امشب دستهای آسمان باز است و پر از سخاوت. شب میلاد است و میلاد، یعنی تولد نور؛ یعنی تابش آفتاب بر سایهی مردمی ستمدیده .
میلاد، یعنی دستهایت را بلند کن و فریاد بزن؛ فریاد شادی و شکر.
و من دستهایم را که کوتاهاند بلند خواهم کرد؛ حتی اگر به عظمت نگاه شما نرسد. دستهایم را بلند خواهم کرد و تمنا میکنم نگاه روشنتان را.
یا علی بن موسیالرضا(ع)! در پی سعادتی هستم که شاید کرامت دستان پرمهرتان نصیبم کند! شاید کوچکی نگاهم یک صبح به بلندی بارگاهتان برسد؛ و من چهقدر حقیرم!
امام هشتم ما شیعیان! مایهی فخر و مباهات آسمان! گرمای همیشه روشن ایران زمین، بتاب! بتاب به چون من که رنجورم و نالایق؛ بتاب که دستهای خستهی بشریت بیتاب گرمای شماست!
و من چهقدر حقیرانه در پی سعادتی هستم که شاید بوق یک قطار، صدای یک کامیون، یا فریاد نوزادی به خود آوردم!
در پی سعادتی هستم و گامهایم بیتاب آمدن است. چشمهایم بیتاب دیدن است و سینهام لبریز از دلتنگی.
امام مهربانم! کافی است به یاری شما به مشهد برسم؛ به شهر شهود، به شهر عشاق، کافی است تا پاهایم، چشمهایم... و من چهقدر ناتوانم حال آنکه عظمت نگاه شما چهقدر بیهمتاست.
مهربان من! جاده از من خسته است و ریل از این قطار گریزان؛ این قطار که بیتاب رسیدن است.
من به شما میرسم؛ به مهربانی بیپایان، به ضمانت بینهایت آهو، به شما میرسم، به ضریح که از شور لبریز است و از آغوش سرشار، به ضریحی میرسم که کلید تمام شکوههاست.
چهقدر نزدیکی به من، وقتی به سرانجام میرسم. مهربان من! روز میلادت مبارک است و خوشیمن!
و آدمی دلبسته به این میلادهاست. این میلادها که شفاعت کنندهاند یا علی بن موسیالرضا(ع) شفاعتمان کنید!