نویسنده

چرخی زدیم در نفست، بیش‌تر شدیم

در خلسه‌ای پر از هیجان، شعله‌ور شدیم

آمد به جنگ، تا بن دندان پر از سلاح

عشقی که در مقابل آن بی‌سپر شدیم

در ابتدای حمله‌اش، از ترس جازدیم

از شهر امن و ساکت خود دربه‌در شدیم!

-این تب موقتی است، نباید اسیر شد-

گفتیم و بعد، منتظر رفع شر شدیم

غافل از این‌که سِحر تو باطل بشو نبود

این سِحر کارگر شد و ما بی‌اثر شدیم

چندان هم از شکست، سرافکنده نیستیم

مغلوب ضربه‌های حریفی قدر شدیم

شاید شکست، روزن دنیای دیگری است

شاید به این بهانه، توان‌مندتر شدیم

باران که بی‌مقدمه و بی‌امان گرفت

مانند خاک تف‌زده زیر و زبر شدیم

تنها به جای مانده‌ی آرامش قدیم

چتری شکسته بود، که افتاد و تر شدیم