شیاری که بر جان می‌نشیند

نویسنده


عنوان فیلم: شیار 143

فیلم‌نامه‌نویس و فیلم‌ساز: نرگس آبیار

نقش‌آفرینان: مریلا زارعی، مهران احمدی، گلاره عباسی، جواد عزتی و...

* داستان فیلم از آن‌جا شروع می‌شود که چند نفر در مقابل دوربین یک گروه مستندساز درباره‌ی زنی به نام الفت حرف می‌زنند. در بین صحبت‌های آن‌ها، ضمن فلاش‌بک‌هایی که زده می‌شود، با الفت و فرازوفرود زندگی‌اش آشنا می‌شویم. الفت با مادر و دو فرزندش، فردوس و یونس زندگی می‌کند. یونس به همراه دوستانش آماده‌ی رفتن به جبهه‌اند و در صدد است تا الفت را راضی به این تصمیمش کند. الفت در ابتدا رضایت نمی‌دهد؛ اما کم‌کم راضی شده و انتظار او برای بازگشت پسرش، به انتظاری پانزده‌ساله می‌انجامد. بی‌قراری‌های الفت در انتها، با در بغل گرفتن قنداق استخوان‌های یونس آرام می‌گیرد.

«نرگس آبیار» تجربه‌ی ساخت فیلم‌های مستند «یک روز پس از دهمین روز»، «روز پایان» و فیلم بلند «اشیا از آن‌چه در آیینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» را در کارنامه‌ی هنری‌اش دارد. فیلم سینمایی «اشیا...» که سال گذشته در جشنواره‌ی فیلم فجر به نمایش درآمد، روایتی مستندگونه از یک روزِ زندگی یک زن باردار داشت که چندان مورد استقبال قرار نگرفت؛ اما به فاصله‌ی همین یک سال، وی آن‌قدر پیش‌رفت داشت که در دومین اثر سینمایی‌اش به سبک کارگردانان بزرگ کار کرد. او با تصاویری که گرفته، قضاوت را بر عهده‌ی تماشاگر گذاشته و هیچ بزرگ‌نمایی و اغراقی در کارش به چشم نمی‌خورد. وی با استفاده نکردن از وسایل و تجهیزات پیش‌رفته‌ی تصویربرداری، از به رخ کشیدن حضور کارگردان در فیلم پرهیز و سعی کرده با زبان و تصویری ساده، فیلم‌نامه را پیش ببرد. «آبیار» که تجربه‌ی هجده‌سال نویسندگی داشته و سال‌هاست به دنیای دفاع مقدس وارد شده، با این اثرش که برگرفته از کتاب «اختر و روزای تلواسه»، نوشته‌ی خودش است، نشان داد که آدم‌های داستانش را خوب می‌شناسد و حس و حال‌شان را به زیبایی تمام پرداخته است. در سینمای دفاع مقدس، معدود فیلم‌هایی با چنین فیلم‌نامه‌ی قوی داشته‌ایم. حضور او با فیلمی تحسین‌برانگیز و ماندنی، نوید آینده‌ای روشن را برایش می‌دهد.

«شیار 143» یک فیلم زنانه است؛ سرشار از احساسات ناب و باورپذیر زنانه که این زنانگی را «مریلا زارعی» با بازی درخشانش، هنرمندانه به نمایش گذاشته است. برخلاف بسیاری از فیلم‌ها که بازیگرانش با لهجه‌ی محلی صحبت می‌کنند و اکثراً لهجه و فضا را خوب درنمی‌آورند؛ بازیگر اصلی با تسلط کامل بر لهجه و حرکات یک زن روستایی، نشان می‌دهد زحمت زیادی برای نزدیک شدن و آمیختن با شخصیت الفت کشیده است. او هرگز در مقابل باورپذیر بودن بازیگران محلی کم نمی‌آورد و پا به پای آنان و حتی بیش‌تر، هنرش را خرج فیلم می‌کند. معنویات نقش پررنگی در زندگی الفت دارد. همین اعتقادات مذهبی اوست که راضی به رفتن یونس می‌شود. همین‌هاست که به الفت روحیه و امید می‌دهد و او را تا رسیدن یونس سرپا نگه می‌دارد و باز به دلیل داشتن همین اعتقاد است که پس از دیدن یونس، آرام می‌گیرد و شکیبایی پیشه می‌کند. معتقد بودن بازیگر الفت به شعائر دینی، طوری که در ماه مبارک رمضان با زبان روزه جلوی دوربین رفته، نیز نقش ویژه‌ای در شکل‌گیری شخصیت الفت داشته است.

شخصیت‌پردازی درست و راهنمایی‌های کارگردان، الفت را به شخصیت دوست‌داشتنی و اثرگذاری بدل کرده و همین اثرگذاری، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن او کرد. ورجه ـ وورجه‌های الفت در ابتدای فیلم، نشان از سرزندگی روح او می‌دهد. او مطمئناً همانند بقیه‌ی دختران آن زمان و مکان، در سن پایین ازدواج کرده و صاحب فرزند شده و همین دلیل خوبی برای روابط نزدیک او با فرزندانش، به‌خصوص یونس ـ فرزند کوچک‌ترش ـ است. هرچند این صمیمیت گاهی از حد به در شده و مخاطب گمان می‌کند با یک مادر و پسر امروزی طرف است، نه یک خانواده‌ی روستایی متعلق به دهه‌ی چهل و پنجاه.

مهران احمدی که علاقه‌ی خاصی به بازی در نقش‌های متفاوت دارد، در نقش داییِ یونس و پدر یک اسیر خوش می‌درخشد و در همان زمان کم بازی‌اش، بسیار زیبا ایفای نقش می‌کند. در صحنه‌ای از فیلم، او برای یافتن و خبر گرفتن از یونس و پسر خودش به جبهه می‌رود. وقتی پیکر شهدایی را که آن سوی خط روی زمین افتاده‌اند به او نشان می‌دهند و متوجه می‌شود که نمی‌تواند جلوتر برود، به بهانه‌ی کشیدن سیگار بقیه را برای برگشت همراهی نمی‌کند؛ همان‌جا می‌نشیند و پس از دقایقی تمام سرسختی و مردانگی‌ای را که از او دیده بودیم با بغض عمیقی می‌شکند و سنگینی دردش را با پک‌هایی که به سیگارش می‌زند فرومی‌خورد.

مادربزرگ یونس نیز نقش قابل باوری ارائه داده و بومی بودن و بازی خوبش، کمک بسیاری به واقعی‌بودن و بهتر شدن حس و حال صحنه‌ها کرده است. هرچند دیگر نقش‌ها به خوبی این سه فرد پرداخت نشده و بعد از فیلم کسی به آن‌ها فکر نمی‌کند؛ اما بازیگران بومی به‌حق، بسیار زیباتر از بقیه‌ی کاراکترهای فرعی ایفای نقش کرده‌اند؛ از همسایه‌های الفت گرفته تا پیرمرد تلفنچی.

لهجه‌ها خوب از آب درآمده؛ به‌خصوص لهجه‌ی بازیگر الفت و بازی باورپذیر او «احسنت» را بر زبان هر فرد کرمانی یا کرمانی‌دیده‌ای، می‌آورد. انتخاب بازیگران، آکساسوار و موقعیت صحنه‌ها درست و به‌جا بوده؛ چراکه لحظه لحظه‌ی فیلم برای کرمانی‌ها آشنا و نوستالژیک است و برای دیگر مخاطبان که آشنایی با این لهجه و فضا ندارند طبیعی و باورپذیر نمود کرده؛ هم‌چنان که انتخاب لوکیشن‌ها به درک مخاطب از فضای روستایی و نوع تعامل اهالی آن‌جا با یک‌دیگر کمک شایانی کرده است. در بین آن‌ها، لوکیشن معدن هر قدر که زمخت و خشن جلوه می‌کند، دل بی‌تاب و به آتش کشیده شده‌ی الفت را به‌تصویر می‌کشد. صحنه‌هایی که به قول کارگردان فیلم، گویی با هر خبر، تکه‌ای از وجود الفت کنده شده، درون کوره‌ها آب شده؛ رفته‌رفته او را محکم کرده و در انتها به اوج می‌رساند.

وجود رادیو در داستان، نه‌تنها اضافه و بی‌فایده نیست، بلکه احساسات، تنهایی‌ها و مادرانه‌های الفت را به‌تصویر می‌کشد. جایی که مادربزرگ عصبانی شده و رادیو را به زمین می‌کوبد، انگار الفت را بر زمین کوبیده و او را همراه با آن خرد کرده است! رادیویی که یادگار یونس بوده و الفت، نبودن‌ها و ندیدن‌های یونس را با آن و شنیدن صدایش، هرچند به عربی، پر کرده است. او آن‌چنان با رادیو اخت شده است که آن را بر کمر می‌بندد تا در حین انجام کارهایش از یونس غافل نماند، همان‌گونه که یونس را در نوزادی بر پشت می‌بسته و به امور خانه‌اش می‌رسیده، حالْ رادیو می‌خواهد به زبان بیگانه صحبت کند یا کمرش را پینه بیندازد، مهم یاد یونس است که برای مادر، زنده است.

استفاده از تصاویر آرشیوی و پخش آن، برای لحظاتی حس و حال فیلم را از تماشاگر می‌گیرد و او را از فضای آن دور می‌کند. شاید اگر به جای نشان دادن تصاویر، تنها از صدای آن استفاده می‌شد، این تقاطع را ایجاد نکرده و ریتم تصویری آشفته نمی‌شد و برهم نمی‌ریخت!

اثرگذارترین صحنه‌ی فیلم کار خود را به‌خوبی انجام داده و مخاطب را شدیداً درگیر احساسات الفت کرده و اشک او را جاری می‌کند. جایی که الفت پس از پانزده سال انتظار، با تابوت یونس روبه‌رو می‌شود. او دستش را درون تابوت می‌برد و با بیرون آوردن استخوان‌های یونس که درون پارچه‌ای پیچیده شده، با به یاد آوردن صحنه‌های بغل گرفتن نوزادش، استخوان‌های او را در آغوش می‌کشد.

فیلم، بسیار خوش‌ساخت و تماشاگرپسند است و بیننده را تا انتها دنبال خود می‌کشاند. اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، ایرادهایی جزیی وجود دارد که هرچند آن‌چنان به‌چشم نمی‌آید؛ اما می‌تواند راکورد زمان را برای مخاطب تیزبین فیلم بر هم بریزد. داستان فیلم نیز به اندازه‌ی کافی پرکشش و اثرگذار هست و برای به غلیان درآوردن احساسات مخاطب، نیازی به اغراق ندارد تا او را به زور وادار به گریه کند.

با توجه به روندی که سینمای دفاع مقدس در سال‌های اخیر داشته، از فیلم‌نامه‌های ضعیف تا کارگردانی‌های ضعیف‌تر و به سخره گرفتن جنگ و ارزش‌های آن توسط افرادی که خود داعیه‌ی شهادت داشتند، موفقیت این فیلم تا به آن‌جا رسید که «ابراهیم حاتمی‌کیا»، کارگردان نامی سینمای دفاع مقدس، که با فیلم «چ» در جشنواره‌ی سی‌ودوم فیلم فجر حضور داشت، ضمن تقدیم اثرش به بازیگر نقش الفت و کارگردان فیلم، اظهار کرد: «فیلم شیار 143 حرف تازه‌ای از جنس سینمای دفاع مقدس بیان می‌کند و خوش‌بختانه با ساختن فیلم‌هایی از این دست متوجه می‌شویم هنوز حرف‌های نگفته‌ی زیادی درباره‌ی دفاع مقدس داریم.»