هنرمند واقعی کسی است که فرزندش را خوب تربیت کند

نویسنده


گفت‌وگو با اعظم‌السادات طلایی، مشاور امور خانواده

 

مشاوره‌ی خانواده، فرآیندی است که راه‌کارهای مناسب را برای سازگاری افراد با این شرایط و مدیریت کنترل استرس فراهم می‌سازد؛ اما یافتن یک مشاور خوب، مطمئن، صبور و دانا یکی از سخت‌ترین کارهاست؛ کاری که می‌شود گفت به آسانی انجام نمی‌شود. در گذشته، مرسوم بود که خانواده‌ها برای حل مشکل‌های‌شان از بزرگ‌ترها و ریش‌سفیدهای فامیل کمک می‌گرفتند و کم‌و‌بیش موانع را با همان راه‌کارها برطرف می‌کردند؛ اگرچه هنوز هم این روش بسیار کاربردی است، نیازهای گوناگون جوامع امروزی، گستردگی رسانه‌ها و شرایط خاص فرهنگی، باعث شده تا افرادی متخصص برای این منظور تربیت شده و در اداره‌ها، مؤسسه‌ها، دادگاه‌ها و به‌طور خصوصی مشغول کار شوند، تا امر مشورت - که اسلام به آن توصیه‌ای اکید داشته -  به شایستگی انجام پذیرد.

یکی از کسانی که سال‌ها، مشاوری دل‌سوز، دوست و سنگ صبور بوده و در عرصه‌ها و مقاطع گوناگون، پابه‌پای خانواده‌ها، برای حل مشکل‌ها و کم‌ترکردن اختلاف‌ها تلاش کرده، بانوی پرکار و خستگی‌ناپذیری است که اگرچه به‌طور مستقیم در این رشته تحصیل نکرده، به سبب تجارب گوناگون در عرصه‌های مختلف، توانسته دست کسانی را که محتاج هم‌فکری هستند، به گرمی بفشارد و گره‌ای را از مشکل‌های‌شان با لطف خدا بگشاید.

خانم «اعظم‌السادات طلایی»، کارشناس ارشد مدیریت آموزش است که افتخارهای بسیاری، از جمله 26 ماه حضور در جبهه، مدیر نمونه‌ی کشوری و حضور در شورای حل اختلاف، مشاور حقوقی کمیته‌ی امداد امام‌خمینی و مشاور شهردار در امور بانوان شهرستان زواره را در کارنامه‌ی خود دارد. وی از شروع کار خودش در امور مشاوره و خانواده، این‌طور می‌گوید: «موضوع‌های قابل‌طرح در مشاوره‌ی خانواده، هرچند گسترده و پرفرازونشیب است، می‌توان گفت به‌طور کلی، ریشه در مسائلی جزیی و کوچک دارند. عمده‌ی این مشکل‌های کوچک هم ریشه در کودکی دارند. از حدود سی‌سال پیش که معلم آموزش و پرورش شدم، به سبب ارتباط با بچه‌ها و خانواده‌های‌شان و قرارگرفتن در کنار کسانی که خواه‌ناخواه از مشکل‌های‌شان باخبر می‌شدم، احساس نیاز به کسی که بتواند به ارتباط خانواده و فرزندان کمک کند، در ذهنم شکل‌گرفته بود. با توجه به این‌که در اوایل انقلاب بودیم و مشکل‌های جنگ، نبود امکان‌ها و مشکل‌های اقتصادی خانواده‌ها را تحت‌فشار گذاشته بود، در این بین مسائلی هم پدید می‌آمد که به ناچار، نوجوانان را دچار بدبینی و مشکل می‌کرد؛ همین مشکل‌ها بود که می‌توانست به‌راحتی جوان را به راهی که شایسته نبود، بکشاند و ما در مدرسه با آن بیش‌تر ارتباط داشتیم و از نزدیک شاهد این معضل‌ها بودیم.»

* مشکل‌های جوانان آن دوره با اکنون چه تفاوت‌هایی دارد؟

تربیت فرزندان، از موضوع‌های بسیار مهمی است که اغلب مشاوران خانواده، مراجعان زیادی در این راستا دارند؛ اما در گذشته این‌طور نبود؛ البته مشکل‌های رنگارنگی که الآن هست و انرژی خانواده‌ها را تحلیل می‌برد، هم نبود. بیش‌تر مشکل‌هایی که به‌ویژه دختران ما در آن سال‌ها و حتی چند سال اخیر از آن رنج می‌بردند، تبعیض بین دختر و پسر و سخت‌گیری‌های زیاد و بی‌مورد بود که متأسفانه حقیقت هم داشت. گاهی می‌شد این مشکل‌ها را به‌طور آشکار لمس کرد و می‌شود گفت حساسیت نوجوان یا تصور او نبود بلکه حقیقتی بود که جریان داشت. مثل این‌که خانواده‌ها اعتقاد داشتند لباس خوب، غذای خوب یا امکان‌های بیش‌تر باید در دست مردها باشد؛ چون آن‌ها برای کار سخت به آن نیاز دارند که البته این طرز فکر از قدیم‌الایام به جا مانده بود.

اما مشکل‌های نسل نوجوان و جوان در این زمانه، بسیار پیچیده و لایه‌لایه است. ورود بی‌حدومرز مواد مخدر، امکان‌های رفاهی بی‌شمار، دسترسی بی‌قیدوشرط کودک، نوجوان و جوان به رسانه‌های مختلف، اینترنت و... باعث بروز مشکل‌های فراوانی در این قشر شده که البته این مشکل‌ها، زمینه‌ی بروز معضل‌هایی در آینده هم هستند.

* مشکل‌هایی که در دهه‌ی شصت تا چند سال اخیر بود و از آن نام بردید، تا چه اندازه درونی شد و باقی ماند؟

تربیت، بسیار کار ظریفی است؛ مثل یک کار هنری که نیاز به ظرافتی خاص دارد. شاید بزرگ‌ترین و ظریف‌ترین هنر، تربیت فرزند است! خوش‌بختانه نوع بینش مردم و فضایی که بعد از انقلاب شکل گرفت، هم‌چنین لزوم واردشدن زنان و دختران به عرصه‌های مختلف، و امنیتی که برای زنان فراهم شد، تبعیض و سخت‌گیری‌ها را بسیار کاهش داد و نگذاشت این بینش قدیمی راجع به محدودیت بانوان بیش از این ادامه پیدا کند.

بارها اتفاق می‌افتاد که در ساعت ورزش - که بچه‌ها در حال شادی و فعالیت بودند - زنگ مدرسه زده می‌شد و کسانی اعتراض می‌کردند که صدای خنده‌ی دختران یا بازی‌کردن‌شان چرا به گوش می‌رسد؟ اگرچه بخشی از این اعتراض، به جنبه‌ی دینی برمی‌گشت، زیاده‌روی در آن بسیار خطرناک بود. به مرور این فضا از بین رفت و البته ورود به دنیای تکنولوژی و عصر اطلاعات هم بی‌اثر نبود. خانواده‌ها با کمک فضای مدرسه - که تا قبل از آن، فعالیت چندانی نداشت - فهمیدند که تعصب بی‌جا و هم‌چنین تبعیض، فرزندان‌شان را از رسیدن به اهداف بلند بازمی‌دارد و برای زندگی آینده هم، بسیار مشکل‌ساز خواهد شد.

*‌ مشاوره از چه زمانی جای خودش را در خانواده‌ها پیدا کرد؟

مشورت و نظرخواهی از ابتدا در بین مردم رواج داشت؛ اما شاید به این گستردگی و وضوح نبود! البته بعد از مدتی، خانواده‌ها -‌ با افزایش اطلاعاتی که در زمینه‌ی تربیت مناسب فرزندان و لزوم آن پیدا کردند - رغبت زیادی برای آموزش راه‌کارهای مناسب برای تربیت کودکان و نوجوانان خود نشان دادند و این روند، چارچوب محکم‌تر و قانون‌مدارانه به خود گرفت. در این زمینه، افراد متخصص پرورش یافتند و اگرچه از همان ابتدا با اقبال خوبی روبه‌رو نشدند، کم‌کم این نیاز بیش‌تر خودش را نشان داد و نیاز به مشورت، رنگ‌ورویی تازه به خود گرفت.

* در زمینه‌ی خانواده هم آیا به همین سرعت، نیاز به بودن یک مشاور شکل گرفت؟

شاید نه به این سرعت! اما خانواده‌ها و ارگان‌هایی مثل دادگاه‌ها متوجه شده بودند با عوض‌شدن شکل سنتی خانواده‌ها و تبدیل‌ به خانواده‌ی مدرن و بروز مشکل‌های جدید و مختلف، نیاز است که شخصی کاردان (نفر سوم) به زوجین و افراد خانواده در حل اختلاف‌ ها کمک کند که البته نتیجه‌ی این امر بسیار عالی است؛ چراکه نفر سومی، یک مشاور امین و بردبار است که علاوه بر شنیدن درددل‌های طرفین، آن‌ها را در برطرف‌کردن سوءتفاهم‌ها و اختلاف‌های بزرگ، کمک می‌کند و گاهی حتی نمی‌گذارد این اختلاف‌ها به گوش بزرگ‌ترها رسیده و موجب دامنه‌دارشدن آن شود.

* به نظر شما مشکل‌های خانواده‌های امروزی بیش‌تر به چه مسائلی برمی‌گردد؟

طبق اصول، بیش‌ترین رنجی که بشر می‌کشد، به‌دلیل افراط و تفریط است. زمانی خانواده‌ها در هر زمینه‌ای سخت‌گیری می‌کردند؛ مثلاً برای نوع پوشش، حرف‌زدن، ارتباط با دیگران و جامعه؛ حتی ازدواج‌های سخت‌گیرانه‌ای انجام می‌شد که گاهی به سرانجام نمی‌رسید و مشکل‌های عدیده‌ای را بارمی‌آورد. در این دوره هم، آسان‌گیری بیش از حد، نوع دوستی‌ها، ارتباط با گروه‌ها و خانواده‌هایی که چارچوب اخلاقی ندارند، ازدواج‌های بی‌اساس، ورود ماهواره به خانه‌ها، دسترسی کودکان بدون این‌که شرایط و ضوابط استفاده از رسانه را بدانند، در حاشیه قرارگرفتن اخلاق و... مشکل‌ساز است.

 تشخیص این‌که فرزندان از چه زمانی باید وارد فضای مجازی، رسانه، رایانه و غیره بشوند، بر عهده‌ی والدین است که آن‌ها هم به‌خاطر چشم‌وهم‌چشمی، مشغله‌ی زیاد و حتی تنبلی، نوجوان و متأسفانه گاهی کودک را وارد این فضای مسموم می‌کنند و فقط دل‌خوش‌اند که صدای اعتراضی نمی‌شنوند! این بدترین نوع تربیت است؛ تربیتی بی‌پایه و اساس که در واقع، پایه‌ی مشکل‌های ریز و درشت شخص در آینده خواهد بود؛ چراکه آتش‌فشانی خاموش، در حال شکل‌گیری است که اگر چه ظاهرش آرام است، هر لحظه احتمال فوران را به بدترین شکل دارد. این‌ها مشکل جامعه‌ی امروز ماست. جامعه باید ابتدا آموزش ببیند؛ اما می‌بینیم افراد کم‌ترین ارزشی برای آموزش قائل نیستند و انتظار دارند فرزندانی پویا، فعال و موفق داشته باشند؛ البته این مسائل فراگیر نیست و مختص آن‌هایی است که حوصله‌ی وقت گذاشتن را برای خانواده ندارند.

* برای دورشدن از این فضا و متعادل‌شدن چه کارهایی لازم است؟

اولین چیزی که دست خانواده‌ها را برای ارتباط و بررسی وضعیت خانه و خانواده و به‌ویژه فرزندان می‌بندد، تجمل است. تجمل به شکل گسترده‌ای وارد زندگی ما شده است. پدر و مادر ناچارند برای هم‌رنگ‌شدن با دیگران، تلاش کنند، تا بتوانند امکان‌ها و وسایلی که اصلاً هم ضروری نیست، تهیه کنند و در خانه‌هایی که اتفاقاً فضای مناسبی هم ندارد، بچینند و مثلاً لذت ببرند؛ به همین‌دلیل، وقت کم می‌آورند و فرصت رسیدگی و آموزش را به فرزندان ندارند؛ اما توجه به این نکته ضروری است که لذت‌بردن از زندگی در تهیه‌ی وسایل لوکس و گران‌قیمت خلاصه نمی‌شود. لذت زندگی، در کنارهم‌بودن و ازهم خبرداشتن است. چرا نباید پدری از وضعیت دختر یا پسرش باخبر باشد؟ حتی اگر فرصت‌ والدین کم باشد - که البته از آن هم گریزی نیست - باید با صمیمیت از فرزندان‌شان، فعالیت‌ها و اتفاق‌هایی که برای‌شان می‌افتد باخبر شوند؛ مثلاً هنگام غذاخوردن، جویای احوال هم باشند، نه این‌که آن‌جا هم غریبه‌ای به نام تلویزیون خودش را جلو بیندازد تا این دیوار سنگی بین افراد خانواده محکم‌تر شود. همین می‌شود که دختر و پسر و حتی زن و شوهر به خاطر کمبود محبت و جبران آن، دنبال کسی خارج از خانه می‌گردند و گاه فاجعه‌ای رخ می‌دهد که جبران‌ناپذیر است. این کمبود ارتباط در خانواده، ویژه‌ی فرزندان و والدین نیست، گاهی مشکل‌های بزرگ یک زن و شوهر به همین مسئله برمی‌گردد؛ یعنی نبودن گوش شنوا و هم‌صحبت!

* اکثر زوج‌هایی که به شما مراجعه می‌کنند، چه مشکل‌هایی دارند؟

اگر از اعتیاد بگذریم، مسئله‌ی اصلی در اختلاف‌های زوجین به عدم گذشت برمی‌گردد. دختر و پسری که ازدواج می‌کنند، به دلایلی که گفته شد - و بیش‌تر هم به تربیت خانواده برمی‌گردد - راه درست زندگی‌کردن را نیاموخته‌اند. نمی‌دانند کجا گذشت کنند، کجا از حق‌شان دفاع کنند، کجا محبت کنند یا کوتاه بیایند. همیشه حق‌به‌جانب هستند و حاضر نیستند به خاطر کسی که دوستش دارند، پاپس بکشند که همه‌ی این‌ها به همان خانواده برمی‌گردد. وقتی در خانواده، فرزندان به حال خود رها شده‌اند، رنگ و بوی محبت را نمی‌شناسند و آموزش هم ندیده‌اند، چه توقعی می‌توان داشت که بتوانند زندگی را به شایستگی اداره کنند؟ از این‌جا به بعد هم اگر خانواده‌ها وارد عمل شوند، فقط به اختلاف‌ها دامن می‌زنند و نتیجه‌ی آن، افزایش آمار طلاق است.

مشکل دیگر زوجین این است که والدین، کاستی فرزند خود را - که البته بیش‌تر به مادر مربوط می‌شود - نمی‌پذیرند، حاضر نیستند اشتباه‌های فرزندشان را قبول کنند و فکر می‌کنند عروس یا داماد، آمده تا به فرزندش ظلم کند. وقتی مادری با این بینش جلو می‌رود، چه انتظاری می‌شود از دیگران داشت؟

* چه‌طور می‌شود این مشکل‌ها را کاهش داد؟

همان‌طور که در همه‌جا مرسوم شده - البته قانون هم هست - که کلاس مشاوره‌ی قبل از ازدواج می‌گذارند، باید این کلاس‌ها عمومیت پیدا کرده و از قالب عروس و داماد دربیاید. دید قانون‌گذار باید وسیع باشد و به این مسئله، عمیق‌تر نگاه کند. مشکل ما فقط عروس و دامادها نیستند؛ بلکه بزرگ‌ترها را هنوز برای شناخت وظایف‌شان در قبال اعضای جدید آماده نکرده‌ایم. در جامعه‌ی امروز، به آموزش‌های مدرن نیاز داریم.

آموزش همسرداری برای زن و مرد باید باشد؛ چون هر دو طرف، باید وظایف‌شان را به‌خوبی بشناسند. آموزش عروس‌داری، دامادداری، کلاس‌داری، بچه‌داری، همسایه‌داری و... این‌ها همه جزء دین ماست که به دلایلی از آن عقب افتاده‌ایم؛ اما این دورماندن، نباید باعث شود که به‌طور کل، فراموش کنیم اسلام از ما چه خواسته است.

* با توجه به نکته‌هایی که گفتید وظیفه‌ی یک مشاور بسیار سنگین است. کمی هم به این مسئله اشاره کنید.

در درجه‌ی اول، مشاور باید اطمینان مراجعانش را جلب کند؛ به این ترتیب که امانت‌دار باشد و به‌سادگی اسرار مردم را فاش نکند. اخلاق‌مدار باشد و حتی به دشمنش هم خوب مشورت بدهد؛ چراکه وظیفه‌ی انسانی و شغلی او چنین ایجاب می‌کند. در درجه‌ی بعد، مشکل هر چه‌قدر هم بغرنج و عمیق باشد، نباید امید یک انسان را قطع کرد. همیشه این را مدنظر داشته باشد که اگر نزدیکانش به او مراجعه کنند، در قبال آن‌ها چه می‌کند؟ وجدان خویش را همیشه بیدار نگه دارد تا بتواند بار مشکل‌ها را سبک کند.

*‌ در پایان چه توصیه‌ای برای خانواده‌ها دارید؟

توجه‌شان را به فرزندان بیش‌تر کنند و در تربیت کودک از هیچ تلاشی فروگذار نکنند. به هرحال یک فرزند، ثمره‌ی زندگی و تلاش مرد و زن است؛ نباید به آن سطحی فکر کنند و باید به کودک، بیش از هر چیز دیگری بها دهند. در انتخاب دوست، به‌ویژه همسر دقت کنند. به هرحال، گل خوش‌بو، کنار چمن‌زار پرورش می‌یابد، نه کنار لجن‌زار! از دعا هم غافل نشوند. دعا بسیاری از بلاها و مشکل‌ها را حل می‌کند.

*‌ با تشکر از خانم طلایی که علی‌رغم وقت محدودشان، فرصتی به ما دادند. امیدواریم که خداوند، همواره ایشان را در راه‌گشایی و مشاوره‌ی خانواده یاری کند!