نویسنده

گفت‌وگو با زینب عباسی، مدرس مطالعات اسلامی

هیوستون یکی از شهرهای ایالت تگزاس است که در جنوب شرقی ایالت متحده‌ی آمریکا واقع شده است و در قیاس با دیگر ایالت‌ها مردمان بسیار نژادپرستی دارد. خود من شاهد یکی از این برخوردهای نژادپرستی بودم و شاید اگر سماجت نکرده بودم، از پرواز به واشنگتن جا می‌ماندم! وقتی به هیوستون رسیدم، اواخر دسامبر بود و مردم خود را برای سال نوی مسیحی آماده می‌کردند. یکی از برنامه‌های مسلمانان فعال در شهر، برگزاری مراسم سخن‌رانی درخصوص حضرت مسیح(ع) در قرآن بود. روزی که این مراسم در یکی از کتاب‌خانه‌های هیوستون برگزار شد، عده‌ی کثیری از مسیحیان شرکت کرده بودند. من هم به اتفاق چند تن از دوستان در این برنامه شرکت کردم و آن‌جا بود که با خواهر «زینب عباسی» آشنا شدم. ایشان یکی از خواهران فعال در هیوستون هستند که داوطلبانه در این برنامه شرکت کرده بودند و متوجه شدم که همواره این‌گونه مراسم‌ها را همراهی می‌کنند.

* خانم عباسی! خسته نباشید؛ خوش‌حالم که پس از یک روز سخت کاری مرا به حضور پذیرفتید تا از نزدیک با شما گفت‌وگویی داشته باشم. آیا همیشه این‌قدر فعال هستید؟

به شهر و منزل ما خوش آمدید. من همیشه سعی می‌کنم در این مراسم  به خواهران دینی‌ام کمک کنم و دوشادوش آن‌ها، در برپایی این برنامه‌ها نقشی داشته باشم و همان‌طور که دیدید حتی بچه‌هایم هم سعی می‌کنند هر کاری از دست‌شان برمی‌آید، انجام بدهند که بافایده باشند تا این برنامه‌ها مورد حمایت قرارگرفته و به ‌نحو احسن برگزار شود.

* احسن به شما و فرزندان‌تان! زینب خانم شما شاغل هستید؟

من دبیر هستم و در دو مقطع راهنمایی و دبیرستان، زبان اسپانیایی تدریس می‌کنم. شش سال در تگزاس و یک سال در اوکلاهما به این کار مشغول بودم. بعد از گذشت هفت سال و کسب تجربه در زمینه‌ی تدریس، تصمیم گرفتم برای ادامه‌ی کار به یک مدرسه‌ی خصوصی بروم. در مدرسه‌ی خصوصی، به ‌صورت پاره‌وقت تدریس سه درس انگلیسی، مطالعه‌های اسلامی و مطالعه‌های اجتماعی به من واگذار شده است. آن چهارسالی که در مدرسه‌ی خصوصی به مطالعه و تدریس مشغول بودم، الحمدلله سال‌های پرباری برای من بود و در حال حاضر هم همین کار را ادامه می‌دهم! و البته سعی می‌کنم بیش‌تر در مدارس اسلامی مشغول به کار باشم.

* خانم زینب! آیا فعالیت دیگری هم دارید؟

درباره‌ی سایر فعالیت‌هایم باید بگویم که همیشه سعی کردم فعالیت‌هایم را در جامعه‌ی مسلمانان ارتقا بدهم تا بتوانم پربارتر باشم و بیش‌تر در فعالیت‌های مذهبی مشارکت داشته باشم. اکنون عضو کمیته‌ی «السحره» هستم که از گروهی زنان مسلمان تشکیل شده است و به برگزاری مراسم‌ها و همایش‌ها در این شهر کمک می‌کنند. الحمدلله توانستم مهارت‌های زیادی را بیاموزم که کاربرد آن‌ها در این سازمان مفید است.

هر وقت فرصتی به‌ دست می‌آورم، سعی می‌کنم در فعالیت‌های دیگری هم مشارکت داشته باشم؛ برای مثال در برنامه‌ای مشارکت کردم که عنوانش به ‌زبان اسپانیولی «لاگاسا پروفتا(اهل بیت پیغمبر(ص))» بود که هدفش گسترش و اشاعه‌ی اسلام در جوامع اسپانیایی‌زبان است.

از زمانی که مسلمان‌ شدم، دغدغه‌ام تازه‌مسلمانان هستند؛ چراکه خودم تجربه‌هایی داشتم که دوست دارم همواره در اختیار کسانی بگذارم که می‌خواهند با اسلام آشنا بشوند، آن را درک کنند و مسلمان بشوند. همیشه سعی می‌کنم در سایت‌های اسلامی عضو باشم، با کسانی که می‌خواهند مسلمان شوند ارتباط برقرار کنم، آنان را راهنمایی و همراهی کنم، پاسخ‌گوی سؤال‌های‌شان باشم و تحقیق‌های خود را در اختیارشان قرار ‌دهم. از این کار، نهایت رضایت خاطر را دارم و خودم را در قبال آنان مسئول می‌دانم.

قبل از نقل‌مکان به هیوستون، فکر کردم مسلمانان باید یک مدرسه‌ی کوچک مخصوص بچه‌های‌شان داشته باشند (مدرسه‌ای که امکان تحصیل را برای کودکان در روزهای یکشنبه‌ی هر هفته فراهم کند). برای همین از چندین خانواده‌ی اهل تگزاس جنوبی دعوت کردم تا با همکاری آن‌ها این پروژه را به سرانجام برسانم. این مدرسه برای جامعه‌ی کوچک مسلمانان موجود در جنوب تگزاس، مورد مناسبی بود. این پروژه الحمدلله یک پروژه‌ی موفق بود و مردم به فعالیت‌های این برنامه ادامه ‌دادند.

* آیا شما در همین ایالت متولد شده‌اید؟ چگونه این نام را برای خود انتخاب کردید؟

خیر. من اهل مکزیک هستم و با والدینم سال‌ها قبل به آمریکا مهاجرت کردیم. چند سال پس از شیعه‌شدنم، با یک مسلمان شیعه‌ی اهل پاکستان به نام آقای عباسی آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم و ایشان نام من را انتخاب کردند. ثمره‌ی این ازدواج، سه فرزند پسر است: 23ساله، چهارده‌ساله و نه‌ساله که هر سه را برای اسلام تربیت کردیم و همواره در مسائل و کارهای اسلامی پشتوانه و همراه ما هستند؛ الحمدلله! خیلی از آن‌ها راضی هستم و آنان هم همیشه داوطلب برای برنامه‌های اسلامی هستند.

* زینب‌خانم! چه زمانی  و چگونه مسلمان شدید؟

سال 2000، یعنی چهارده سال پیش مسلمان شدم. داستان مسلمان شدنم جالب است؛ چون نحوه‌ی وقوع این اتفاق جالب است. خانم‌های دیگر هم داستان‌های متفاوت و جالبی دارند. ممکن است اتفاقی که برای من افتاد، برای دیگران هم افتاده باشد؛ اما شک دارم این‌طور باشد. در سال 1987 که در هیوستون وارد دانشگاه شده بودم، کلاسی تحت عنوان «ادیان مختلف در جهان»  داشتم که استادش یک یهودی بود و جالب این‌جاست که من کلاس خودم در زمینه‌ی مطالعه‌های مذهبی را در وقت خودش که یک ترم بود، پاس‌کرده و به پایان رسانده بودم. آن زمان، فقط هجده سالم بود؛ اما یادم هست تنها جمله‌ای که به‌ ذهنم می‌رسید، این بود که اسلام به ‌سرعت در حال گسترش است و بیش‌ترین میزان رشد را در میان مردم جهان دارد. از خودم پرسیدم چرا؟ چرا اسلام این‌قدر به‌سرعت در حال رشد و گسترش است؟

* مذهب شما قبل از مسلمان‌شدن چه بود؟

من کاتولیک بودم و از بچگی دوست داشتم وقتی بزرگ شدم راهبه بشوم؛ اما نمی‌دانستم قرار است چنین تجربه‌ای در زندگی داشته باشم و الحمدلله واقعاً خوش‌حالم و احساس خوش‌بختی می‌کنم که مسلمان شدم. از آن زمان که این سؤال درباره‌ی اسلام از ذهنم خطور کرد، کنجکاوی من قوت بیش‌تری گرفت و هفت سال بعد با مسلمان‌هایی آشنا شدم و دوست داشتم بیش‌تر درباره‌ی این دین، اطلاعات کسب کنم. قبل از تشرف به اسلام؛ شروع به خواندن انجیل کردم تا بتوانم اسلام و مسیحیت را با هم مقایسه کنم. وقتی از طریق خواندن انجیل با اسلام آشنا شدم، تصمیمم را گرفتم و همیشه احساسم این است که مسلمان‌شدن بهترین تصمیمی بود که در تمام عمرم گرفتم. تقریباً چهار سال وقت صرف کردم تا اطلاعات بیش‌تری درباره‌ی مسیحیت کسب کنم و هنوز همان سؤال از زمان استاد یهودی در دانشگاه، در سال 1987 در ذهنم باقی بود؛ چرا اسلام در حال گسترش است؟ تصمیم گرفتم که بیش‌تر درباره‌ی اسلام سؤال کنم و تنها راه ممکن برای من، مطالعه و خواندن بیش‌تر بود؛ بنابراین، مطالعه‌هایم درباره‌ی قرآن را ادامه دادم و انگار به من الهام شده بود که قرآن را در مقایسه با انجیل بخوانم! احساس می‌کردم این تصمیمی است که زندگی من را نجات خواهد داد؛ چون دقیقاً نمی‌دانستم کجا می‌روم و این‌که دوست داشتم انسان خوبی باشم؛ اما نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. وقتی قرآن و انجیل را با هم مقایسه کردم، دیدم نوعی چالش فکری برای من به‌وجود آمده است؛ چون به‌ دنبال تعدادی از آیه‌های قرآن و تفسیری که همراهم بود در انجیل می‌گشتم. من واقعاً از این چالشی که در آن قرارگرفته بودم لذت می‌بردم. به من ثابت شد که اشتباه می‌کردم و فهمیدم از دینی پیروی می‌کنم که از راه درست منحرف شده است و فصل جدیدی در زندگی‌ام باز شده بود که آشنایی با یک دین جدید، یعنی اسلام بود و سریع‌ترین رشد را در میان دیگر ادیان داشت.

* دقیقاً چه کتاب‌هایی بیش‌ترین کمک را به شما کرد؟

درباره‌ی تجربه‌ام در مطالعه‌ی کتاب‌های مختلف باید بگویم که اساساً آن چیزی که به من در درک بهتر اسلام کمک کرد، بررسی مقابله‌ای و مقایسه‌ای بین انجیل و قرآن بود. در این بررسی فهمیدم که اسلام منحصربه‌فرد و دین مفاهیم است. دوست داشتم این دانش را به‌ خاطر این‌که به‌ من کمک می‌کرد زندگی بهتری داشته باشم، دنبال کنم و ادامه بدهم. مطالعه‌هایم را برای مدت سه سال به ‌تنهایی ادامه دادم. بخشی از این مطالعه‌ها به خواندن احادیث اختصاص داشت. در آن زمان نمی‌دانستم فرق بین دو مذهب شیعه و سنی در چیست؟ تنها چیزی که می‌شناختم خود اسلام بود. وقتی شروع به مقایسه بین احادیث شیعه و سنی کرده و نهج‌البلاغه‌ی امام علی(ع) را خواندم، کم‌کم تفاوت‌های میان احادیثی را که خوانده بودم متوجه می‌شدم. وقتی کم‌کم متوجه تفاوت‌های دیگر و فقدان منطق در برخی از این احادیث شدم، از خودم پرسیدم کدام‌یک از این‌ها را باید انتخاب کنم؟ آن‌هایی را که خیلی با عقل و منطق جور درنمی‌آمد یا احادیثی را که منطقی بودند؟ یقیناً احادیثی که قبول کردن آن‌ها با ذهن و قلب جور درمی‌آمد. در نهایت، بدون این‌که چیزی از سنی و شیعه بدانم، فهمیدم آن‌ها که من دوست داشتم احادیث امام علی(ع) هستند. دوست داشتم آن‌ها را بفهمم و در قلب و ذهنم نگه دارم؛ به‌علاوه‌ی احادیثی از امامان دیگر و نیز پیامبر اکرم(ص). نمی‌دانستم که لقب امام علی(ع)، امیرالمؤمنین است؛ اما بعد از دو سال مطالعه‌ی بیش‌تر احادیث به این مسئله پی بردم؛ الحمدلله!

* همین نکته شما را به ‌سمت شیعه برد؛ یعنی مطالعه‌؟

بله، کاملاً همین‌طور است. یک زمانی بود که می‌دانستم مسلمانم؛ اما نمی‌دانستم باید شیعه باشم یا سنی. به‌خاطر کشف حقیقت و احادیث زیبایی که خوانده بودم و در قلب من جا گرفته بودند، فهمیدم که باید راه شیعه را در پیش بگیرم و مذهب شیعه را انتخاب کنم. از این بابت خداوند را شاکر هستم.

* وضعیت مسلمانان در هیوستون چگونه است؟

متأسفانه تگزاس و هیوستون شهر نژادپرست‌هاست. مسلمانان را این‌جا دوست ندارند و بارها و بارها مزاحم مسلمانان و برنامه‌های آنان شده‌اند؛ لذا همان‌طور که دیدید، امروز، یعنی روز سمینار حضرت مسیح(ع) در قرآن، ماشین پلیس  حاضر بود تا اتفاقی بین مذاهب پیش نیاید. مسلمانان سعی می‌کنند با خوش‌رویی و منطق با دیگران برخورد کنند و هر چیز سؤال‌برانگیزی برای غیرمسلمانان را پاسخ‌گو باشند و این شیوه، بهترین راه برخورد با آن‌هاست و الحمدالله نتایج خوبی هم داشته است و از این طریق، چه بسیار کسانی که به دین اسلام مشرف شدند. با تمام مشکل‌هایی که در این شهر وجود دارد، مسلمانان خستگی‌ناپذیر هستند و با شوق‌وذوق بیش‌تر به ‌تبلیغ دست می‌زنند و از کوچک‌ترین فرصت برای تبلیغ دین خدا اقدام می‌کنند؛ هرچند که موجب اذیت و آزارشان باشد!

* آیا به نظر شما سمینار امروز رضایت‌بخش بود؟

خوش‌بختانه بله! امروز چندین نفر مجذوب دین اسلام شدند که سؤال‌های‌شان مرا کاملاً به یاد خودم می‌انداخت؛ زمانی که می‌خواستم اسلام را بیش‌تر بشناسم. من هم دقیقاً همین سؤال‌ها در ذهنم بود و این علائم خوبی بود که جوانان از خود نشان می‌دادند و این‌که همین جوانان به ارتباط‌های‌شان با ما ادامه خواهند داد تا به‌ نتیجه‌ی دل‌خواه خود برسند؛ انشاءالله!

* شما چه توصیه‌ای به ‌دیگر مسلمانان در این فعالیت‌ها دارید؟

برای رسیدن به هدف‌مان، در وهله‌ی اول این‌که باید صبور باشیم و با آرامش‌خاطر جلو برویم و فرصت را به کسانی بدهیم که جست‌وجوگر هستند و دنبال کشف حقیقت؛ و سعی کنیم راه را برای‌شان هموار کنیم تا راحت‌تر و زودتر به مقصد برسند.

* آیا در این راه مشکل‌هایی دارید؟

بله؛ وجود کتاب‌های راهنما بسیار حائز اهمیت است. کتاب‌های دینی، به‌خصوص کتاب‌های شیعه در این‌جا بسیار کم و بعضی نایاب است و ما کمبود کتاب‌های مذهبی را احساس می‌کنیم. کتاب‌هایی که به زبان‌های انگلیسی و اسپانیایی ترجمه شده باشد وجود ندارد تا بتواند پاسخ‌گوی تازه‌مسلمانان یا کسانی که می‌خواهند به دین اسلام مشرف شوند، باشد. این مسئله متأسفانه از عمده مشکل‌های ما در این شهر است! البته هستند کسانی که کمک می‌کنند؛ ولی تعدادشان زیاد نیست. ناگفته نماند ما در این شهر افراد بسیار فعالی داریم که با تمام وجود در خدمت اسلام هستند و از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند.

* چه توصیه‌ای به زنان مسلمان  دنیا دارید؟

تنها توصیه‌ی من این است که زنان مسلمان باید همیشه و همه‌جا، نمونه‌ی یک زن مسلمان ایده‌آل و الگویی برای دیگر زنان در ادیان مختلف باشند و اسلام و تشیع را حمایت کنند. در همه حال مبلغ و موجب سربلندی اسلام ناب محمدی باشند. از چیزی نهراسند. من که خودم راه طولانی را برای شناخت دین اسلام تجربه کردم، اقرار می‌کنم اگر مردم غیرمسلمان، به‌خصوص (مردم) آمریکا اسلام حقیقی را درک کنند و چهره‌ی واقعی آن را بشناسند، تردیدی ندارم خیلی سریع مسلمان خواهند شد. متأسفانه تبلیغ‌های سوء، مانع آشکاری حقیقت اسلام است! و اکثریت مردم آمریکا اسلام را فقط به نام تروریست می‌شناسند؛ چراکه چیزی از اسلام نمی‌دانند و هرچه رسانه‌ها اعلام کنند، باور می‌کنند؛ زیرا مردمانی بسیار ساده و زودباورند.

* خواهر زینب! صمیمانه برای این ملاقات تشکر می‌کنم و برای شما و خانواده‌ی‌تان آرزوی سربلندی و موفقیت دارم!

من هم همین‌طور؛ دعای ما بدرقه‌ی راه‌تان باشد و همواره همه در خدمت اسلام باشیم. ان‌شاءالله!