نویسنده

وقتی بنشینیم به شمردن که دختر فرضی‌مان باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد تا مادر فرضی خوبی شود برای دختر یا پسر فرضی‌اش، احتمالاً کار سخت می‌شود. فرض‌ها همه چیز را در جای خود به ما نشان نمی‌دهند؛ اما اگر حساب و کتاب انتزاعی جایش را به محاسبه‌ی واقع‌بینانه بدهد، کار آسان‌تر و کارآمدتر می‌شود. برای یک محاسبه‌ی واقع‌بینانه، خوب است جای‌گیری مسائل و عناصر مختلف را بسنجیم تا در زمان و موقعیت مناسب آن‌ها را به شکل مطلوب دربیاوریم؛ یا خوب است جایگاه عناصر را به‌خوبی بشناسیم و برنامه‌ی‌مان را در راستای آن‌ها قرار دهیم تا در وقت خود، در جای خویش قرار بگیرند. هر نوع سنجش و برنامه‌ی کوتاه یا بلندمدتی می‌تواند موضوع این محاسبه قرار گیرد. این‌جا، زمانی که می‌خواهیم تربیت دختران‌مان را بررسی کنیم تا مادران خوبی باشند، باید برگردیم و جایی را نگاه کنیم که ویژگی‌های منحصر در جنس زن را بازگو می‌کند. آن‌جایی را نگاه کنیم که این ویژگی‌ها با مادری ارتباط پیدا می‌کنند. آن‌وقت بسنجیم چه‌طور این ویژگی‌ها در دخترمان در درجه‌ی اول از بین نروند و بعد در مسیر زندگی‌شان در وقت مناسب، در محل مناسب قرار گیرند.

مختصات جنس زن چیست؟

آن‌جا که نیروی مرد در تدبیر امور اجرایی و قوّت بدنی بر رقّت قلب، ازخودگذشتگی و بردباری‌اش می‌چربد، نیروی زن در امور پیش‌گفته بر امور اجرایی غلبه دارد. اولویت وظایف هر یک نیز به همین ترتیب است. از این‌جاست که مادری، با پیش ‌نهادن ویژگی‌های آن در جنس مؤنث از وظایف اختصاصی او می‌شود. خداوند زن را با امتیازهای پیش‌گفته آفرید که از مختصات جنس اویند، و وظیفه‌ی مادری را به او هدیه کرد که از نعمت‌های اختصاصی اوست. با روشن بودن این مختصات، مطلب خودبه‌خود روشن خواهد بود.

جدال بین خانه، اداره و دانشگاه

تمام روزهای نوجوانی دخترهای دهه‌شصتی‌ را که به جدال نسل مادران‌شان بین شاخصه‌های زن نمونه گذشت و دهه‌هفتاد و هشتادی‌هایی که اکثر مادران‌شان پایان کشمکش را با بالابردن پرچم «شخصیت اجتماعی» اعلام کردند. اگر برای دهه‌شصتی‌ها تعدادی مادران کارمند بود و تعداد کم‌تری وزیر و وکیل که با سختی تعادل میان داخل و خارج خانه را برقرار می‌کردند و جایی اگر بود به جبر اتمسفر غالب یا هرچه بود، هنوز بهایی به خانه می‌دادند که در تزاحمات پایش بایستند، برای دهه‌هفتادی‌ها و هشتادی‌ها، مادرانی‌ شدند که شاید به همان جبر جوّ غالب که حالا دیگر جوّ متفاوتی بود، موارد تزاحم را به نفع شخصیت اجتماعی و فردی‌ به‌معنای مرسومش حل کردند. در نظربیاورید مادرانی را که برای ادامه‌ی تحصیلات، فرزندان خود را تنها می‌گذارند و در شهر دیگری ادامه‌ی تحصیل می‌دهند.

آن‌چه دختران این مادرها از مختصات زنانه دیده و لمس کرده‌اند، چیست؟ جنگیدن برای ایجاد تعادل معمولاً ظاهری بین خانه و اداره یا سرکوب طبع ملایم زنانه در برابر آن‌چه در دنیای اقتصاد، سیاست و غیره می‌گذرد؟ اصلاً اگر بگذریم از ویژگی‌های زنانه، چه چیز از مختصات انسانی او درمی‌یابند؟ تلاش در راستای استعدادهای فردی و تعالی اجتماع؟ باروری فکر و اندیشه در خویش و کمک به رشد آن در جامعه؟ یا رساندن خود به حدی از شخصیت اجتماعی که ارزش‌مندهایش را تنها از حضور فیزیکی و نه حتی فکری، دوشادوش مردان در اداره‌ها یا پست‌های دولتی می‌گیرد؟

بدیهی است که دختران چنین مادرانی نه تمایلی به ازدواج داشته باشند و نه مادر شدن! طبیعی‌تر از آن رفتارهای به‌ظاهر عجیب‌شان این است که متهم‌اند به متعهد نبودن به خانواده و فرزندان. آن‌ها کجا مختصات روحی خود را دانسته‌اند یا در عمل دیده‌اند، که حالا و در نوبت خودشان بتوانند رویش حساب باز کنند و ارزشش را تخمین بزنند؟ جز تعدادی شعار که بیش‌تر به نظرشان سرپوشی آمده برای موقعیت‌های بحرانی پاسخ‌گویی. یا در بهترین حالت، تعدادی کلیات انتزاعی بدون راه‌حل عملی برای کاربرد.

شأن اجتماعی کجاست؟

تحلیل ساده‌ای نیست. آن‌هم به قدری که بشود در چند خط نسخه‌اش را پیچید؛ اما روشن می‌کند که آن محاسبه‌ی واقع‌بینانه برای برنامه‌ای که مادران خوبی تربیت کند، قبل از هر چیز بازگشت به شیوه‌ی مادری خودمان می‌کند. اگر خودمان عناصر مادری‌مان را خوب جمع کرده باشیم، آن‌وقت در زمان مناسب دخترمان هم مختصات زنانه‌اش را می‌شناسد و با آن‌ها محل نیازهای شخص خود و فرزندانش را پُرمی‌کند. چیزی که با تعریف‌های پرطمطراق تبلیغاتی نشدنی است و با پروسه‌ی تربیت مدام خود را نشان خواهد داد؛ اما وقتی خود مادران در سردرگمی به‌سر می‌برند و دختران هم ناگزیر راه آن‌ها را ادامه می‌دهند، باید از کجا شروع کرد؟ وظیفه‌ی پاسخ‌گویی و تبیین بینش و روش صحیحی که تدریجاً این سردرگمی را از بین ببرد، با کیست؟ حتماً از زوایای مختلف می‌توان به مسئله نگاه کرد.

یکی از سردرگمی‌های مهم زنان، تحت عنوان «شأن اجتماعی» مطرح است. مهم، جویایی شأنیت اجتماعی مطابق استعدادهاست؛ اما پی‌جویی‌ آن در کدام مسیر؟ به‌راستی چرا زنان دنبال تأثیر بر اندیشه و تعالی اجتماع، تکیه بر نعمت اختصاصی خویش نکرده‌ یا کم‌تر کرده‌اند؟ «تربیت» که اساس انکارناپذیر پیش‌رفت جوامع و گم‌شده‌ی بی‌بدیل پیش‌رفت جامعه‌ی ماست، کلیدی است که در آغوش مهر و رقّت زنان نهفته شده است. مشارکتی با شدت تأثیری بالا بر تعالی اندیشه و پیش‌رفت جامعه و دارای بیش‌ترین قابلیت برای پاسخ‌گویی به بخش بزرگی از نیازها و استعدادهای فردی زنانه که در ارتباط مستقیم با مختصات جنس اوست. امری که امروز بی‌مقدار انگاشته شده، غالباً با تصدی شغل‌های اداری و بعضاً با وزارت، وکالت و حضور فیزیکی در سطح جامعه عوض شده است.

تبلیغ به ‌جای تربیت، توجیه و تقلید به ‌جای معرفی ارزش‌ها: گسترش هر روز تبلیغات به جای توجه به تربیت، امری است که مسئولان فرهنگی و مذهبی را درگیر خود کرده است. سرمایه‌گذاری‌های مقطعی بر تبلیغات تذکری و افزودن بر جذابیت‌ها به جای نشان دادن ارزش‌مندی‌ها، مشابه آن‌چه در خانواده اتفاق می‌افتد؛ تلاش غمگینانه‌ی مادران شاغل برای برقراری نظم ظاهری خانه و فرزندان، غافل از نیاز فرزند به حس حضور و حمایت مادر. نتیجه‌ی چنین نگاه و برنامه‌ای فراموش شدن، تغییر و تقلیل ارزش‌ها به همان سطحی است که تبلیغات آن را به نمایش می‌گذارند. چه‌بسا آن‌چه تبلیغات به نمایش گذاشته‌اند، نقطه‌ی اوج و الگو قرار می‌گیرند و درجه‌بندی تازه از آن نقطه آغاز می‌شود. رفته‌رفته منطق برخورد با مسائل نیز همان منطقی خواهد شد که مسئولان امر از آن استفاده کرده‌اند. توجیه کاستی‌ها با تکه‌چسبانی از نمونه‌های غیراسلامی و تقلید برای اقناع مقطعی، عیناً در خانواده سربرمی‌آورد؛ تکه‌چسبانی ناهماهنگ در سبک زندگی و سعی در تقلید نیم‌بند از نمونه‌های غیراسلامی و توجیه مسئولیت کاستی‌های تربیتی فرزندان.

از بین رفتن تدریجی خصوصیات زنانه: با تغییر الگو و سبک زندگی از قبیل ورود زنان در کارهای ناهماهنگ با طبع و خصوصیات ایشان، تحصیل در رشته‌هایی با چنین ویژگی‌‌هایی و از سوی دیگر نداشتن امکانات مختص خویش و مناسب شئون اعتقادی مانند سرگرمی‌ و تفریح‌های اختصاصی یا حتی با تمام تلاش‌ها پوشش اختصاصی، ویژگی‌های زنانه ناگزیر از هماهنگ‌کردن خود با غیرمختصات خویش‌اند که این امر تدریجاً باعث انزوا و خاموش‌شدن ویژگی‌های ایشان می‌شود. با از بین رفتن تدریجی خصوصیات زنانه، دیگر محلی برای توقع به‌کارگیری آن‌ها در حضور اجتماعی و خانوادگی و طبیعتاً تربیت فرزندان نخواهد بود.

عدم تکریم ارزش‌ها: بینش مردان و جامعه به وظیفه‌ی اختصاصی زنان یعنی مادری، چگونه بینشی است؟ زنی که تربیت فرزندان را مجرای شکوفایی خویش و نفوذ در اندیشه و رشد اجتماع می‌داند یا مشغولیت او ترتیب امور خانه و خانواده است و حاضر نیست در محلی که منافی منطق ـ نه ظاهر ـ عفت و حجب اوست حضور یابد، نزد افکار عمومی چه منزلتی دارد؟ چه تعدادی از زنان اگر نبود به خاطر بالابردن شأن اجتماعی نزد افکار عمومی و خریدن حاشیه‌ی امن خانوادگی و حرمت نزد همسرشان، خانه را مرکز شکوفایی استعداهای فردی و تأثیر بر اجتماع انتخاب می‌کردند؟ روشن است که قدردانی زحمات مادر از سوی همسر و خانواده و تکریم ارزش‌ها از سوی جامعه، تأثیر مستقیم بر انتخاب آزادانه‌ی زنان خواهد داشت.

چهارم: تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجّاران! *

وجود راننده‌ی اتوبوس خانم، گزارش‌گر خانمی که از عمق 80کیلومتری معدنی در دورافتاده‌ترین نقطه‌ی ایران گزارش می‌کند، مادری که برای ادامه‌ی تحصیل به قاره‌ای دیگر یا شهر دوردستی مسافرت کرده یا کسی که صبح را با رساندن فرزندش به مهدکودک آغاز می‌کند و طول روز را با خدمت در یک اداره و تعداد زیادی دختران پزشک، مهندس و تحصیل‌کرده، نشان اراده، پشت‌کار و توانایی زنان است. بیش از آن برانگیزاننده‌ی احترام در هر مخاطبی، نسبت به مطالبه‌ی به‌حق ایشان، یعنی جویایی شأنیت اجتماعی مطابق استعدادها بودن یا به کلام ساده‌تر جویایی کمال؛ اما از سویی برانگیزاننده‌ی حسرت! در حالی ‌که مسئولان، اندیشمندان و دغدغه‌مندان فرهنگ و امور زنان و خانواده، توپ را بر زمین زنان انداخته‌اند و از ایشان برای کاستی‌ها گلایه دارند. معلوم نیست چرا با تکیه بر اصالت‌های دینی، افق نگاه‌شان را گسترش نمی‌دهند تا به دور از منافع مقطعی سیاسی یا اجتماعی در عوض تقلید و روبناسازی در ارائه‌ی الگوها یا تاختن به حس کمال‌طلبی، آن را قدر دانسته و محل یافتن آن را در ویژگی‌های مختص زنانه تعریف کنند و پیش از آن‌که لفظ مادری منحصر در لغت‌نامه یا در اعماق معادن گم شود، چاره کنند. امری که بی‌ابزار تربیت، هم‌چنان حسرت باقی خواهد ماند؛ چراکه آن‌چه تدریجاً از بین ‌رفته باشد، به سرعت به دست نمی‌آید. 

* نام کتابی از جی. دی. سلینجر.