نویسنده

گفت‌وگو با دکتر محسن ایمانی، روان‌شناس و مدرس

 

سکوت و بی‌تفاوتی فضای خانه را پرمی‌کند. حرفی برای گفتن و شوری برای ادامه‌ی زندگی نیست. نگرانی‌ها و دل‌واپسی‌ها برای یک‌دیگر کاهش می‌یابد و عشق و علاقه‌ی بین زن و شوهر، کم‌کم فروکش می‌کند؛ اما چیزی آن‌ها را به ادامه‌ی زندگی وادار می‌کند؛ شاید باورهای غلط، فشارهای اقتصادی یا ترس از تنهاماندن! این همان اتفاق تلخی است که کارشناسان آن را طلاق عاطفی می‌نامند.

طلاق عاطفی، طلاقی خاموش است که اثرهای روحی، روانی و جسمی آن برای افراد خانواده، بیش از طلاق قانونی و رسمی است؛ به همین خاطر، با دکتر «محسن ایمانی» روان‌شناس و استاد دانشگاه تربیت مدرس، به گفت‌وگو نشستیم تا از علل و راه‌کارهای جلوگیری از بروز آن در خانواده‌ها سخن بگوییم.

  * منظور از طلاق عاطفی چیست؟

وقتی زن و شوهر به شکل رسمی با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند، به نقطه‌ای می‌رسند که احساس می‌کنند تعلق خاطری به هم ندارند، روابط‌شان به شدت سرد می‌شود و زندگی‌شان از حالت همسری خارج شده و به هم‌اتاقی بدل می‌شود و دیگر شریک شادی و غم‌های هم‌ نیستند؛ این پدیده «طلاق عاطفی» است. انسان در همه‌ی دوره‌ها و سال‌هایی که زندگی می‌کند، شرایط روحی و روانی یک‌سانی ندارد؛ یعنی در دوره‌هایی از زندگی، بخشی از افسردگی‌ها، اضطراب‌ها و اختلال‌ها را تجربه می‌کند که اگر مستمر نباشد، به شکل طبیعی در همه‌ی افراد هست؛ اما وقتی به شکل مستمر درمی‌آید، اختلال می‌شود که همان طلاق عاطفی است؛ در واقع، منظور از طلاق عاطفی، یک دوره‌ی بلندمدت است؛ خانواده‌هایی که به شکل کوتاه‌مدت چنین تجربه‌ای دارند، در این گروه نمی‌گنجند.

* نشانه‌های طلاق عاطفی چیست؟

در واقع، از اعتماد و احساس ناب و اولیه خبری نیست؛ چراکه زوجین از ابراز عواطف ساده‌ی خود هم، به همسرشان دریغ می‌کنند. با این‌که بسیاری از فعالیت‌های گذشته‌ی‌شان را مثل غذاخوردن، کارکردن و حتی مسافرت به اتفاق یک‌دیگر انجام می‌دهند، در انجام این کارها، هیچ‌گونه احساسی را مداخله نمی‌دهند و از روی عادت، به شکل روتین و برای گذراندن زندگی آن را دنبال می‌کنند. مکالمه‌های روزمره‌ی‌شان روزبه‌روز کم‌تر شده و ارتباطی غم‌زده، جای‌گزین شور و نشاط سابق می‌شود. روابط زوجین سرد می‌شود و روند فزآینده به خود می‌گیرد. زوجینی که زندگی عاشقانه‌ای را از ابتدا شروع کرده بودند، اکنون روابط و محبت اولیه‌ی‌شان کاهش یافته که این همان نشانه‌های طلاق عاطفی است.

از دیگر نشانه‌ها این است که زن و شوهر، برای هم وقت لازم و کافی نمی‌گذارند. در خدمت‌‎هم‌بودن افول می‌کند و هر دو این احساس را دارند که دیگری برای او وقت نمی‌گذارد. روابط زناشویی و جنسی بین آن‌ها کاهش می‌یابد؛ البته گاهی این مسئله مربوط به افزایش سن زوجین است که این مدنظر نیست و روابطی مدنظر است که این روند باید عادی باشد؛ اما عادی نیست و همین مسئله، باعث اصطکاک در روابط زناشویی می‌شود و مشکل‌هایی پدید می‌آورد. گاهی دعوا و درگیری بالا می‌گیرد و با بالاگرفتن درگیری‌ها، روابط کاهش می‌یابد.

نشانه‌ی دیگر این است که از نظر ارتباط عاطفی نیز روابط رو به افول است؛ مثلاً هدایایی که زن و شوهر برای یک‌دیگر تهیه می‌کردند، دیگر دیده نمی‌شود. گاهی گرایش به فرزندان از سوی والدین زیاد می‌شود و والدین به سمت فرزندان‌شان کشیده می‌شوند. بیش‌تر به آن‌ها توجه می‌کنند و به همسر، کم‌توجه می‌گردند. البته رفته‌رفته با این وضعیت، خودشان هم سنگینی فضا را حس می‌کنند. این افراد، کم‌تر تمایل به ابراز علاقه دارند و حتی گاهی ممکن است ابراز یا احساس تنفر نیز دیده شود. فضا آرام نیست و نشاط هم افول یافته؛ حتی گاهی رفتار افسرده نیز دیده می‌شود. احساس خشونت‌بار، درصد بالایی از رفتار زوجین را شامل می‌شود و رفتار پرخاش‌گرانه نیز مشاهده می‌شود. نشانه‌ی دیگر این‌که گاهی این افراد، به بیماری یک‌دیگر هم بی‌تفاوت‌اند و فرد از بیماری دیگری، ابراز خوش‌حالی می‌کند و حتی ممکن است محل استراحت‌شان هم، جدا باشد.

* چرا این اتفاق در زندگی زوجین رخ می‌دهد و علل بروز آن چیست؟

عوامل متعددی در بروز طلاق عاطفی مؤثر است. حفظ عشق و زندگیِ پر از نشاط و احساس، نیاز به صرف انرژی، پاک‌سازی و خانه‌تکانی مداوم دارد. همه‌ی افراد، اختلاف سلیقه دارند و این اختلاف سلیقه، با مهارت گفت‌وگو به‌راحتی قابل حل است. زوجین باید در همان اوان زندگی، به شناخت کاملی از یک‌دیگر رسیده و با استفاده از آن، مهارت گفت‌وگو با یک‌دیگر را کسب کرده باشند. زمانی که زوجین به مشکلی برمی‌خورند، باید با استفاده از این مهارت، راه حلی برای مشکل خود پیدا کنند؛ نه این‌که با قهرکردن، صحبت نکردن یا رفتارهایی از این دست، روابط میان خود را سرد کنند.

در واقع، زندگی سرشار از تلاطم است. خانواده‌هایی که از بنیان متزلزلی تشکیل شده‌اند؛ اجازه می‌دهند مشکل‌ها و مسائل جزئی به بنیان خانواده رخنه کرده و به آسانی به جدل و بحران بدل شود. همین تنش‌ها و درگیری‌های زیاد، خستگی عاطفه به دنبال می‌آورد و روابط را سرد می‌کند. هر یک از افراد، پیش از ازدواج، باید خود را برای بحران‌ها آماده کنند و با نخستین اشتباه همسرشان، آشفته نشوند. به جای شناسایی مقصر، آگاهی خود را بالا ببرند تا با استفاده از این آگاهی‌ها، بتوانند بسیاری از اختلاف‌های‌شان را از میان بردارند. این تفکر، باید در هر یک از زوجین نهادینه شود؛ که زندگی، همیشه در آرامش مطلق یا در تلاطم مطلق نخواهد بود؛ بلکه هر دو مفهوم، در کنار هم به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشند. مهم‌ترین علت طلاق عاطفی، نبود مهارت‌های همسرداری است. نداشتن اعتقادهای مذهبی و تعهدها، از عوامل افزایش آمار روابط خارج از محدوده‌ی خانواده‌هاست که روابط را سرد و طلاق عاطفی را منجر می‌شود. بی‌اعتنایی به پیمان زندگی، خودخواهی‌ها، تنگ‌نظری‌ها، بی‌حوصلگی و بی‌توجهی به سرنوشت یک‌دیگر، اختلاف در سلیقه‌ها، فزون‌طلبی‌ها، تنوع‌جویی‌ها، عدم رعایت وظایف فرد، تفاوت شخصیتی، ناتوانی در مهارت‌های زندگی، نداشتن مهارت‌های ارتباطی و نبود مهارت گفت‌وگو، شناخت نادرست از جنس مقابل، نبود بچه، محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی، مشکل‌های اقتصادی، ترس و فرار از تنهاماندن، چشم و هم‌چشمی با دوستان و فامیل، خشونت و عصبانیت، تجمل‌گرایی و مسائلی از این دست، مسیر زندگی عاشقانه را، زندگی بدون احساس و خالی از مفاهیم اولیه‌ی زناشویی می‌کند.

* چرا این افراد به زندگی زناشویی ادامه می‌دهند؟

در واقع، الزام‌هایی هست. گاهی زن سرپناهی ندارد یا کسی نیست که از او حمایت کند یا مرد به هر حال، احساس می‌کند که سرپناهی ندارد یا از نظر اجتماعی، طلاق را خوب نمی‌داند و جدایی را بد می‌داند. گاهی شأن‌ آن‌ها اجازه نمی‌دهد؛ به‌طور مثال، فرد استاد دانشگاه است، پزشک است و... شخصیت اجتماعی آن‌ها دچار آسیب می‌شود؛ به همین خاطر طلاق قانونی رخ نمی‌دهد.

*‌ تبعات طلاق عاطفی چیست؟

وقتی خانواده دچار طلاق عاطفی شود، مرد و زن دچار اختلال‌های روحی و روانی می‌شوند. مهم‌ترین اختلال‌ها، عبارت است از افسردگی، اضطراب، خشم، پرخاش‌گری، وسواس فکری و وسواس عملی و ناتوانی زن و شوهر در تربیتِ درست فرزندان. در خانواده‌ای که دچار طلاق عاطفی است، این پدیده بین والدین و فرزندان نیز هست که برای آینده‌ی فرزندان مشکل‌زاست.

اعضای خانواده، دل‌گرم نیستند و دست‌شان به کار نمی‌رود؛ مرد در محیط کار و زن در خانه؛ مثلاً به فرزند در برابر خطایی که انجام داده، گفته می‌شود: «تو هم مثل پدرت هستی!» این واکنش‌ها به فرزندان منتقل می‌شود و بچه‌ها نیز کم‌کم، احساس دل‌سردی می‌کنند که در تحصیلات‌شان هم اثرگذار است و دچار افت می‌شوند. در فعالیت‌های زندگی، پیش‌رفت نمی‌کنند. این نوع طلاق، موجب گسست خانواده‌ها می‌شود؛ چراکه ممکن است به طلاق قانونی بینجامد و با پدیده‌ی فرزند طلاق هم مواجه می‌شوند.

*‌ راه‌کار شما برای این‌که زوجین دچار این مسئله نشوند چیست؟

من فکر می‌کنم که باید بیش‌تر، پیش‌گیری شود؛ یعنی افرادی که واقعاً علاقه‌ی جدی به هم دارند با هم ازدواج کنند نه برای پول، ثروت، موقعیت شغلی و... . نباید ازدواج، تحمیلی از سوی خانواده‌ها باشد یا افراد برای فرار از خانواده، تن به ازدواج دهند. مسئله‌ی دیگر، آموزش ابتدایی برای زندگی زناشویی است؛ این‌که فرزندان بلد باشند چگونه زندگی کنند؛ البته در برخی موارد، بروز این مسئله به دلیل بیماری است. همسری که مدام گله می‌کند، گریه می‌کند و همسرش به او می‌گوید از چه چیز ناراحتی، ممکن است فرد بیمار یا افسرده باشد؛ چراکه افسردگی، موجب بی‌توجهی و بی‌مهری می‌شود و در آخر، روابط زوجین را کم می‌کند. مسئله‌ی دیگر، مداخله‌ها و حرف‌های دل‌سردکننده‌ی دیگران است که باید به این‌ها هم بی‌توجه بود. هم‌چنین باید بدانیم که برای همسرمان چه چیزی مهر و محبت است و براساس بینش خودمان، دنبال محبت‌‎کردن به او نباشیم. این‌ها می‌تواند نقش چشم‌گیری داشته باشد. گاهی نیز نبود فرزند، می‌تواند به این اختلاف‌ها دامن بزند و فرزندآوری کمک‌کننده است. ایجاد مراکز مشاوره‌ی رایگان در محله‌ها و آموزش مهارت‌های زندگی برای جوانان در سنین ازدواج و هم‌چنین ارائه‌ی مشاوره‌ی بعد از ازدواج، می‌تواند تنش‌های درون خانواده را کاهش داده و فقر فرهنگی خانواده‌ها را تخفیف دهد. بیش‌ترِ کسانی که از طلاق عاطفی رنج می‌برند، یا زندگی مشترک‌شان به سمت طلاق رسمی کشیده می‌شود، در واقع، از فلسفه و هدف ازدواج آگاهی ندارند. بیش‌ترِ جوانانی که اقدام به ازدواج می‌کنند، اغلب به اهداف کوتاه‌مدت فکر می‌کنند و چشم‌انداز و دورنمای روشنی از آینده‌ی خود ندارند.

* عشق بین زن و شوهر، مانند نهالی است که اگر از آن مراقبت نشود، خشک خواهد شد؛ در نتیجه باید روزانه به این نهال رسیدگی شود. امیدواریم تمام زوجین در مواظبت از این نهال کوشا باشند!