ازدواج و تولد فرزند از مهمترین «تغییرات» زندگی هر دختری است. در واقع، این تغییرها نوعی انقلاب است که بر تمام وجوه زندگی آیندهی وی اثرگذار است و میتواند خوشآیندترین یا بدترین تجربهی زندگی وی باشد. از یک طرف، هیچگاه نمیتوان به ازدواج بهصورت مطلق نگاه کرد، بلکه در واقع بسیاری از ازدواجها از برخی جهات، موفق و از جهات دیگر ناموفقاند. از طرف دیگر، بسیاری از دختران معتقدند که ازدواج امری است ساده؛ اما در مقابل، برخی دیگر معتقدند که نمیتوان به ازدواج بهگونهای ساده نگریست و عوامل متعددی آن را احاطه کرده است.
یکی از این عوامل، باورهای منفی است که در مورد ازدواج وجود دارد. ازدواج موفق، پایه و مبنایی عالی برای ایجاد خانوادهای شاد و مستحکم است و هیچ چیزی در جهان نمیتواند انسانها را شادابتر کند، مگر افزایش ازدواجهای موفق. حتی استحکام یک ملت با ثبات و استحکام خانواده، همبستگی مثبت دارد. زوجهای موفق با نگرشی غیرمنطقی به سمت مقولهی ازدواج حرکت نمیکنند. آنها چالشها و مشکلات ازدواج را نادیده نمیگیرند و همیشه این نکته را مدنظر دارند که «ارتباط» فینفسه بیدردسر نخواهد بود. آنها همچنین بر این نکته توافق دارند تنها در صورتی زندگی موفق و شادی خواهند داشت که هر دو برای موفقیت این زندگی تلاش کنند. در واقع، باورهای غیرواقعبینانه، دختران جوان را در شناخت خود و دیگران دچار اشتباه و لغزش میکند و بر فرآیند تصمیمگیری، ازدواج و نوع ارتباط تأثیر فراوان دارد. اگر دختران ما طرز تلقی نادرست و نگرش منفی خود را شناسایی کنند و با آن به چالش برخیزند، به احتمال زیاد، زندگی مشترک خوشآیندی را پیش رو دارند. در غیر این صورت، تنها بعد از اینکه مدت زمانی از زندگی مشترک میگذرد، خواهند فهمید که بخشی از تصورهایشان راجع به زندگی زناشویی، خیالاتی بیش نبوده است و زندگی را نمیتوان با رؤیاهای واهی ساخت. در این مقاله، نکاتی مهم و قابل توجه را از افکار منفی که دختران در مورد ازدواج دارند، به اختصار آوردهایم.
ازدواج به درمان مشکلات روانی کمک میکند: یکی از باورهای نادرست دختران دربارهی ازدواج این است که ازدواج میتواند به بهبود بیماران روانی منتهی شود. این باور، تحتتأثیر این فرضیهی نادرست است که مشکلات جنسی، علت بیماریهای روانی هستند؛ پس اگر فرد به لحاظ جنسی ارضا و خلأ ناشی از آن پر شود، شفا خواهد یافت. خانوادههایی که چنین باور نادرستی دارند، اغلب، فرزندان خود را به ازدواج تشویق میکنند و اگر در این کار موفق نشوند، با استفاده از اسلحهی زور و اجبار وارد عمل میشوند. چنین خانوادههایی باید متوجه این نکته شوند که بیماریهای روانی علل زیادی دارند: عوامل ژنتیکی، تجارب زندگی، یادگیری و عوامل اجتماعی میتوانند دست بهدست هم دهند و به بیماری منتهی شوند. دارودرمانی و رواندرمانی بهترین گزینهی درمان هستند نه ازدواج؛ بهعلاوه این نکته نیز قابل تأمل است که ازدواج نوعی تغییر است و هر تغییری چه مثبت و چه منفی، استرسزاست و ازدواج که تغییری مثبت و مهم است، فشار روانی زیادی به بار میآورد. اگر آنها با این دید به ازدواج نگاه کنند، متوجه خواهند شد که ازدواج نه تنها به درمان بیماریهای روانی کمک نمیکند؛ بلکه عاملی استرسزاست و میتواند آن را تشدید کند؛ بنابراین اگر قرار است ازدواجی صورت بگیرد، بهتر است زمانی باشد که بیماری روانی فرد درمان شده باشد. در اینگونه موارد، بهتر است نظر نهایی در مورد بهبودی بیمار را پزشک بدهد (قهاری، 1391، 48).
میتوانم پس از ازدواج طرف مقابل را تغییر دهم: ارتباط پیش از ازدواج، پر از افسانه و خیالپردازی است؛ بهویژه تصور اینکه بعد از ازدواج همهچیز بهخیر و خوشی خواهد گذشت و اینکه بعد از ازدواج، خصوصیات ناصحیح همسرمان (شوهرمان) تغییر خواهد کرد. متأسفانه ازدواج، نهتنها تغییردهندهی افراد نیست، بلکه حتی فرآیند تغییر را هم آسان نخواهد کرد! به واقع، حتی ازدواج، خصوصیات و ویژگیهای نامطلوب را بزرگ و برجسته میکند (میرمحمد صادقی، 1383، 67). اگر مردی قبل از ازدواج، فردی وابسته و بدون مسئولیت باشد، بعد از ازدواج هم این مسئولیتپذیرنبودن و وابستگی را دارد و حتی این ویژگیها بهصورت معضلی پیچیده، بیشتر آشکار میشود. در کل، ازدواج کسی را تغییر نمیدهد، بلکه در واقع، صفات نهفتهی آدمی را بیشتر و بهتر آشکار میکند؛ حال چه صفات مثبت باشد و چه صفات منفی.
به هر ترتیبی شده باید ازدواج کنم: براى تعدادى دیگر از دختران، ازدواج تنها یک مقوله است که باید سرگیرد. به این معنا که چون دیگران ازدواج مىکنند، پس آنان نیز باید به این امر مبادرت ورزند؛ به عبارت دیگر، ازدواج رسمى است که گریزی از آن نیست. سن ازدواج دغدغهای همیشگی برای این دختران است. آنها باید همیشه به یاد داشته باشند که ازدواج ناموفق، بسیار دردناکتر از تنهایی است؛ پس هر وقت که شروط ازدواج را داشتند و فرد مناسبی را نیز برای ازدواج یافتند، اقدام کنند و از بالا رفتن سن، نهراسند و تن به ازدواج از سر اجبار ندهند. انتخاب از روی احساسات منفی و از روی اضطرار و ناچاری در اکثر موارد فرجام خوبی ندارد. این دختران تصور میکنند ازدواج نکردن فقط برای آنهاست و به هر ترتیبی هست، باید ازدواج کنند؛ اما اگر بدانند افراد دیگری هم در وضعیت مشابه آنها هستند، ممکن است پذیرش بیشتری به مشکل پیدا کنند.
ازدواج حلاّل تمامی مشکلات من است: برخی از دختران مجرد، ازدواج را نقطهی پایانی برای تمامی مشکلات و نقطهی شروعی برای خوشبختی میدانند. این باور هم نادرست است؛ زیرا اگرچه ازدواج میتواند پایانبخش برخی مشکلات دوران تجرد باشد، نقطهی آغازی برای مشکلات جدید است و مهمتر از همه اینکه تأهل، مستلزم سازگاری با موقعیت جدید است که بهدنبال ازدواج پیش میآید و چنین چیزی مستلزم صرف انرژی زیادی است که به نوبهی خود میتواند فشارزا باشد (قهاری، 1391، ص39). بسیاری از دختران امیدوارند مشکلات یا نقایصی که پیش از ازدواج متوجه آنها شدهاند، پس از ازدواج برطرف شود؛ اما این دیدگاه آنها در مورد ازدواج با واقعیت مطابقت ندارد.
در ازدواج، عشق به تنهایی کافی است: درست است که عشق یکی از فاکتورهای لازم و ضروری ازدواج موفق است؛ اما هرگز کافی نیست. عشق، تنها یکی از اجزای سازندهی یک زندگی زناشویی شاد است. ممکن است افراد، تنها با عشق به هم برسند؛ اما فقط زمانی که روابط موفقیتآمیزی دارند، میتوانند در کنار یکدیگر بمانند. این تصور که عشق بهتنهایی میتواند همهی مسائل را حل کند و فقط با تکیه بر جنبهی عاشقانهی یک رابطه میتوان همهی مشکلات را پشت سر گذاشت، خیالی واهی است. در واقع زندگی زناشویی موفق، به عوامل دیگری نظیر مهارتهای ارتباطی، صداقت، اعتماد، مسئولیتپذیری و... نیاز دارد.
ظاهر فرد پس از مدتی عادی میشود: گرچه معیارهای زیبایی نسبی هستند و هر کس بنا به سلیقهی شخصی خود معیارهای متفاوتی دارد، اگر جذابیت جسمانی مهمترین ملاک باشد، انتخاب همسر چالشانگیز خواهد بود. از طرف دیگر، زوجها باید تا اندازهای برای هم جذابیت داشته باشند تا به ازدواج با هم رغبت پیدا کنند. این باور که اهمیت زیبایی در طول زندگی مشترک رنگ میبازد، تا اندازهای درست است؛ اما نکتهی مهم این است که چهرهی زیبا به مرور عادی میشود، در حالی که چنین چیزی در مورد قیافهی زشت صدق نمیکند (قهاری، 1391، 38)؛ یعنی اگر دختری نتواند با ظاهر فرد مقابل کنار آید، ممکن است تا پایان زندگی مشترک، این احساس ناخوشآیند و عدم رضایت زناشویی را همراه داشته باشد.
ازدواج ساده است: برخی از دختران بر این باورند که انتخاب همسر، مقولهای است ساده. این باور براساس این تصور رایج شکل میگیرد که ازدواج و انتخاب همسر کاملاًَ شانسی است. این افسانه باعث میشود این دختران از پذیرش مسئولیت در تنظیم روابط و همچنین در کمک به رشد رابطه با یکدیگر سرباز زنند. این عقیده حتی به این موضوع منجر میشود که افراد، فرآیند «مشاورهی پیش از ازدواج» را غیرمؤثر تلقی کنند. در هر حال، نمیتوان ازدواج را به شکلی ساده نگریست و باید فاکتورهای اساسی آن به دقت بررسی شود.
در ازدواج فقط یکبار شانس اتفاق میافتد: اعتقاد به این باور سبب میشود فرد در فرآیند تصمیمگیری، تحت فشار درونی شانس قرار گیرد؛ زیرا داشتن چنین باوری، همواره این احساس را در فرد ایجاد میکند که اگر قرار باشد، شانس فقط یکبار در خانهی آدم را بزند، مبادا با ردکردن پیشنهاد ازدواج فرد مورد نظر، شانس ازدواج را برای همیشه از دست بدهم. ترس و اجتناب حاصل از اعتقاد به این باور، سبب میشود فرد عجولانه به موردی که شناخت کافی از وی ندارد پاسخ گوید؛ زیرا نگران است مبادا این مورد را از دست بدهد و مورد مناسبی سر راهش قرار نگیرد (قهاری، 1391، 40). این دختران میتوانند به خود بگویند که «شانس نه یکبار، بلکه چند بار در خانه را میزند؛ پس عجله نکنیم و به خود فرصت دهیم.»
پس از ازدواج هرگز برگشتی وجود ندارد: این باور قالبی در دختران جوان امروزی کمتر شایع است و در صورت وجود چنین پیشفرضی، بسیار اندک است؛ اما بسیاری از والدین در شهرها و روستاهای کشورمان هم به این نگرش قالبی پایبندند که اگر دختری را با چادر سفید به خانهی بخت فرستادند، باید به هر روشی با موقعیت دشوار زندگی کنار آید و تنها مرگ میتواند او و شوهرش را جدا کند. اعتقاد به این باور نادرست، در بسیاری از مواقع باعث میشود عروس در یک خانوادهی نابهسامان، تنها راه نجات خود را خودکشی، فرار از خانه، خودسوزی و... بداند. حتی ازدواج با دختری که در خانوادهای با این تفکر غلط رشد کرده، عملی چالشبرانگیز است؛ چنین دختری ممکن است از ازدواج هراس داشته باشد و پس از ازدواج بهدلیل فقدان حمایت خانوادگی، نقش منفعل و سلطهپذیری داشته باشد و به آزار و بدرفتاری همسرش تن دهد (قهاری، 1391، 41).
اگر شوهرم زیبا باشد، کمتر قابل اعتماد است: این باور غلط نیز در بین دختران جاافتاده است که افراد زیبا وفادار نیستند. چنین چیزی به ترس و اجتناب از افراد جذاب میانجامد. بهعلاوه سبب میشود فرد بیش از اندازه به یک فرض سطحی بچسبد که اگر با فردی معمولی ازدواج کنم، زندگیام دوام خواهد داشت. در صورتی که عوامل تداوم و پایداری زندگی زناشویی، نه یک عامل، بلکه چندین عامل است. از طرفی قضاوت کلی دربارهی دیگران، اغلب به نتایج نادرستی منجر میشود. چه بسا افرادی که زیبا نیستند و به معیارهای اخلاقی نیز پایبند نیستند و به همسرشان خیانت میکنند و چه بسا کسانی که بسیار زیبا هستند و به معیارهای اخلاقی پایبندند؛ بنابراین، قضاوت و نتیجهگیری براساس یک ملاک، نوعی نتیجهگیری سطحی و شتابزده است (قهاری، 1391، 42).
باید کاملترین فرد را برای ازدواج در نظر بگیرم: بسیاری از دختران بر این باورند تا وقتی مرد کاملی را برای ازدواج نیافتهاند، نباید به ازدواج تن دهند. چنین طرز فکر کمالگرایانهای، میتواند مشکلات فراوانی را برای آنان ایجاد کند. همهی ما در دنیای احتمالات و تصادفات زندگی میکنیم. میل به حقیقت کامل، به بالارفتن بیش از اندازهی انتظارات منفی و در درازمدت فشار روانی میانجامد. دخترانی که این طرز فکر را رشد دادهاند، اغلب درگیر روابط کوتاهمدت میشوند؛ به این معنا که به جای شناخت همهجانبهی فرد مقابل، آنها را با معیارهای غیرمنطقی خود ارزیابی میکنند. غلطبودن این عقیده زمانی آشکارتر میشود که فرد مقابل، پس از ازدواج، دیگر آن فرد کامل نیست و ویژگیهای واقعی وی مشخص میشود. هنگامی که چنین دخترانی به دنبال فردی بیعیب و نقص میگردند، بسیاری از فرصتهای طلایی را برای ازدواج از دست میدهند؛ زیرا با چنین پیشفرضی، تفکر کافی را برای ارزیابی صحیح طرف مقابل نمیکنند و با شتابزدگی یک ویژگی منفی را برای دادن پاسخ منفی، پیدا میکنند. در حالی که این دختران باید بدانند اساساً فلسفهی ازدواج، شروعی با حداقل معیارهای لازم و کوشش برای دستیابی به حداکثرهای ایدهآل است.
عشق و علاقه بعد از ازدواج بهوجود میآید: برخی از دختران بر این باور غلط تکیه میکنند که علاقه قبل از ازدواج بیمعنی است و عشق و علاقه باید پس از ازدواج بهوجود آید. میتوان گفت عشق (توأم با شیفتگی و علاقهی شدید) قبل از ازدواج میتواند تا اندازهای چالشبرانگیز باشد، در حالی که علاقهمند شدن به کسی قبل از ازدواج مانعی ایجاد نمیکند. چه بسا دخترانی که به مردی علاقهمند هستند؛ اما علیرغم علاقه به دیگری، از توانایی قضاوت صحیح برخوردارند؛ یعنی طرف مقابل را با امتیازها و ضعفهایش در نظر میگیرند. در خوشبینانهترین حالت، علاقهی قبل از ازدواج به گذشت، همراهی و انعطافپذیری میانجامد و میتواند روند یک ازدواج معقول و شادمان را تسریع کند و در بدبینانهترین حالت، علاقه ممکن است مشابه عشق، مانع دیدن واقعیتهای موجود شود و به تحریف شناختی بینجامد (قهاری، 1391، 43).
باید مرد آرزوهایم با من متفاوت باشد: برخی از دختران، شخصی را برای زندگی زناشویی در نظر میگیرند که ویژگیهای شخصیتیاش کاملاً متناقض و متفاوت با وی باشد. این طرز فکر به این نتیجهی منفی منجر میشود که تلاش میکنند به جای یافتن شباهتها در پی تضادها باشند؛ برای مثال، شخص معتقد است چون خود فردی درونگراست، پس باید به دنبال فردی برونگرا باشد. این مسئله در درازمدت به تعارض و نارضایتی از زندگی زناشویی میانجامد. تنها به این دلیل ساده که دنیای دو طرف فاصلهای طولانی از هم دارد و فرد برونگرا، نیازهای فرد درونگرا را درک نمیکند.
در هرحال، اگر دختران انتظارهایی غیرمنطقی (که در تضاد با واقعیت هستند و افراد را از دستیابی به اهداف اساسی ازدواج بازمیدارد)، در مورد انتخاب همسر داشته باشند، بیشتر احتمال دارد دچار تردید، شکست و ناکامی در موقعیت پس از ازدواج شوند. در صورتی که اگر با شناخت کافی و با آگاهی کامل در مورد پدیدهی ازدواج و عوامل موفقیت آن بیندیشند، انتظارهای واقعبینانه از چالشهای ازدواج خواهند داشت و این موضوع باعث میشود، در آینده تعارضات زندگی را بهصورت منطقی و مناسب حل کنند و بر سر باورهای اعتقادی با یکدیگر توافق و نقش برابری را در روابط با همسرشان داشته باشند. درست است که نمیتوان ازدواج را بهطور کامل تضمین کرد؛ اما باید فاکتورهایی را که با موفقیت و عدم موفقیت در زندگی مشترک و ازدواج همراه است، تا حد امکان شناخت. بهتر است حتی برای یکبار هم شده به زندگیتان و انتظاری که از آیندهی ازدواجتان دارید، نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
منابع:
1. قهاری، شهربانو (1391)؛ مشاورهی پیش از ازدواج، تهران: قطره.
2. میرمحمدصادقی، مهدی (1383)؛ دربارهی ازدواج، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.