نویسنده

عنوان فیلم: آتش‌بس2

فیلم‌نامه‌نویس و فیلم‌ساز: تهمینه میلانی

نقش‌آفرینان: بهرام رادان، میترا حجار، آتیلا پسیانی و...

 * خسرو و ترانه می‌خواهند به سفر خارج از کشور بروند. آن‌ها در فرودگاه بعد از سال‌ها با روان‌شناس خانوادگی‌شان برخورد می‌کنند و با او از مشکل‌های زندگی‌شان می‌گویند. در پایان، مشخص می‌شود که خسرو به خاطر ترسی که از پرواز داشته، هر بار که خواسته‌اند به سفر خارج از کشور بروند، به بهانه‌ای سفر را کنسل کرده و برخوردشان با روان‌شناس هم اتفاقی نبوده و به دعوت خسرو در فرودگاه حاضر شده تا با کمک او بر ترسش غلبه کند.  بالأخره با صحبت‌های روان‌شناس، خسرو موفق می‌شود بر ترسش غلبه کرده و پرواز کند.

اولین «آتش‌بس»، نُه سال قبل، در زمان اکران خودش، یک کمدی رمانتیک قابل‌قبول، تا حدی دوست‌داشتنی و برای مخاطب آن زمان سرگرم‌کننده و جذاب بود. موضوعی خانوادگی و لحظه‌های شاد و مفرح داشت و به مدد بازی ‌قابل‌قبول دو سوپراستار آن زمان -مهناز افشار و محمدرضا گلزار که حضورشان در هر فیلمی کافی بود تا فروشش تضمین شود - پرفروش‌ترین فیلم زمان خود شد و خاطره‌اش تا مدت‌ها در ذهن تماشاگر باقی ماند. شاید همین باعث شد که تهمینه میلانی نُه سال بعد، به فکر ساختن دنباله‌ای برای آن بیفتد! برخلاف انتظارها «آتش‌بس2» نتوانست موفقیت قسمت اول را تکرار کند. این عدم موفقیت، دلایل مختلفی دارد؛ از جمله: فیلم‌نامه‌ی شلخته و پر از اشکال‌های منطقی، عدم وجود خط اصلی در روایت و ساختار نامنسجم، کاراکترهای سطحی و بی‌شناس‌نامه، بازی‌های ضعیف و بی‌رمق و از همه مهم‌تر، عدم درک و شناخت صحیح کارگردان از مخاطب امروزی و تفاوت‌های عجیبی که با مخاطب نُه سال قبل دارد.

اغراق نیست اگر بگوییم «آتش‌بس2»، نه یک فیلم، بلکه یک جلسه‌ی زوج‌درمانی گروهی است که در طول برگزاری آن، دکتر روان‌شناس برای این‌که جلسه از یک‌نواختی خارج شود، مقادیری فیلم و اسلاید از زندگی کاریکاتوروار یک زوج جوان را نمایش می‌دهد که شباهت زیادی به پت و مت دارند. با این کار، هم اندک انبساط‌خاطری برای حاضران در جلسه ایجاد می‌شود و هم لابد مثال‌های عملی برای فهم بهتر نکته‌های آموزشی و اثر بیش‌تر بر زوج‌ها یا همان تماشاگران حاضر در سالن فراهم می‌شود!

فیلم‌ساز، آن‌قدر برای طرح پند و اندرزهای روان‌شناسانه‌اش عجله داشته و ذوق‌زده شده که به کلی فراموش کرده تماشاگر برای دیدن یک فیلم خوب به سینما می‌رود، نه شنیدن جمله‌های پندآموزی که این روزها از هر طرف دارد با آن‌ها بمباران می‌شود و از فرط تکرار، مایه‌ی دل‌زدگی اوست.

 «آتش‌بس2» مجموعه‌ای از اتفاق‌ها و ماجراهایی است که بدون هیچ ارتباط منطقی، ردیف شده‌اند. نه داستان، کشش و جذابیت دارد، نه قهرمان کنش‌مند و دراماتیکی هست که ماجراها را پیش ببرد. دو شخصیت اصلی، هیچ شباهتی به یک زن و شوهر تحصیل‌کرده و به‌اصطلاح امروزی ندارند و بیش‌تر شبیه دو تا بچه‌ی لوس و نُنر هستند که مدام به هم می‌پرند. آن کتاب‌خانه‌ی پروپیمان و شیک و مجلسی را باور کنیم یا پدر و مادری که سر لج و لج‌بازی کودک‌شان را در مهدکودک جا می‌گذارند! زنی را باور کنیم که در منزل، مدام در حال مطالعه یا پای لپ‌تاپ است و در محل کار در هیئت یک آرشیتکت به مهندس زیر دستش امر و نهی می‌کند و خود را، نه یک فمینیست که یک انسان می‌نامد، یا زنی که موقع برگشتن از مهمانی حرف‌های خاله‌زنکی می‌زند و نگران چروک دور چشم است و به‌خاطر یک ظرف غذا، با پرستار کودک درگیر می‌شود و بکش‌بکش راه‌می‌اندازد؟ این همه تضاد و تناقض در شخصیت‌پردازی، در سینمای این روزها کم‌نظیر است! وضعیت مرد داستان که از این هم اسف‌بارتر است. متأسفانه خسرو هم مانند اغلب شخصیت‌های مرد آثار تهمینه میلانی، ویژگی بارزی ندارد و نه یک شخصیت؛ بلکه فقط موجودی بی‌هویت و بی‌شناس‌نامه است که فیلم‌ساز - تنها برای بمباران‌شدن و به‌تصویرکشیدن ظلم به زنان - در داستان آورده است. مردانِ آثار میلانی، همگی یا شخصیت‌هایی خشن، قلدر و عاری از مهر و محبت هستند؛ مانند پدر و همسر و خاطرخواه فرشته در فیلم «دو زن»، پدرشوهر فرشته در فیلم «واکنش پنجم» و... یا مردانی لوده، هوس‌باز و چشم‌چران - رفقای فابریک دو شخصیت مرد هر دو فیلم «آتش‌بس» - که نگاه ابزاری به زن دارند. در بهترین حالت، مردان هر دو نسخه‌ی فیلم، منفعل و بچه‌ننه که یک جو عقل، توی سرشان پیدا نمی‌شود و فقط بلدند خراب‌کاری کنند و همسران‌شان را حرص بدهند! تجربه ثابت کرده این نگاه یک‌سویه - که سعی در تخریب یک طرف برای دفاع از طرف مقابل دارد - نه‌تنها اثرگذار نیست؛ بلکه ایجاد دافعه و دل‌زدگی در مخاطب می‌کند.

تهمینه میلانی اگر بخواهد، می‌تواند خیلی ‌خوب داستان تعریف کند، مانند فیلم‌های «بچه‌های طلاق» و «واکنش پنجم» و از آن بهتر می‌تواند لحظه‌های کمدیِ خوبی خلق کند. متأسفانه هیچ‌کدام از این قابلیت‌ها در «آتش‌بس2» به کار گرفته نشده و به این‌خاطر، فیلم جدیدِ فیلم‌ساز، گامی به عقب محسوب می‌شود! اغلب شوخی‌های «آتش‌بس2» به‌دلیل اجرای بد در کارگردانی و بازی‌های لوس و ضعیف دو بازیگر اصلی، بی‌رمق و ملال‌آور است. اندک ایده‌های خوب هم، به دلیل پرداخت ضعیف در کارگردانی از دست رفته است. برای مثال، ایده‌ی پرستارِ کودک یا صحنه‌ای که خسرو، ترانه را تا بانک تعقیب کرده و ناگهان هر دو آن‌ها غافل‌گیر می‌شوند یا استفاده از موسیقی فیلم «تایتانیک» در صحنه‌ای که پرستار کودک، خسرو را بدرقه می‌کند و از همه بهتر، تیتراژ ابتدا و انتهایی است که نوآوری خوبی در آن دیده می‌شود. افسوس همین اندک لحظه‌های شاد و مفرح داستان هم فدای لحن ملال‌آور و کش‌دار صحنه‌های زوج‌درمانی شده و ایده‌هایی که با پرداخت مناسب، می‌توانست فیلم را به یک کمدی رمانتیک شاد و مفرح خانوادگی بدل کند، در اثر اصرار و پافشاری عجیب کارگردان بر بیان حرف‌ها و شعارهای همیشگی‌اش بر باد رفته است.

قراردادن دیالوگ‌هایی که این روزها در فضاهای مجازی به شکل لطیفه دست‌به‌دست می‌شود و کم‌تر کسی آن‌ها را نشنیده است در دهان کاراکترهای داستان، چه جذابیتی می‌تواند برای مخاطب امروز داشته باشد؟ آن‌هم در زمانه‌ای که اگر برای تعریف‌کردن لطیفه‌ای، لحظه‌ای درنگ کنید تازگی‌اش را از دست می‌دهد! در یکی از سکانس‌های فیلم، حسام، دوست صمیمی خسرو، با هیجان و آب‌وتاب فراوان، لطیفه‌هایی را تعریف می‌کند که برای تماشاگر امروزی به شدت کهنه و تکراری است، در حالی‌ که حاضران در مهمانی از خنده روده‌بر شده‌اند و لابد قرار است این لطیفه‌ها، تماشاگر حاضر در سالن را هم از خنده منفجر کند! به نظر می‌رسد کارگردان، هنوز در حال و هوای «آتش‌بس» سیر می‌کند و هیچ شناختی از مخاطب امروزی و تفاوت‌های او با مخاطبان نُه سال قبل ندارد و شناخت او از مخاطب امروزی محدود شده به این‌که این روزها بازار فضاهای مجازی خیلی‌داغ و پررونق است و کم‌کم همه در حال نقل مکان‌کردن از فیس‌بوک به اینستاگرام هستند!

 همه‌چیز «آتش‌بس2» کهنه و قدیمی است. حتی برخلاف قسمت اول - که روان‌شناس برای اولین بار، بحث کودک درون را طرح می‌کرد که برای مخاطب آن دوران حرف تازه‌ای بود - این بار، حرف‌های روان‌شناس هم به‌شدت تکراری و کلیشه‌ای است. خانم میلانی، فیلم‌ساز خوبی بود اگر این‌همه برای تبدیل فیلم‌هایش به تریبونی برای دفاع از حقوق خانم‌ها پافشاری نمی‌کرد! تجربه نشان داده که استفاده از مدیوم سینما، برای طرح شعارهای فمینیستی و دفاع از حقوق زنان، نه‌تنها به نفع آنان نیست؛ بلکه حتی اگر فیلم‌ساز در بیان حرف‌هایش ظرافتی به خرج ندهد، بیش‌تر مایه‌ی مضحکه‌ی زنان می‌شود و تکرار چنین شعارهایی، بیش‌ترین ضربه را به آن‌ها می‌زند. زنان امروز، گوش‌شان از این شعارها پر است. باور کنید خاستگاه زن مسلمان ایرانی، بسیار فراتر از حساب بانکیِ یواشکی و سفر خارج از کشور یا یک شوهر سر‌به‌راه و حرف‌گوش‌کن، یا امر و نهی‌کردن به جنس مخالف بر فراز یک ساختمانِ نیمه‌کاره است!

بدون اغراق می‌توان گفت برای دفاع از حقوق زنِ مظلوم و رنج‌کشیده، اما قوی و باوقار ایرانی، همان صحنه‌ی شاهکار پایانی در فیلم «شیار 143»، اثرگذارتر از تمام شعارهای گل‌درشت و دهان‌پُرکن فمینیستی جهان است. آن‌جا که الفت، استخوان‌های فرزندش را که در پارچه‌ای پیچیده‌اند، هم‌چون نوزادی در آغوش گرفته و برایش لالایی می‌خواند.