تصویر اول: دههی 1360
نگاه جستوجوگرت را تا انتهای کوچه میاندازی. بعد از ساعتها درس و مدرسه، گرسنگی توانت را گرفته است. به قدمهایت شتاب تندتری میدهی. دلت پر میزند برای ساندویچهای اصغرآقا و آن گاری پر از سیبزمینی و ترشیاش. با دیدن جمعی از بچههای محل که دور گاری حلقه زدهاند، مصمم میشوی سریعتر برسی و در همین خیز و شتابها، ناگهان صدایی میخکوبت میکند. مادر است که مدام صدایت میزند. میدانی که با دیدن مادر، رؤیای ساندویچ اصغرآقا پرمیزند. با چهرهای درهم به سمت صدا برمیگردی. مادر با لبخندی ملیح و با اشارهی دست از تو میخواهد که راه خانه را در پیش بگیری. عصبانی و شکستخورده، راهت را کج میکنی و یکدفعه بوی آشنایی به مشامت میرسد؛ اما این بار نه از گاری اصغرآقا که از دستان مادر. میدانی که مادرت کار خودش را کرده است. ساندویچ را میگیری و نگاهی به داخل آن میاندازی: سیبزمینی، ترشی خانگی و سبزیهایی که کنارشان قرار گرفتهاند. فرصت را از دست نمیدهی. با اولین گاز به ساندویچ، هوش از سرت میپرد. دیگر مطمئن میشوی که ساندویچ و لقمههای سیبزمینی ترشی مادر هم چیزی کمتر از ساندویچهای اصغرآقا ندارد؛ بلکه بهتر است. همین تأیید، باعث میشود که دیگر هر روز یکی از همین لقمهها و ساندویچهای خوشمزه را در کولهپشتی مدرسهات داشته باشی؛ با این تفاوت که به قول مادر، این تغذیه کاملاً سالم، تمیز و فرآوردهای صددرصد خانگی است که میتوان با خیالی راحت آنها را به دهان برد و از طعم بینظیرش لذت برد.
تصویر دوم: دههی 1370
همچون همیشه بوفهی دانشگاه مملو از جمعیت است. هم دانشکدهایها در صفهای طولانی با چهرههایی خسته، انتظار میکشند و تو فارغ از هیاهوی حاکم بر فضا، جای دنجی پیدا میکنی تا در یک ساعت زمانی که داری، هم قوتی بیابی و هم به مباحث کلاس بعد بیندیشی. ظرف غذا را که باز میکنی، بوی قرمهسبزی در فضا میپیچد. با خودت آرزو میکنی کاش به واسطهی بوی این غذا، کمتر رایحهی روغن سوخته یا سوسیس و کالباس به مشامت برسد؛ اما انگار این غذاها با سس و ادویههایی که چاشنیشان شده، مجالی برای تمرکز باقی نمیگذارد! پس باز گوشهای از حیاط دانشکده را به این فضای پر از هیاهو و مملو از بوهای تند و ادویهها ترجیح میدهی و راهی میشوی. با خود میاندیشی مگر این دوستان و همدانشکدهایها در جایگاه دانشجو قرار ندارند؟ مگر میشود در جریان اخبار و رسانهها قرار نداشته باشند؟ پس چنین شتاب و اصراری برای خرید اینگونه اغذیهها و نوشیدنیهای گازدار به چه معناست؟
تصویر سوم: دههی 1380
از خوشحالی در پوست خود نمیگنجی. باور اینکه بعد از سالها چنین امکانی برایت فراهم شده تا دوستان قدیمیات را ببینی کمی دور از ذهن به نظر میرسد؛ اما حقیقت دارد؛ دیداری دوباره در بوستانی که همیشه میعادگاه شما بود. روی نیمکت قدیمی مینشینی و به شمارش ثانیهها مشغول میشوی. در همین لحظه، لیلا را میبینی که او هم برای دیدن تو و سپیده سر از پا نمیشناسد. کنار هم قرار میگیرید و از هر دری سخن میگویید تا سپیده از راه برسد. میدانید که این تأخیر علت موجهی دارد. گویی گذر زمان بیش از شما، بر سپیده اثر گذاشته است! سپیده با وزنی دوبرابر آن زمان، هم چهرهای متفاوت یافته است و هم محدودیتهای بسیاری.
دیگر از آن همه جنبوجوش خبری نیست. سپیده با گامهای آهسته، مسیر منتهی به شما را طی میکند. ناخودآگاه به گذشته برمیگردی. سپیده همان دختر خوشخوراک و معروف مدرسه بود که همیشه در کیف و کولهپشتیاش تنقلات و خوراکیهای متعدد به چشم میخورد؛ چیپس، پفک و انواع ساندویچها با سسهایی که از هر طرف زبانه میکشید.
هنوز نفسهای سپیده سر جایشان نیامده؛ اما نگاه پرحسرتش بر شماست. شاید میداند در این تغییر نامطلوب، خود بیش از دیگران مقصر است! آهی میکشد و میگوید: «بچهها! یادتان هست چهقدر مرا سرزنش میکردید که کمتر به سراغ تنقلات و ساندویچها بروم. من که عشق این چیزها و فستفودها بودم، گوشم بدهکار حرفهایتان نبود. حالا به خاطر همان بیملاحظهگیها نهتنها نمیتوانم هر غذایی را بخورم، بلکه مجبورم طبق تجویز دکتر، رژیم غذایی داشته باشم؛ یک رژیم غذایی سرشار از میوه و سبزیها؛ رژیمی خستهکننده و تکراری!»
تصویر چهارم: دههی 1390
برخلاف انتظار، فروشگاه چندان شلوغ نیست. به محض ورود، سبدی را از جایگاه برمیداری و راه میافتی. به غرفهی مواد غذایی که میرسی، نگاه دقیقتری به قضیه میاندازی تا به انتخاب بهتری از محصولها برسی؛ اما در میان تکتک این قضیهها، حقیقتی وجود دارد که آزارت میدهد.
دیدن برخی کنسروها همچون کنسرو ماهی یا نخودفرنگی برایت غریب و ناآشنا نیست؛ چراکه سالهاست این غذا و محصول بهصورت کنسروی راهش را به خانهها پیدا کرده است؛ اما دیدن کنسرو غذاها، حال عجیبی به تو میدهد. کنسرو قرمهسبزی، کنسرو قیمه و... ! مگر میشود قرمهسبزی را به صورت کنسروی خورد و ادعا کرد که خوردنش احساس لذت دارد؟
غذاهایی که سنتی بوده و بانوان ایرانی با دقت و چاشنی عشق آنها را پخته و سر سفره آوردهاند. در یخچال این فروشگاه نیز تا چشم کار میکند فرآوردههای بهعملآمده و غذاهای نیمپز یا آماده وجود دارند. الویههای آمادهی بستهبندی شده با میزان سس تعیینشده و مطلوب خود شرکت یا کارخانهها و نه میزان سس مناسب خانوادهها و افراد مختلف. در کنار مواد پروتئینی مفید و گوشت سفید: مرغ، ماهی و قارچ هم تا چشم کار میکند، سوسیس است و کالباس و انواع ژامبونها!
بارها و بارها از تمامی رسانهها شنیده میشود که خوردن این نوع غذاها نهتنها مفید نیست، بلکه زیانهای فراوانی دارند. شیوع انواع سرطانها، گسترش چاقی، کوتاهی قد، ریزش مو و گسترش بیماریهای پوستی تنها نمونههایی از این سوء مصرف هستند.
آشپزخانه تعطیل میشود!
در عصر کنونی و با تغییرهایی که در شیوهی زندگی شاهدیم، پذیرفتن برخی تفاوتها و رهآوردها، اجتنابناپذیر به نظر میرسد؛ آنهم در شرایطی که زن و مرد دوشادوش هم در تمامی عرصهها مشغول بهکار و ایفای نقش هستند. در چنین موقعیتی، زمان حرف اول را میزند؛ پس طبیعی است که در برخی خانهها و در میان بعضی خانوادهها، بهخصوص افراد شاغل و درگیر، برخی غذاهای آماده و مواد از پیش فرآوری شده را سر سفرهها ببینیم؛ از سبزیهای آماده گرفته تا پیاز سرخشده یا سیبزمینیهای بهعملآمده و...؛ اما بهراستی این رهآورد ناخواسته فقط دامنگیر افراد گرفتار و شاغل شده است؟
خانم «عموزاده» که فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای را برای خرید مایحتاجش ترجیح میدهد، با رد چنین ادعایی میگوید: «مواد آماده و غذاهای فستفودی دیگر خاص شاغلان نیستند؛ چراکه من خانهدار هم ترجیح میدهم بهعلت سهولت و راحتی، سراغ این مواد بیایم. در حقیقت از زمان ورود این اغذیههای آماده و مواد نیمهآماده و بستهبندی شده، زمان زیادی را برای خودمان داریم.»
از این بانو در خصوص مضرات این مواد میپرسیم که پاسخ میدهد: «میدانم در واقع از زمان استفادهی این خوراک، همواره شنیدهایم که ضرر چنین موادی بسیار زیاد و گاهاً غیرقابل جبران است؛ اما انگار عادتمان شده و چنین شیوهی تغذیهای برایمان پذیرفته شده و غیرقابل تغییر است!»
خانم میانسالی که در چند قدمی ماست، نظر دیگری دارد. وی خود را خانم «مافی» معرفی میکند و با اظهار تأسف و تعجب از پذیرفتن برخی اصول غلط برای عادت زندگی میگوید: «عادتمان شده یعنی چه؟ میتوانی دستیدستی سلامت خود و خانوادهات را به خطر بیندازی و بگویی عادتمان شده؟
در مجتمعی که ما زندگی میکنیم، خیلی از خانوادهها با معضلاتی همچون چاقی فرزند، انواع بیماریها همچون ناراحتیهای معده، دیابت، افزایش کلسترول و... روبهرو هستند که عموماً از رواج شیوههای غلط زندگی و تغذیههای ناسالم، بهوجود آمده است که متأسفانه با علم به این موضوع، در صدد حل مشکل برنمیآیند و همچنان همان رویهی غلط را در پیش میگیرند و ادامه میدهند.»
خانم مافی میافزاید: «من هم کارمند بودم و حالا بازنشسته شدهام؛ اما هیچگاه بهخاطر راحتی خودم، سلامت افراد خانوادهام را به خطر نینداختهام؛ بلکه همواره سعی کردهام با مدیریت مناسب، همهی افراد خانواده را به پذیرفتن اصولی مجاب کنم که رعایت این اصول، سلامت همه را تضمین کرده و میکند؛ برای مثال در قانون خانهی ما، همسر و فرزندانم و همینطور خودم، حق نداریم هیچ وعدهی غذایی را بیرون از منزل و در رستورانها یا اغذیهفروشیها بخوریم. زمانی هم که فرزندانم مجبور هستند بیرون از منزل باشند، از غذایی که قبلاً در خانه تهیه شده، استفاده میکنند. وقتی دور هم هستیم بهصورت گروهی به تهیهی ترشی، پاککردن سبزی و بستهبندی مواد مورد نیاز میپردازیم؛ به این شکل فشار روی فرد خاصی نیست و همه بهمعنای واقعی، مشارکت را حس میکنند. ضمن اینکه وقتی محصول و غذایی را به این شکل تهیه کرده و سر سفره میآوریم؛ چون زحمت گروهی برایش کشیده شده، طعم و حس بینظیری به همهی ما میدهد.»
کمی آنطرفتر خانم «لطیفی» دخترخانم جوانی که دانشجوست و به قول خودش، مشتری پروپاقرص فستفود و غذاهای آماده، معتقد است کسانی مثل او که درگیر درس و دانشگاه هستند، مجبورند مشتریان غذاهای فستفودی باشند؛ اما جدا از این اجبار، طعم خوش این غذاها، آنها را بیخیال این فستفودها نمیکند. از نظر این بانوی دانشجو، غذاهای آماده و فستفودی مزه، رنگ و لعاب خاصی دارند که شاید به خاطر چاشنی یا سسشان است!
دانستن این موضوع، ما را به یکی از همین آشپزخانهها و رستورانهای فستفود میکشاند. خانم «میرسعیدی» که سالهاست در آشپزخانههای مختلف چند رستوران کار کرده، در خصوص خاص بودن طعم، مزه، رنگ و لعاب غذاهایش میگوید: «خیلی از رستورانها و اغذیهفروشیها برای جذب مشتری و طعمدار کردن غذاهایشان، از چاشنی و سس مخصوصی استفاده میکنند که معمولاً زاییدهی فکر خودشان یا اقتباس از جاهایی است که نامشان مطرح شده؛ اما خاص بودن یا خوشطعمی و رنگ و لعاب داشتن غذاها، خاص غذاهای خانگی است که با عشق و شور خاصی تهیه میشود.»
این بانوی شاغل و زحمتکش خاطرنشان میسازد: «غذاهای خانگی دارای یک مشخصهی مهم دیگر هم هستند که رستورانها و اغذیهفروشیها از آن بیبهرهاند و آن استفاده از مواد مرغوب و تازه است. در حقیقت، خانمها برای خوشمزه کردن غذاهایشان از مواد تازه، مرغوب و اگر لازم باشد گران استفاده میکنند؛ اما در چنین اماکنی مواد مورد نیاز آشپزخانهها دارای فاکتور تازگی نیست و مواد از قبل تهیه میشوند. همچنین برای حصول بیشتر و صرفهجویی در هزینهها، سعی میشود از مواد ارزانتر استفاده شود که گاهاً مرغوبیت کافی ندارند. در طبخ برخی غذاها همچون فلافل، سرخکردن برخی مواد و... نیز از یک روغن چندبار استفاده میشود که همین مسئله، سلامت عموم افراد را به خطر میاندازد؛ اما در خصوص رنگ و لعاب یا مزهی اینگونه غذاها، باید گفت این چیزها، دور از ذهن و غیرقابل دسترس نیستند؛ پس در هر خانهای اگر بانوی هنرمندی باشد، با اندکی خلاقیّت و ابتکار میتواند غذاهایش را به بهترین و زیباترین شکل تهیه، تزئین یا چاشنیدار کند.»
اما در مقابل رواج روزافزون این رنگینغذاهای فرنگی، آنان که دغدغهی سلامت مردم را عهدهدارند چه نظری ارائه میکنند؟
غذای سنتی را فراموش نکنید!
دکتر «سیدمصطفی موسویحرمی»، مدرس دانشگاه و پزشک عمومی با اظهار تأسف از روندی که در طی سالهای اخیر گسترش یافته است و اکثر مردم را به سمت و سوی رستورانها، فستفودها و... کشانده، میگوید: «در حالی که ما ناخواسته و به تبعیت از الگوهای نادرست، شیوههای نامطلوبی را در تغذیه و خورد و خوراکمان لحاظ کردهایم؛ در اروپا چندی است نهضتی برپا شده بهنام «نهضت آهسته خوردن»؛ چراکه بهخوبی با مضرات تند غذاخوردن آشنا شده و این معضلات را حس کردهاند. حال آنکه در فرهنگ و حتی روایات و احادیث اسلامی هم بارها خوانده و شنیدهایم که در هنگام غذاخوردن باید به فاکتور خوب جویدن غذا توجه شود؛ اما آیا این مهم هنگام استفاده از غذاهای سفری یا فستفودها و در اماکنی که این غذاها سرومیشود، لحاظ و میسر میگردد؟ آنهم در اوضاع کنونی که متأسفانه مصرف دارو در کشورمان از چین با آن جمعیت شگفتآور، بیشتر است که قطعاً این قضیه با سوء مصرف و تغذیهی نادرست مردم بیارتباط نیست.»
وی میافزاید: «امروزه سفرههای خانگی جایشان را به میز و رستورانها و کنار خیابانها دادهاند؛ اما در دیگر کشورها میبینیم غذاهای بومی و سنتی، قدمت و توجه خود را حفظ و حتی گسترش میدهند و غذاهای سالم کشورهای دیگر را نیز با آغوش باز پذیرا میشوند؛ چنانکه در گوشه و کنار جهان چشممان به غذاهای اصیل ایرانی همچون کباب، دیزی و... میافتد و ما در اینجا مشغول مصرف غذاهایی همچون پیتزا و فستفودهایی میشویم که از کمترین منابع غذایی مفید برخوردارند. این نوع غذاها نه تنها مواد مغذی را ندارند، بلکه مضرات فراوانی به بارمیآورند که کبد چرب، بیماریهای پوستی، یبوست، دیابت و از همه مهمتر، چاقی رهآورد این غذاهای فرنگی هستند؛ بر همین اساس، هماکنون 55 درصد بانوان ایرانی از معضل چاقی رنج میبرند که عموماً اضافهوزن آنها با تغذیهی نادرستشان در ارتباط است. مشکلی که درمان آن زمانبر و بسیار طاقتفرساست و خود منشأ بسیاری از بیماریها همچون فشار خون بالا، ناراحتیهای مفاصل و... تلقی میگردد.»
این پزشک تصریح میکند: «اگر خانوادهها دقت بیشتری به خرج بدهند و از الگوهای صحیح گذشتگانمان پیروی کنند، بیشک سلامت جسمی و روانی را برای خود و خانوادههایشان به ارمغان میآورند. بر همین مبنا، اگر پدران و مادران امروزی خود و فرزندانشان را با سالمندان و ریشسفیدان خانه و فامیل مقایسه کنند، میبینند کهنسالان به رغم داشتن سن بالا و کهولت، از سلامت و نشاط بیشتری برخوردارند که قطعاً بهدلیل شیوهی زندگی و تغذیهی سالم بوده است. از طرف دیگر، در محیط خانه و حتی غذاهای خانگی، عشق و عاطفه چاشنی و عنصر اصلی تهیهی غذا بوده و هست که همین مسئله در تحقیقات به عمل آمده نیز ثابت شده؛ زیرا کودکان و نوجوانانی که از غذاهای خانگی استفاده میکنند، از آرامش و روحیهی بهتری برخوردارند و این حقیقت دارد!»
بهراستی کدام غذا یا فستفودی طعم بینظیر غذاهای این مرزوبوم و دستپخت شیرین مادران را دارد؟ کدام اغذیهای میتواند با غذاهایی همچون قرمهسبزی یا فسنجان خانگی برابری کند؟ نقل این قصه، نقل چای دبش قندپهلویی است که خاص ایران است و استکان کمرباریک این سرزمین!