گفتوگو با لطیفا برنت، مدرس دانشکدهی مونتگومری
پس از ساعتی تأخیر، خودم را به محل جشن غدیر در «مریلند» رساندم. عدهی بسیاری به نماز جماعت ایستاده بودند. متأسفانه ترافیک کار خودش را کرده بود و توفیق نماز جماعت را از دست داده بودم! وقتی به سالن جشن رفتم، صحنهی بسیار جالبی بود که آن جشن را از دیگر جشنها متمایز کرده بود. عدهی زیادی از مسلمانانی که به این مهمانی آمده بودند، از مشرفشدگان به اسلام بودند و این جذابیت برنامه را برای من چندین برابر کرده بود. آن روز، خانمی جوان در حال سخنرانی بود. این خانم کسی نبود جز «لطیفا برنت». با ایشان سال قبل در مراسم عاشورا آشنا شده بودم و این بار هم وی بانی این مراسم بود. پس از سخنرانی، ایشان را به یک گپ دوستانه دعوت کردم و ساعاتی را با هم به صحبت نشستیم.
* خانم لطیفا! میدانم که شما یکی از زنان فعال و از بانیان در گردآوری مسلمانان در برگزاری برنامههای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی در این ایالت هستید. مدتها منتظر این لحظه بودم تا با شما گفتوگویی داشته باشم. برای اولین سؤال، هدفتان از برگزاری این برنامهها چیست؟
من هم خوشحالم که در خدمت شما هستم! باید بگویم حدیثی داریم که مسلمانان باید با هم باشند. بر وحدت مسلمانان تأکید شده است که انسانها را به اتحاد میخواند. ما خوشبختانه تلاش میکنیم این اتحاد را بین مسلمانان ایجاد کنیم و همیشه خدا را به یاد داشته و همواره به انجام کارهای مفید و مثبت مشغول باشیم. هر کسی که با این نیت بیاید، مسلماً از نتایج خوبی برخوردار خواهد شد. انشاءالله که ما هم بیشتر بیاموزیم تا قویتر و مستحکمتر باشیم و همینطور کار کنیم.
* شنیدهام کارتان گروهی است و شما هدایتگر گروه هستید.
بله؛ خوشبختانه توانستم گروهی را به نام گروه «حامی خواهران» تشکیل بدهم و ایدههایی داشتم که همه را جمع کنم تا همدیگر را حمایت کنیم! در این برنامهها، ما در دومین جمعهی هر ماه نشستی داریم و در مورد عناوینی که میتواند مطرح باشد، به مباحثه و مذاکره میپردازیم. این عنوانها میتواند رخدادهای انجمنهای ما و پیشآمدها باشد و ما در پیرامون آنها صحبت میکنیم؛ مثلاً در مورد تربیت بچهها و اینکه چگونه خانوادهای مستحکم با هویت اسلامی ایجاد کنیم و اینکه چگونه با خدا در ارتباط باشیم و موارد دیگر مذاکره و مباحثه میکنیم و با توجه به تمایل افراد، مسائل تغییر میکند.
* مثلاً چه مواردی بیشتر مدنظر گروه حامی خواهران است؟
یکی از چیزهایی که ما در این گروه انجام میدهیم، تحقیق در برخی کتب و منابع است. بسیاری از کتب اسلامی در اینجا برای مسلمانان قابل درک نیست و ما ترجمههای خوبی به دستمان نمیرسد؛ لذا از منابع متفاوت و کتب مختلفی استفاده میکنیم و جستوجو میکنیم تا به معانی کلمات اصلی برسیم و مفاهیم را برای خودمان قابل درک و فهم کنیم. گروه حامی، گروهی است که همدیگر را حمایت میکنیم تا به مطالب مهمی که در اسلام هست برسیم و بتوانیم قواعد اسلامی را در زندگیمان پیاده کنیم. یکی از کارهای دیگر در گروه حامی، این است که بتوانیم پاسخ سؤالهایمان را بگیریم. بسیاری از مطالب اسلامی وجود دارد که باید برای ما توضیح داده شود؛ زیرا سؤالهای بیپاسخ زیادی وجود دارد که یا به آنها پاسخ داده نشده، یا حتی به آنها فکر هم نشده است. این یک کار ابتکاری است که سؤالها را برای علما بفرستیم و پاسخ آن را دریافت کنیم.
* خانم برنت! شما در چه مقطعی تحصیل کردهاید؟
متولد نیوجرسی آمریکا هستم و در سال 1990 برای تحصیلات عالی، به واشنگتن آمدم و فوق لیسانس رشتهی آموزش و ریاضیات هستم. من مدرس دانشکدهی مونتگومری در منطقهی جورج تاون هستم که تجربهی خوبی است. دوست دارم در اجتماع مسلمانی فعال باشم و احساس میکنم در شرایطی که درک نادرستی از اسلام ارائه میشود، باید سعی کنم اثر مثبتی روی مردم بگذارم و نظر آنها را به اسلام، مثبت کنم. سعی میکنم با حرکات سازنده و مثبت خودم، موارد منفی را خنثی کنم. ما زنان مسلمان، کافی است در جامعه حضور داشته باشیم و کارمان را خوب انجام دهیم.
* خانم لطیفا! آیا شما مسلمان به دنیا آمدید؟
من در خانوادهای به دنیا آمدم که در آن اختلاف مذهب وجود داشت؛ یعنی پدرم مسلمان و مادرم مسیحی بود. به من دو دین آموزش داده شده بود؛ اما در نهایت اسلام را برگزیدم. وقتی دوازدهساله بودم، بهطور جدی در مورد روح و روان خودم اندیشیدم. یک کنجکاوی در من بهوجود آمد که چه چیزهایی خوب است؟ کدام راه درست است و کدام غلط؟ خیلی از بچهها در آن سن، این شرایط را دارند. میخواستم ارتباطی با خدای خودم برقرار کنم و این زمانی بود که من هم در مورد اسلام و هم مسیحیت آموزشهایی دیده بودم. با اینکه مادرم را خیلی دوست داشتم و در مورد مسیحیت بیشتر آموزش دیده بودم، توجه چندانی به آن نداشتم. مسیحیت برای من معنی نداشت. یکتایی خدا به ذهنم درست میآمد و برایم دارای معنی بود و چیزی که خیلی مورد توجهام بود، توحید بود.
شروع به عبادت کردم و به روزه گرفتن و نماز خواندن پرداختم. از حجاب استفاده کردم؛ اما بهطور مرتب و منظم آن را انجام نمیدادم. گاهی میگذاشتم و گاهی برمیداشتم. برایم خیلی سخت بود. اطراف من تعداد کمی مسلمان زندگی میکردند که بهطور منظم رعایت احکام اسلام را نمیکردند و حجاب نداشتند؛ اسمی مسلمان بودند. خیلی دورهی سختی بود. موقعی که ماه رمضان بود مردم مسخره و اذیتم میکردند. البته بعضی نواحی مسلماننشین بودند. من در شمال نیوجرسی بودم؛ جایی که اکثر مسلمانان آنجا زندگی میکردند؛ حتی در آنجا هم مسلمان ماندن کار سادهای نبود؛ اما این اسلام بود که در قلب من جا گرفت.
در دوازدهسالگی یک مسلمان سنی بودم. پدرم در خصوص زندگی اهلبیت مطالعاتی را آغاز کرده بود و تلاش میکرد آنها را به ما معرفی کند. در آن زمان، میخواستم فقط یک مسلمان باشم و نمیتوانستم اهمیت پیروی از اهلبیت را درک کنم؛ لذا آن را به کناری نهاده و آنچه را خودم میخواستم انجام میدادم، تا اینکه در مسیر رشد، به جستوجوی حقیقت پرداختم و با اهلبیت آشنا و شیعه شدم.
* چه کسی بیشتر حامی شما در این مسیر بود؟
خانوادهام خیلی حامیام بودند. مادرم که حتی مسلمان نبود، همواره حمایتم میکرد. من در خانوادهای بزرگ شدم که ده فرزند داشت و همه با هم در یکجا زندگی میکردیم. من فرزند دوم خانواده بودم و هر روز برنامههای اسلامی را با هم تمرین میکردیم.
* از فعالیتهای دیگرتان برایم صحبت کنید. شما واقعاً یک مدافع شیعه در این منطقه هستید و من بارها شما را در سخنرانیها و برنامههای متنوع مذهبی دیدهام. چه فعالیتهایی بیشتر برای شما حائز اهمیت است؟
آنچه برای من خیلی مهم است اینکه بچههای ما بخشی از یک جامعهی قوی و توانمند باشند؛ لذا در خیلی از مجامع ابتکاری شرکت میکنم. یکی از آنها، کار گروهی برای دعای کمیل است. اتفاقی که دارد رخ میدهد این است که ما برنامه را در سال 2010 شروع کردیم؛ زیرا حس کردیم اگرچه بسیاری از خانوادههای شیعهی آمریکایی ـ آفریقایی در این منطقه زندگی میکنند، آنها را هرگز اطراف مراکز اسلامی نمیبینیم و نگران بودیم که چه اتفاقی دارد رخ میدهد. بعد از اینکه با آنها صحبت کردیم، متوجه شدیم یکی از دلایل این است که میگفتند اکثر این برنامهها برای ما نیست؛ چراکه به زبان ما نیست و برایمان قابل درک نیست. دیدم نتیجهای نمیگیرم؛ لذا تصمیم گرفتم برنامهای برای خودمان تأسیس بکنم. هر دو هفته یکبار، پنجشنبه در خانهی من جلسهی قرائت دعای کمیل برگزار میشود، کلاس تفسیر داریم، دعا میخوانیم و بعد از آن کلاسهای مباحث اسلامی است. وقتی مردم بهطور مداوم آمدند، تصمیم گرفتیم برنامهی خود را توسعه بدهیم؛ پس افراد بیشتری را دعوت کردیم و سازمان دادیم. جشنهای عیدهای اسلامی را برگزار کردیم و سال گذشته هم جشن بزرگی برای عید فطر داشتیم. الحمدلله بیش از 150 نفر شرکت کرده بودند! مراسم اجتماعی بزرگی بود و ما کوشش میکنیم باز هم جشن برگزار کنیم.
* خانم لطیفا! شما چند فرزند دارید و برای تربیت اسلامی آنها چه تدابیری داشتید؟
چهار فرزند دارم؛ سه دختر و یک پسر. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد، فکر کردم چگونه فرزندانم را در این کشور، مسلمان تربیت کنم؛ زیرا آنها هم مثل من باید مبارزه میکردند. به همان نسبتی که مسلمانان در این کشور رو به رشد هستند، من و دیگر مسلمانان با چالشهای جدیدی مواجه میشویم؛ بنابراین سعی میکنم آنها را آنقدر مقاوم بزرگ کنم که بتوانند با این چالشها مواجه شوند و آنها را حل کنند. فرزندانم حسین چهاردهساله، رقیه دوازدهساله، صالحه دهساله و آسیه هشتساله هستند. اسلام برای من بسیار مهم است و میخواهم برای آنها هم مهم باشد؛ لذا زندگی خودم را وقف ایجاد محیطی سازنده کردهام که موجب شود آنها با هویت اسلامی بزرگ شوند؛ آنهم در کشوری که از ارزشهای اسلامی در آن خبری نیست و این ارزشها را آنگونه که میخواهیم به ما نمیدهد؛ پس تصمیم گرفتم مدرسهی خانگی راه بیندازم. این مسیر پرمخاطرهای بود و ما هم نگران بودیم.
زمانی که بزرگترین فرزند من سهساله بود، فهمیدم برای آنکه آنها مسلمان باربیایند، کار باید گروهی باشد. با افرادی که در اطرافم و با این ایده موافق، یا حتی مخالف، ولی حاضر به همکاری بودند کار را شروع کردم. با چنین فکری در ذهنم تصمیم گرفتم با همکاری دیگر والدین و شناسایی بچههای مسلمان همسال، مدرسهی خانگی راه بیندازیم، تا مطمئن شویم بچههایمان دوستان مسلمان خوبی دارند. در این مسیر یک گروه انجمنی، پشتیبان من هستند.
در آن زمان، کلوپی تفریحی راه انداختم و مادران را که در واقع، همان خواهران مسلمان بودند متحد کردم. کاری که میکردیم سازماندهی سفرهای گروهی و تفریحهای سالم بود. کلاسها و فعالیتهای مختلفی راه انداختیم و بچههای ما جایی نرفتند که غیراسلامی باشد. نمیخواستیم بچههایمان حس کنند صرفاً چون مسلماناند آنجا هستند، بلکه فعالیتهای تفریحی و گروهی برگزار میشد تا آنها احساس کنند بخشی از متن جامعه هستند، نه یک بخش جدا شده. برنامهی بازدید از مجموعههای شهری مانند کشتزارها، یا حتی گردش گروهی در فروشگاههای بزرگ را داشتیم تا بچهها ببینند چه کارهایی آنجا انجام میشود تا با محیطشان بیشتر آشنا شوند.
* چه مدتی است که شما این فعالیتها را آغاز کردهاید؟
شش سال است. در سال 2008 به مرکز اسلامی پوتمک میرفتم و بچهها را آنجا میبردم تا یک دورهی علمی و آموزش اسلامی ببینند و سپس در خانهی خودم کلاس قرآن گذاشتم. همچنین برای هر یکشنبهی آخر هفته، کلاس آموزش تجوید و مطالعات اسلامی برای بچه و برنامههای قرآنی ترتیب دادهام.
* چه مطالعاتی را دوست دارید؟
ابتدا کتب مذهبی، بهخصوص کتابهای شیعی برایم جذابیت ویژهای دارد و دوم، مطالعهی تاریخ نژادی خودم. تاریخ سیاهپوستان آمریکا برای من و فرزندانم بسیار مهم است. اگر آنها آگاهی درستی از گذشتهی خود نداشته باشند، در بسیاری موارد در مقابل رفتاری که در محیط اطرافشان انجام میشود دچار دوگانگی میشوند. برای من مهم است دوباره به یاد بیاورم که چگونه بهعنوان برده به این کشور آورده شدیم و چگونه هویتمان از ما جدا شد. قطع ارتباط ما با آفریقا و ارتباط با آمریکا پیچیدگیهایی را در زندگی روزمرهی ما بهوجود آورده که با آن دست به گریبانیم. آمریکاییهای آفریقاییتبار در این جامعه با مشکلات زیادی مواجهاند. مردم به ما نگاه میکنند و میگویند اوه اینها خیلی بد هستند و خلافکارند، بهتر است سطح آموزش آنها را افزایش دهیم. بدون آنکه روانشناسانه و جامعهشناسانه اثرهای «برده بودن» و تحتفشارهای وحشیانه واقع شدن را ظرف 400 سال بر آمریکاییان آفریقاییتبار در نظر بگیرند؛ بدون اینکه به هویت، فرهنگ و انسانیت ما توجهی کنند. به جای آنکه ما را درک کنند، به دیدهی تحقیر و انزجار نگاهمان میکنند.
* خانم برنت! به کدامیک از امامان بیشتر متوسل هستید؟
به همهیشان؛ بهخصوص امام حسین(ع). عمدهی واقعهی کربلا این است که استقامت، شکیبایی، فداکاری و درسهایی را که میتوانیم از کربلا بگیریم به خاطر داشته باشیم. ما باید عدالت را در آن روز به یاد داشته باشیم؛ اینطور نیست که فقط بگوییم حضرت عباس(ع) این کار را کرد و غیره، نه! فقط به یاد نیاور که در کربلا چه گذشت؛ به یاد داشته باش که چه درسهایی را میتوان از کربلا در زندگی آورد و استفاده کرد.
عمدهترین و مهمترین چیزی را که در کربلا اهمیت داشت باید برای زندگی به خاطر بسپاریم و به کار ببریم. میگویند هر روز عاشوراست! عاشورا را چه چیزی تشکیل میدهد؟ مقاومت، ایثار، فداکاری، درستی و پاکی. ما اینها را باید در زندگی روزمرهیمان بیاوریم. ما باید هر روز با این مفاهیم زندگی کنیم؛ نه فقط گریه کنیم. اگر در کربلا مثلاً عدالت است، ما باید در زندگی عدالت داشته باشیم. من نمیخواهم شما بروید در خیابان و ببینید کجا بیعدالتی است؛ نه! ما باید در طول زندگی خودمان بیعدالتی نداشته باشیم. هر کس در هر جا باشد رفتارش عادلانه باشد. هر روز در جامعه با همهی مردم سخن از راستی و درستی بگویید؛ کاری که حضرت زینب(س) انجام داد. اگر این کارها را انجام دادید، شما هم عاشورایی شدهاید.
* انشاءالله که شما هم عاشورایی هستید! از اینکه واقعاً ما شاهد چنین شیرزنانی در سرزمین کفر هستیم، به خودمان میبالیم و از خداوند برایتان آرزوی توفیقهای بیشتری داریم!
خواهش میکنم و التماس دعا دارم. متشکرم که این فرصت را به من دادید تا برای زنان شیعهی ایران صحبت کنم.