ماهوارهای، بهویژه شبکههای مد، تبلیغ گستردهی انواع شوهای لباس و مزونها، تمرکز تبلیغهای تجاری بر ظاهرآرایی، تغییر تدریجی زیباییشناسی ایرانی و گرایش به آرایشهای نامتعارف، تغییر در زیباییشناسی جوانان و گسترش روزافزون جراحیهای زیبایی، گرایش به رژیم های لاغری طاقتفرسا در میان دختران جوان، کاهش علاقه به ازدواج یا افزایش سن ازدواج، برخی از نمودهای عینی و قابل تأمل مصرف رسانهای ایرانیان بوده است» (اکرامی و دیگران، 1390، 10).
تلویزیون، رسانهای اندیشمند و رکود اندیشه
سرگرمکردن مخاطب خسته، اصلیترین هدف تلویزیون است. مردم درگیر گرفتاریهای همیشگی خود هستند و در ساعات استراحت خویش، پای رسانهها وقتگذرانی میکنند. تلویزیون شرایط انفعال جسمی و فکری مخاطب را فراهم میکند و او کمترین قدرت دفاعی و تصمیمگیری را دارد. تماشاگر معتاد به تلویزیون، شخصیتی منفعل پیدا کرده و همهچیز را میبلعد. ترکیب برنامههای مختلف، مجال اندیشهی کافی را از او میگیرد و مخاطب، دیگر توان تحلیل و انتخاب برنامههای عمیق و مناسب سن و موقعیت اجتماعی خود را ندارد؛ به دیگر سخن، احساسها و اندیشهها با وجود تلویزیون کمتر مبادله میشوند و تمام حواس در خدمت جعبهی جادویی قرار میگیرد. این جادو، شعور و آگاهی مخاطب را نشانه میگیرد؛ اما اینکه میتواند باعث افزایش درک و شعور شود، مبحثی است که باید به تفصیل به آن پرداخت.
برنامههای تلویزیونی در حال استراحت و آرامش مخاطب، که ضمیر خودآگاه در نوعی گیجی است، بیننده را هیپنوتیزم و حتی معتاد میکند. تلویزیون، برخلاف ظاهری متنوع، بر تکرار استوار است و با تکرار تصاویر، هرگونه مقاومتی را از سوی تماشاگر در هم میشکند. مخاطب با برنامهها همذات پنداری میکند و این اُبژهی مستقل، تخیّل او را محدود میکند. تلویزیون، بیننده را منفعل میکند و بهجای او میاندیشد. رابطهی تلویزیون با مخاطبان خود، نوعی رابطهی تسخیری است که از طریق ایجاد جاذبه در تماشاگر برقرار میشود. تماشای بیش از حد تلویزیون، باعث دگرگونی در ادراکات و دریافتها میشود و قدرت تحلیل و تفسیر مخاطب را کاهش میدهد. با تضعیف تخیّل و خلاقیت، بیننده خود را پذیرای هر خوراک آمادهای از طریق تلویزیون داخلی و آنتنهای جهانی میبیند. تلویزیون میتواند همچنان که سطح دانش و تفکر افراد خانواده را بالا میبرد، با برنامههای سطحی و مبتذلش، فهم و سلیقهی افراد را در سطح پایین نگهدارد.
افراد تحصیلکرده مدعی هستند که تلویزیون، فرهنگی بازاری و بیمصرف دارد و باعث نزول فرهنگ و هنر اصیل در جامعه میشود. تلویزیون، بهترین وسیله برای افرادی بیسواد، کمسواد و کودکان است که قادر به استفاده از دیگر رسانهها چون مطبوعات نیستند. افراد کمدرآمد نیز چون امکانهای مادی استفاده از دیگر وسایل تفریحی را ندارند، برای پرکردن اوقات فراغت خود به تلویزیون رویمیآورند؛ بهخصوص افرادی که بدون تلویزیون، هیچگونه امکان خودآموزی و بازآموزی ندارند و این رسانه در حکم یک تحول فرهنگی بزرگ و نقطهی آغاز برای آنان است. از دیگر سو، قشر مرفه کمتر به تماشای تلویزیون مشغول میشوند؛ چراکه سلایقشان با برنامههای عام تلویزیون هماهنگ نیست. هر اندازه سطح اجتماعی خانواده از لحاظ فقر فرهنگی و اقتصادی پایینتر باشد، میزان استفاده از تلویزیون بالاتر است و هرچه فرهنگ و اقتصاد یک خانواده از سطح بالاتری برخوردار باشد، رغبت به تماشا کمتر میشود؛ چراکه روشنفکران خود را بالاتر از سطح تلویزیون دانسته و با دیدهی انتقادی به آن مینگرند.
نگاه آخر
تلویزیون باید آینهای از زندگی اسلامی و برنامههای آن، دربردارندهی نکات اخلاقى و ارزشى باشد. خانوادهی سیما باید نشاندهندهی سیماى خانواده در فرهنگ ایرانی و اسلامى باشد و همانطور که دستورالعمل استفاده از تلویزیون از غرب گرفته شده، سبک برنامهسازی هم وامدار غرب نباشد و فرهنگ خودی فراموش نشود؛ هرچند بهنظر میرسد در حال حاضر، جامعه ترکیبی از فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و غربی است. برخی برنامهسازان با شکستن تابوهای اجتماعی و فرهنگی، باعث هنجارشکنی شده و اعتقادها و باورهای دینی مخاطب را از بین بردهاند و دور نیست روزی که باید از تهاجم فرهنگی از سوی رسانههای خودی، در هراس بود!
کارکردهاى خانواده و به تصویرکشیدن این نهاد اجتماعی در تلویزیون، از نکات مهم ارتباطات جمعی است. خانوادهای که مدنظر اسلام است، آن خانوادهای نیست که تلویزیون به مخاطبان عرضه میکند. وظایف و اهداف خانواده، در برنامههاى تلویزیون نمود و نمایشی درست ندارند. وظیفهی تلویزیون در جامعهی اسلامی، ترویج، تثبیت و تعمیق ارزشهای دینی، تبدیل آنها به هنجارهای عمومی و ترسیم جامعهی آرمانی اسلامی است. پیشرفت آنتنهای تلویزیون از یکسو و برنامههای غیراخلاقی دو هزار ماهواره و قدرت تلویزیونهای کشورهای توسعهیافته از دیگر سو، چنان به سرعت رو به فزونی هستند که مدیران فرهنگی و جامعهشناسان، باید به تکاپو بیفتند تا برای حفظ فرهنگ اصیل و سنتی خانواده، دستی بالابزنند و تلویزیون را منطبق با خانواده کنند، یا راهکاری ارائه دهند تا خانوادهی ایرانی با تلویزیون منطبق شود.
منابع:
1. اکرامی، محمود؛ فیاض، ابراهیم و بیچرانلو، عبدالله (1390)؛ رسانهها و فرهنگ عمومی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
2. مطهری، مرتضی (1361)؛ ده گفتار، تهران: صدرا.
3 .Alexander, l.g (1977) , for and against »Television is doing irreparable harm « , hong kong, dia nippon printing co.